اصول عقاید اسلامی و نگاهی به زندگانی پیشوایان معصوم (علیهم السلام) صفحه 1

صفحه 1

پیش گفتار

پیش گفتار

بسم الله الرحمن الرحیم دنیای خسته و سرگردان

زندگی مادی انسان رو به تکامل است واین جریان در کشورهای صنعتی که زندکی با شکوه مادی دارند کاملاً چشمگیر می باشد، وصنعت وتکنیک، آن چنان مشکلات آنها را حل کرده که با فشار بر یک تکمه، بسیاری از خواستهای انسان موجود وفراهم می گردد. کار تکامل به جایی رسیده است که کیهان نوردان از کره ای به کره دیگر آن چنان مسافرت می کنند که تو گویی از کشوری به کشور دیگری می روند . سرانجام آشنایی با صنعت و تکنیک، بشر را به جایی رسانیده است که جهان زندگی به صورت یک کاخ مجلل در آمده است. ولی در این جا جای دو سؤال باقی است: 1ـ آیا این تکامل رضایت درونی اورا جلب کرده است؟ وانسان از آن احساس راحتی می نماید؟ 2ـ آیا این تکامل مایه بالا رفتن انسانیت او شده است؟ یا برعکس، اوخود وانسانیت را گم کرده است؟ پاسخ در هر دو سؤال منفی است. زیرا با بودن این وسایل، آنچه نیست، استراحت وآرامش فکری است. وبا اینکه بیماریهای روانی ومراکز درمانی آن، به سرعت در حال ازدیاد وافزایش است. ولی آمار انتحار رو به فزونی است وکشورهایی


-------------- صفحه 8

که در این قسمت آمارهای خود رامنتشر می کنند بر این مطلب گواهی روشنی می دهند، از باب نمونه آمار خودکشی در آمریکا در سال (1956) بالغ بر شانزده هزار نفر بوده ودر سال (1957) یک چهارم افزایش داشته،ودکتر «هاوارد» با انتشار این آمار، از افزایش مجدد آن در سالهای آینده اظهار نگرانی نموده است. این جریان می رساند که صنعت وتکنیک رضایت درونی وآرامش فکری بشر را جلب نکرده است. ازنظر بالا رفتن انسانیّت باید گفت نحوه بهره برداری او از صنعت به صورتی در آمده است که او را به شکل حیوان تولید کننده ومصرف کننده در آورده است، که کار وهدف او تولید است ومصرف، وهمچنین... تو گویی انسان برای این دو آفریده شده است. اگر در گذشته، فلاسفه جهان، او را حیوان ناطق و متفکر معرفی می کردند اکنون او به صورت حیوان اقتصادی در آمده است، که عمر خود را به دلار و ریال تبدیل می کند. تو گویی انسان یک ماشین تولید ومصرف است وروز به روز جاذبه او در این قسمت رو به افزایش است. آیا «هدف قرار گرفتن اقتصاد» عملاً فراموشی انسانیت واصول والای اخلاق نیست؟ اشتباه نشود،هیچگاه کسی صنعت وتکنیک را انکار نمی کند وهمگان از آن به نحوی جانبداری می نمایند. مسأله در جای دیگر است وآن برداشت جامعه مادی غرب، از آن می باشد، آنجا که همه نیروهای انسان را بر تولید ومصرف بسیج کرده است. واخلاق وعواطف را آن چنان فدا وقربانی حرص وآز مادی خود نموده است که همه چیز خود را در این مسیر از یاد برده است. آوایی از دور شینده می شود

در این جا افراد روشندل وروشن ضمیری پیدا شده اند که آه وناله آنان از این زندگی ماشینی بلند شده است. واحساس کرده اند که بشر از نظر انحطاط به آخر خط رسیده وزندگی ماشینی نمی تواند برای او سعادت آفرین باشد، زیرا نتیجه این


