نماز عشق صفحه 50

صفحه 50

در سال 1363 به اتفاق گروهی به منطقه بانه که یکی از شهرهای درگیر بود ، رفتیم . تازه رسیده بودیم که خبر دادند در یکی از تپه های اطراف تعدادی شهید داده ایم و عده ای هم اسیر شده اند که باید به آن جا اعزام شویم .

به محض استقرار ، جهت تقویت روحیه نیروها اقدام به تجمع نیروها در سنگر جمعی نمودیم و در آن حال و هوا به امامت یکی از برادران طلبه نماز جماعت برقرار شد . بعد از نماز هم با یک سخنرانی کوتاه ، آن چنان قوت قلبی حاصل شد که همه آن هایی که کمی روحیه خود را از دست داده بودند باز به فکر جهان بودند .

این نماز مثل آبی بود روی آتش و واقعا نمی توان اثر آن را بر روی کاغذ آورد و گفت که آن نماز چه کرد . این جا بود که معنی دقیق : الا بذکر الله تطمئن

القلوب را دریافتیم .

ریسمان الهی

جانباز شیمیایی رضا میان آبادی

بهمن ماه سال 1360 همراه 20 نفر از دوستان شاهرودی به موقعیت المهدی نزدیک شهرستان بستان اعزام شدیم . بعد از چند روز رفتیم چزابه . آن جا ما به سنگر سازی مشغول بودیم ؛ چرا که احتمال حمله عراق بسیار زیاد بود .

در میان ما برادر معلمی بود به نام مسعود طاهری . وی دارای روحیه بسیار عالی بود . صورتی نورانی و اخلاقی حسنه داشت و همیشه در حال نماز و عبادت بود . یک روز به شوخی به او گفتم : آقا مسعود ! این قدر نماز و دعا می خوانی . نکته می خواهی خدا یک طناب برات بیندازه پایین و تو را بکشه بالا پیش خودش .

ایشان با آن حالت معنوی خودش جواب داد : ما کجا ، خدا کجا ؟ عاشقی باید دو طرفه باشه . یه دست و پایی می زنیم . شاید خدا دلش رحم بیاید و دست ما رو هم بگیره .

یک روز بعد از نماز مغرب و عشا قرار شد که در سنگرها نگهبانی بدهیم . من و مسعود با هم از ساعت 12 تا 2 بامداد در یک سنگر نگهبان بودیم . ناگهان دیدم مسعود از من در حال حلالیت طلبیدن است و گفت که فردا شهید می شوم . گفت اگر چیزی نگویی بقیه حرف هایم را هم می زنم ، و به دنبال حرف های خود گفت : فردا اول تیر به قلب من می خورد و بعد از چه قدم تیری به سر من اصابت می کند و آن ریسمانی را که می

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه