- پيشگفتار 1
- مقدمه 1
- هدف نهضت در برخورد با فقه 1
- شرط احتمال تأثير 1
- سخني پيش از آغاز پژوهش 1
- سخن علامه 2
- نقد سخن 2
- فرمايش صاحب جواهر 2
- نقد سخن 2
- فرمايش شيخ طوسي 3
- سخن ابوالصلاح 3
- نبودن ضرر 3
- نقد استدلال 3
- استدلال ديگر 3
- وجوب امر و نهي بدون شرط 4
- قاعده «لاضرر» مربوط به امر و نهي نيست 4
- پاسخ به صاحب جواهر 4
- استدلال صاحب جواهر 4
- نقد دلايل 4
- نصوص شرعي در امر به معروف و نهي از منكر 5
- استحباب امر و نهي 5
- پاورقي 5
- امر به معروف و نهي از منكر، در دو ديدگاه 5
مقدمه
بر اساس نصوص تاريخي امام حسين (ع)، هدف اصلي از قيام خود را امر به معروف و نهي از منكر بيان داشته است. به اعتقاد نويسنده اين هدف از دو سو با فقه اسلامي برخورد ميكند چرا كه فقيهان در وجوب امر به معروف و نهي از منكر از يك سو «احتمال تأثير» و از سوي ديگر «عدم ضرر» را شرط دانستهاند حال آنكه جنبش حسيني هر دو شرط فوق را فاقد بوده است. تحليل تفاوت ديدگاه امام حسين (ع) درباره فريضه امر و نهي و شيوه خاص حضرت براي نماياندن آن با ديدگاه مشهور فقيهان مورد اهتمام اين مقاله است. نويسنده ابتدا مستندات اين دو شرط را در گفته فقهاء مطرح كرده و به نقد فقهي آن ميپردازد و پس از خدشه در آن دلايل اثبات وجوب امر به معروف و نهي از منكر بدون شروط فوق را بر ميشمارد. وي در پايان، با نگاه خاص خويش ديدگاه امام (ع) را اجتماعي، كامل، متمدنانه و منطبق بر نصوص موجود در قرآن و سنت دانسته، ديدگاه فقها، را محدودگر و فردگرايانه معرفي ميكند كه صرفاً از نصوص تأييدگرايانه بهره جسته، نصوص اصيل و الگوي حسيني را وا نهاده است. مقاله به درخواست مجله نگاشته شده، ولي نگارش آن به زبان عربي، چارهاي جز برگردان آن به فارسي باقي نميگذاشت و اين خود در يك بحث كه عمدتاً صبغه فقهي دارد، از لطافت و تناسب ادبيات آن با ادبيات مباحث فقهي ميكاهد. اميدواريم اين امر تأثير محسوسي در سطح علمي مقاله نگذاشته باشد. نيز ناگفته پيداست كه پرونده اين بحث، همچون ديگر مباحث نظري كه بستري براي طرح ديدگاههاي مختلف است، همچنان گشوده است به ويژه اگر ديدگاهي مطرح شده باشد كه با آنچه ميان صاحب نظران حوزه بحث، مشهود است، متفاوت باشد. مقالهاي كه پيش روي داريد داراي چنين ويژگي است.
پيشگفتار
تاريخ سه گونه نص و گفته حسيني را براي ما بازگو ميكند كه در آن، امام حسين (ع) علت انقلاب و جنبشش را «امر به معروف و نهي از منكر» بيان ميفرمايد: 1. در وصيتش در مدينه به برادرش (محمد بن حنفيه) مرقوم داشت: «و إنّي لمْ أخرج أشِراً و لا بَطراً و لا مفْسِداً و لا ظالماً و إنّما خرجتُ لطلب الإصلاح في أمة جدي (ص) أريد أنْ آمر بالمعروف و أنهي عن المنْكر و أسير بسيرة جدي و أبي علي بن ابيطالب فمَنْ قبلني بقبول الحق فالله أوْلي بالحقّ و من رَدَّ عَليّ هذا أصبر حتي يقضيَ اللَّه بيني و بين القوم و هو خير الحاكمين؛ من نه به دليل خودخواهي يا خوشگذراني يا فساد و يا ستمگري از مدينه خارج ميشوم، بلكه هدفم اصلاح در امت جدم است و خواستهام امر به معروف و نهي از منكر ميباشد. ميخواهم به سيره و قانون جدم و پدرم، علي بن ابي طالب، عمل كنم. هر كس اين حقيقت را از من بپذيرد [و از من پيروي كند] راه خدا را پذيرفته است و هر كه مرا رد كند [و از من پيروي ننمايد]، با صبر و استقامت راه خود را پي خواهم گرفت تا خدا ميان من و افراد حكم كند كه او بهترين داوران است.» [1] .2. در راهش به كربلا ميان ياران حر رياحي خطبه خواند و فرمود: «أيّها الناس، إنّ رسول اللَّه قال: مَن رآي سلطاناً جائراً مُسْتَحلّاً لحرام اللَّه ناكثاً عهده مخالفاً لسنة رسول اللَّه يعمل في عباد اللَّه بالإثْم و العدوان فلم يغيّرْ عليه بفعلٍ و لا قولٍ كان حقاً علي اللَّه أنْ يُدخِله مدخله اَلا و إنَّ هؤلاء قد لزموا طاعة الشيطان و تركوا طاعة الرحمنو أظهروا الفسادَ و عطّلوا الحدودَ و استأثروا بالفيء و أحلّوا حرام اللَّه و حرَّموا حلاله و أنا أحقّ مِمَنْ غيَّر....؛ اي مردم! رسول خدا فرمود: كسي كه ببيند حاكم ستمگري، حرام خدا را حلال ميشمارد و پيمان خدا را ميشكند و با سنت رسول خدا مخالفت ميورزد و ميان بندگان خدا به فساد و ستمكاري عمل ميكند، اما وي با عمل يا سخن بر ضد حاكم قيام نكند، سزاوار است خدا او را با آن حاكم محشور كند. آگاه باشيد بنياميه به اطاعت شيطان گردن نهادند و اطاعت خداي رحمان را رها كردند و فساد را آشكار نمودند و حدود الهي را ترك كردند و بيت المال را غارت نمودند و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام شمردند. و من به خلافت از كساني كه [دين خدا را] تغيير دادند سزاوارترم.» [2] .3. در خطبهاي در جمع اصحابش در كربلا فرمود: «أما بعد، فقدْ نزل بنا مِنْ الأمر ما قد ترون و إنّ الدنيا قد تغيرتْ و تنكرتْ و أدبر معروفُها و لم يبق منها إلّا صبابة كصبابة الإناء و خسيس عيش كالمرعي الوبيل. ألا ترون إلي الحق لا يُعمل به و إلي الباطل لا يتناهي عنه ليرغب المؤمن في لقاء اللَّه فإني لا أري الموت إلا سعادةً و الحياة مع الظالمين إلّا برما؛ كار ما بدين جا كشيده كه ميبينيد! كار دنيا دگرگون و بسيار زشت و ناپسند شده است! نيكيهاي دنيا ترك ميشود و از آنها چيزي باقي نمانده، جز تهماندههايي مانند تهمانده آبشخورها، و پستيهاي زندگي مانند خوردنيهاي زيان بخش و بيمار كننده است. آيا نميبينيد كه به حق عمل نميشود و از باطل نهي نميگردد؟! سزاوار است در چنين وضعي مؤمن، مرگ و ملاقات با خدا را آرزو كند. من مرگ را جز سعادت و خوشبختي نميبينم و زندگي با ستمگران را جز خواري و ذلت نميدانم.» [3] .اين نصوص سه گانه با محتواي همخواني كه دارد، هدف جنبش حسيني را «امر به معروف و نهي از منكر» اعلام ميكند. نگرش به سياق تاريخي اين متون، بر اين هدف تأكيد دارد، از آن رو كه نخستين متن، بيانگر اولين جرقههاي نهضت حسيني است و متن دوم را امام ميانه راه، فرمود و نص سوم را در روزهاي پاياني گفت كه نمايانگر هدف اصلي است؛يعني امر به معروف و نهي از منكر از آغاز تا لحظات پاياني، همراه [قيام و] طريقحسيني است.
هدف نهضت در برخورد با فقه
مسألهاي كه نظر پژوهشگران را جلب كرده و اينان را بر تحقيق بر ميانگيزاند، آن است كه اعلام امر به معروف و نهي از منكر به عنوان هدف اصلي انقلاب توسط امام، از دو سو با فقه اسلامي برخورد ميكند: 1. فقيهان در وجوب امر به معروف و نهي از منكر شرط ميكنند احتمال تأثير برود، اما از جنبش حسيني انتظار نبود در نظام و حكومت يزيد تأثير بگذارد.[و موجب تغيير روش يا سرنگوني آن شود]. 2. نيز شرط ميكنند ضرري به جان و مال و آبرو و اهل و عيال و فرزندان نرسد، در حالي كه انقلاب امام (ع) شديدترين ضرر در اين جنبهها را داشت. نيز انقلاب امام با فقه جمهور [=اهل سنت] مخالف است، مانند اعتقاد مشهور اينان مبني بر عدم جواز خروج و انقلاب بر ضد حاكم جائر و ستمگر، در حالي كه انقلاب امام (ع) بزرگترين انقلاب درتاريخ بشري است، چه رسد به تاريخ اسلامي! اما ما بدين جهت نخواهيم پرداخت، زيرا فرصت خاص خود را براي پژوهش ميطلبد، بلكه فقط در همان دو جنبه كه ذكر شد، بحث خواهيم كرد. تحليل تفاوت ديدگاه امام حسين درباره فريضه امر و نهي و شيوه خاص ايشان براي انجام آن، با ديدگاه مشهور فقيهان و روش اينان در برخورد با امر و نهي چگونه سنجيده ميشود و اينكه كدام يك از دو ديدگاه، حقيقت شرع است؟ اين پژوهش، كوششي در اين راستاست كه اميدواريم به [هدف و] موفقيت برسد.
سخني پيش از آغاز پژوهش
پيش از آنكه به پژوهش بايسته علمي بپردازيم، در مييابيم تفاوت [ميان دو ديدگاه] دو تفسير دارد: 1. بگوييم: فقه متصدي بيان وظايف عادي تمامي مكلفان است، و آنچه امام انجام داد، امري استثنايي در شمار رسالت امامان و تاريخ است. امام حسين خود را براي وظيفه استثنايي كه ويژه ايشان بود، آماده كرد و شامل ديگري نميشود. 2. امام به وظيفه امر به معروف و نهي از منكر، از منظري معيّن مينگريست، در حالي كه فقيهان از ديدگاهي ديگر به اين وظيفه مينگرند. در اين صورت بر ماست كه از ديد امام، اين وظيفه را كنكاش كرده، سبب نپذيرفتن اين ديدگاه توسط فقيهان و عوامل ديدگاه خاصشان را بررسي نموده، به جهات ترجيح ديدگاه امام بر ديدگاه فقهي بپردازيم. تفسير نخست نظر مساعدي نزد غير شيعيان ندارد، زيرا مستلزم اين است كه باور كنيم امام (ع) جايگاه آسماني خاصي دارد، به گونهاي كه [توان و] نقش استثنايي در رسالت و تاريخ و وظايف شرعي [پيشوايان ديني] دارد. اين اعتقاد شيعه اماميه است، نه ديگر مسلمانان و ما دليلي بر درستي اين تفسير نمييابيم، چرا كه امام از ديگران مانند عبدالله بن عمر [4] درخواست ياري كرد، نيز از عبيد الله بن حر جعفي و عمر بن سعد. [5] .همچنين در عاشورا چندين بار ياري طلبيد. درخواستهاي پي در پي و مكرر ياري براي تداوم خط و راه انقلاب، چه در مدينه و چه كربلا روشن ميكند همه امت وظيفه دارند بر ضد حكومت اموي قيام كنند و امام براي انجام اين وظيفه برخاسته، مردم را براي ياري فرا خواند. عظمتِ قيام و از جان گذشتگي امام به خاطر كوتاهي امت در ياري ايشان بود؛ نيز انحراف بيشتر مردم از [راه و هدف] امام و تأييد حكومت اموي توسط عامه. امام در برخي موارد، كساني را كه از ياريش روي برگرداندند، سرزنش ميكند، چنان كه دست آخر به عبيد الله بن حر جعفي فرمود: «و إني أنصحك كما نصحتني إن اسْتطعت أنْ لاتسمع صراخَنا ولا تشهد وقعتنا فافْعلْ فواللَّه لايسمع واعيتنا أحد و لا ينصرنا إلّا أكَبَّهُ اللَّه في نار جهنم؛ همان گونه كه به من پند دادي و برايم خيرخواهي كردي، به تو سفارش ميكنم: اگر ميتواني جايي بروي تا فرياد [دادخواهي و ياري] ما را نشنوي و حوادثي را كه برايمان پيش خواهد آمد نبيني، اين كار را بكن. سوگند به خدا! اگر كسي فرياد ياري ما را بشنود، اما كمكمان نكند، خدا او را در آتش جهنم خواهد افكند!» [6] .امام در همان مكان كه عبيدالله بن حر را ديد، به عمرو بن قيس مشرقي و پسر عمويش برخورد. امام از اين دو ياري خواست، اما [پوزش خواستند و] عذر آوردند. امام فرمود: «إنْطلقا فلا تسمعاْ لي واعية و لا تريا لي سواداً فإنه من سمع واعيتنا أوْ تري سوادَنا فلم يُجِبْنا أوْ يغثنا كان حقاً علي اللَّه عزّوجلّ أنْ يكبّه علي منخريه به في النار؛ از اينجا دور شويد؛ تا فرياد كمك خواهيمان را نشنويد و ما را نبينيد، زيرا آنكه نداي ياري طلبيدن ما را بشنود يا ما را ببيند، اما لبيك نگويد و ياريمان نكند، سزاوار است خداي عزّوجلّ او را به صورت درون آتش افكند!» [7] .تمامي مطالب گذشته مينماياند امام (ع) واجب را منحصر به خود نميدانست و خويش را استثنايي ميان امت - چنانكه نگرش نخست ميگويد - نميشمرد، گرچه ايشان براي انجام واجب، سزاوارتر و مشتاقتر به آن بود و از همه مردم بيشتر بدان اعتقاد و ايمان داشت. اخبار وارده درباره گريه پيامبران بر حسين (ع) و ياد مكرر ايشان، نيز پيشگويي پيامبر (ص) درباره ايشان و آنچه رخ خواهد داد، مستلزم آن نخواهد بود كه بگوييم امام در انجام اوامر و خواستههاي الهي استثنايي ميان امت بود. نصوص و فرمايشهاي سهگانه حسيني كه ذكر كرديم، روشن ميكند تكليف به انقلاب و جنبش، امري عام و فراگير بود و شامل تمامي امت ميشد و امام از آن رو كه جزء و عضوي از امت بود، بدين وظيفه اقدام كرد، نه بدان خاطر كه استثنايي ميان امت بود. با آنچه برشمرديم، نخستين نگرش اعتباري نداشته، امر منحصر به تفسير دوم ميشود؛ يعني ديدگاه خاص امام در مورد امر به معروف و نهي از منكر، و بر خلاف آنچه زمانهاي بعد در فقه و ميان فقيهان مشهور و متعارف شد. اين چه ديدگاهي است؟ تفاوت ميان دو ديدگاه [امام و فقها] چگونه به وجود آمد؟ پاسخ بدين پرسشها مستلزم بحث در دو معياري است كه بدان خاطر، گفته مشهور فقهي، متفاوت با انقلاب امام است.