-------------- صفحه 9

چنین زندگی جز دامن زدن بر حرص وآز بشر در طریق تحصیل مال ومقام، فراموش کردن ارزشهای انسانی چیز دیگری نیست. از این جهت به فکر افتادهاند که به زندگی بشر معنویتی ببخشند. ما این قدم را بر چنین دانشمندان مصلح تبریک گفته و یاد آور می شویم که قرآن مجید یک چنین زندگی مادی ووازده را، از چهارده قرن قبل در آیه ای به شرح زیر توصیف کرده است: (اعْلَمُوا أنّما الحَیوةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الأموالِ والأولادِ کَمَثَلِ غَیْث أعْجَبَ الکُفّارَ نَباتُهُ ثمَّ یَهیجُ فَتَریهُ مُصْفَرّاً ثمَّ یَکُونُ حُطاماً و... وَ مَا الحَیوةُ الدُّنیا إلاّ مَتاعُ الغُرورِ) (1) . «بدانید زندگی این جهان بازی وسرگرمی وآرایش و فخر فروشی وافزایش در ثروت وفرزند است. این جهان به مانند بارانی است که بر سرزمینی می بارد. گیاهان آن سبز می شود آنگاه پس از مدتی زرد گشته وبه صورت خس وخاشاک در می آید... وزندگی این جهان کالای فریبنده است» . قرآن در این آیه زندگی بشرمادی را به پنج بخش خلاصه کرده وهر بخشی قسمتی از زندگی او را مشغول می کند: 1ـ بازی 2ـ سرگرمی 3ـ علاقه به زینت وآرایش 4ـ علاقه به قدرت ومقام که مایه فخر فروشی است 5ـ علاقه به فزونی اموال واولاد. از نظر دانشمندان، هر بخش از این پنج بخش، هشت سال از عمر انسان را اشغال می کند. وبخش پنجم تا آخر عمر ادامه دارد. آنگاه قرآن این زندگی پر زرق وبرق را به سبزه زار زیبایی تشبیه می کند که ثبات موقت ومحدودی دارد و پس از اندی آن چنان زرد می شود که به صورت تلی از خس و خاشاک در می آید که تنفر انسان را به خود جلب می کند. زندگی یک فرد مادی که شب وروز کارش تولید ومصرف واشباع خواسته های حیوانی خویش می باشد درست بسان همین مسأله


--------------
1 . سوره حدید /20.
-------------- صفحه 10

است. زیرا زندگی حیوانی و طراوت حیات او با سپری گشتن عمر مادی آن چنان از دست می رود که سرانجام فقط لاشه ای در دل خاک می گردد. قرآن مجید در سوره نور این نوع زندگیهای فاقد معنویت را به گونه ای دیگر مطرح می سازد ودر این مورد می فرماید: (وَ الَّذینَ کَفَرُوا أعمالُهُمْ کَسَراب بِقیعَة یَحْسَبُهُ الظِّمأنُ ماءً حتّی إذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَوَجَدَاللّهَ عِنْدَهُ فَوفّیهُ حِسابَهُ واللّهُ سریعُ الحِسابِ)(1). «کارهای افراد کافر بسان سراب در بیابان است که آدم تشنه کام، آن را آب میانگارد، آنگاه که نزد آن آمد چیزی در آنجا نمی یابد» . این آیات و آیات دیگر، زندگی مادی انسان را چنین تفسیر و تشبیه می کنند. ولی در عین حال همین زندگی مادی را می توان با بهم آمیختن معنویت وایجاد توازن بین ماده ومعنا، به صورت یک زندگی لذّت بخش در آورد وبه آن شکوه دیگری بخشید، که هم رضایت انسان و آرامش فکری او را جلب کند وهم انسانیّت او در آن گم نشود واین همان مطلبی است که پیامبران به دنبال آن بودند وبرای تبلیغ آن آمده اند وسرانجام بشر را از یک زندگی توأم با خستگی و سرگردانی در آورده اند. وآن زندگی بر پایه اعتقاد به خدای جهان استوار است. خدایی که برای زندگی بشر، برنامهای فرو فرستاده و او را کرامت وجلالت بخشیده است. واین همان است که در این نگارش به دنبال تبیین وتشریح آن می باشیم. امید است که برای جوانان وبالأخص مسلمانان مقیم خارج، مفید وسودمند باشد. قم ـ مؤسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق (علیه السلام) جعفر سبحانی 24/3/62


--------------
1 . سوره نور/39.
-------------- صفحه 11

1- نقش دین در ابعاد چهارگانه

1- نقش دین در ابعاد چهارگانه

زندگی در صورتی حالت صحیح به خود می گیرد که با معنویت ودین آمیخته باشد. وانسان درصورتی انسان می باشد که علاوه بر ارضای جنبه های مادی، به ارضای جنبه های معنوی نیز بپردازد. اکنون باید دو مطلب را روشن سازیم: 1ـ دین چیست؟ 2ـ نقش دین در زندگی چگونه است؟ در باره موضوع نخست، یاد آور می شویم که دین، بازگردانیدن بشر به جهل ونادانی وتوحش و بربریت نیست، دین یک نهضت همه جانبه به سوی تکامل است که ابعاد چهارگانه دارد: الف ـ اصلاح فکر و عقیده ب ـ پرورش اصول عالی اخلاق انسانی ج ـ حسن روابط افراد اجتماع د ـ حذف هرگونه تبعیضهای ناروا وهمه ابعاد در پرتو ایمان به خدا که مسئولیت زا ست تحقق می پذیرد. اینک ما همه این ابعاد را به صورت فشرده مطرح می کنیم:


-------------- صفحه 12

اصلاح فکر و اندیشه

در باره اصلاح فکر وعقیده یاد آور می شویم که ذهن انسان، خلأ پذیر نیست وبدون عقیده نمی تواند زندگی کند، حتی افراد مادی و به اصطلاح «لامذهب» ، باز دارای عقیده ومسلکی هستند که از آن طریق، خود را قانع می سازند. مذهب در این باره می گوید: «جهان خروشان ماده از نظر وجود واز نظر نظام، مخلوق موجود برتر ووالاتری است که ماده را آفریده وبه آن نظام بخشیده است». او این جهان وانسان را برای هدفی آفریده ولغو وعبث به ساحت او راه ندارد، وبرای تحقق بخشیدن به اهداف مربوط به انسان، معلمان وراهنمایانی را برانگیخته است که او را به سوی هدف هدایت کنند. در برابر این گروه، ا فرادی هستند به نام فاقد دین و نافی مذهب که می گویند: «ماده ونظام آن قدیم و دیرینه است واین خود ماده فاقد شعور است که به خود نظم ونظام بخشیده است وبرای جهان هدفی در کار نیست» . و به دیگر سخن: جهان از نظر یک فرد الهی سرآغاز وسرانجامی دارد، واز خدا سرچشمه گرفته وسرانجام آن معاد انسان وجهان است. درحالی که در مکتب مقابل، انسان نه سرآغاز روشنی دارد ونه سرانجامی. یعنی اگر از یک فرد مادّی بپرسیم سرچشمه جهان وانسان چیست؟ می گوید: نمی دانم ویا اگر بپرسیم سرانجام آن چیست؟ باز اظهار بی اطلاعی می کند! این جا است که باید گفت: جهان وانسان از نظر مادّی بسان یک کتاب خطی است که اوراقی از اول وآخر آن افتاده باشد وانسان نتواند آن را تشخیص دهد. در حالی که از نظر الهی کاملاً شناخته و هیچ نوع ابهامی در سر آغاز و سرانجام آن


-------------- صفحه 13

وجود ندارد. وبه عبارت دیگر: ذهن انسان پیوسته با سه پرسش همراه است، این پرسشهای سه گانه عبارتند از: 1ـ از کجا آمده ام؟ 2ـ برای چه آمده ام؟ 3ـ به کجا خواهم رفت؟ هر سه سؤال از نظر یک فرد خداشناس، دارای پاسخ روشن است در حالی که در مکتب مادی، هر سه پرسش فاقد جواب می باشد. یعنی جوابی ندارد که به آن پرسش بدهد، ونمی تواند به این سه پرسش پاسخ بگوید، ناچار باید مکتب خود را ترک گوید. این جا است که بایدگفت: مذهب ابعادی دارد، یکی از ابعاد آن، اصلاح فکر واندیشه است. ودرست با مقایسه محتوای دو مکتب الهی ومادی می توان گفت که فکر واندیشه، در سایه مذهب به تکامل می رسد; درحالی که محتوای مکتب مادیگری، سراپا ابهام وجهل و ناآگاهی است واحیاناً غیر معقول. زیرا چگونه میتوان باور کرد که ماده جهان، برخود نظم ونظام بخشیده است. پرورش اصول اخلاقی

درباره پرورش اصول عالی اخلاق انسانی، اجمالاً می بینیم مذهب پشتوانه ای برای اصول اخلاق است. زیرا رعایت اصول اخلاقی با یک سلسله محرومیّتها همراه است، مثلاً: فداکاری، کمک به نیازمندان، رعایت امانت، و...، که یک سلسله اصول مسلّم اخلاقی است ورعایت اینها خالی از رنج و دردسر نیست. هرگاه اندیشه وفکر را از طریق مذهب اصلاح کردیم ویاد آور شدیم که خداوند به رعایت


-------------- صفحه 14

این اصول دستور داده است وآنها را به صورت تکلیف بر ما لازم کرده است که در مخالفت آنها کیفرهایی وجود دارد، در این صورت اخلاق به عنوان یک وظیفه دینی، خود به خود اجرا می شود. ودر غیر این صورت اخلاق به صورت تذکرات ویادآوریهایی خواهد بود که ضامن اجرایی ندارد، گروهی آنها را رعایت کرده وگروهی زیر پا می نهند. ویل دورانت مورخ معاصر می گوید: بدون ضمانت مذهب، اخلاق یک حسابگری بیش نیست، وبدون آن احساس تکلیف از میان می رود(1). در باره حسن روابط افراد یاد آور می شویم: همان طوری که مذهب پشتوانه اخلاق است، همچنین پشتوانه اصول اجتماعی نیز هست ودر افراد مذهبی اصول اجتماعی به صورت یک تکلیف مقدس انجام می پذیرد. ودر غیر این افراد، به صورت قانونی خواهد بود که فقط در پرتو قدرت پلیس ونیروی نظامی اجرا می گردد. وآنجا که از قلمرو قدرتهای مادی بیرون است، اصول اجتماعی و قوانین کشوری ضامن اجرایی ندارد. واین مسأله با مراجعه به زندگی افراد غیر مذهبی روشن و واضح است. در باره بعد چهارم که رفع تبعیضات است، افراد مذهبی، همه انسانها را بسان دندانه های شانه تلقی کرده و همگان را مخلوق خدا می دانند، در این صورت، تبعیض چرا؟!پرخوری گروهی وگرسنگی گروهی دیگر چرا؟!! اکنون که با ابعاد چهارگانه مذهب آشنا شدیم، از تذکر دونکته ناگزیریم: اولاً ـ هر مذهبی نمی تواند پدید آورنده این چهار بعد، در حیات فردی واجتماعی انسان باشد. مذهبی می تواند خود را در این چهار بعد به روشنی نشان دهد که بر پایه عقل وخرد استوار باشد; در غیر این صورت، مذهب سر از


--------------
1 . لذات فلسفه، ص 478.
-------------- صفحه 15

خرافه پرستی، رهبانیت، فرار از زندگی مثبت، گرایشهای منفی نیمه عرفانی که نمونه های آن در زندگی ماشینی غرب دیده می شود، در می آورد. واگر گروهی، مذهب را عامل باز دارنده ترقی و پیشرفت یا رجوع وبازگشت به عصر جاهلی معرفی می کنند، ناظر به چنین مذهبهای رهبری نشده است که چنین نتایج زشتی را به دنبال دارد. ثانیاً ـ مذهب نفی کننده تبعیض است نه تفاوت، تفاوتهای مثبت بین افراد قابل حذف نیست، همان طوری که انگشتان یک دست با هم اختلاف دارند، انسانها نیز از نظر فکر واندیشه، تحرک و تلاش، اختلاف دارند وهر نوع اختلاف در زندگی که مربوط به تفاوتهای آفرینش انسان باشد، قابل حذف نیست. آن گونه اختلافات قابل حذف است که ریشه های سرشتی وخلقتی نداشته وقدرت وزور، تحمیلگر آنها باشد. تا این جا با واقعیت مذهب وابعاد آن آشنا شدیم. اکنون وقت آن رسیده است که با فواید وریشه های آن در درون انسان آشنا شویم و این همان گفتار ما در بحث آینده است.


-------------- صفحه 16

2-ریشه های مذهب در آفرینش انسان

2-ریشه های مذهب در آفرینش انسان

اعتقاد به خداو توجه به ماوراء طبیعت، بر خلاف اندیشه مادّیها یک فکر وارداتی نیست که از خارج بر ما تلقین شده باشد; بلکه تمایلات مذهبی یک نوع ریشه در وجود وآفرینش ما دارد واز این جهت مذهب را در عداد امور فطری در آورده است. اصولاً آگاهی های انسان بر دو نوع است: 1ـ آگاهی که از خارج بر او تفهیم وتلقین شده است واگر عامل خارجی نبود او هرگز به این فکر نمی رسید. مانند: قوانین فیزیکی و شیمایی واصول هندسی که یک رشته افکاری هستند که از خارج به او رسیده است. 2ـ آگاهی هایی که از درون انسان می جوشد، ودر این آگاهی، عامل خارجی دخالت ندارد. مانند: آگاهی انسان از گرسنگی وتشنگی خویش، آگاهی انسان از هستی وبودن خویش. یا تمایل به ازدواج درسن خاص، یا علاقه او به مال و مقام در مقطع معیّن از زندگی، که همگی یک نوع یافته های درونی است که از باطن انسان سرچشمه می گیرد واینها را فطریات وغرائز می نامند. با توجه به این تقسیم میل به خداجویی وخداخواهی، ریشه فطری دارد واین مسأله ای است که روانشناسی امروز آن راتصدیق کرده وحس مذهبی را یکی از چهار حس اصیل وهمگانی انسان می داند.


-------------- صفحه 17

روانشناسی امروز می گوید: بشر با احساسات چهارگانه ای مجهز است: الف ـ حس کنجکاوی که خلاق علوم ودانشهاست. ب ـ حس نیکی که مایه گرایشهای انسان به خوبیها ونیکیهاست. از این جهت همه انسانها امانتداری را نیک وپیمان شکنی را بد می دانند. ج ـ حس زیبایی که خلاق صنایع زیبا ومایه گرایشهای او به امور زیبا است. وتمام صنایع ظریف وکاشی کاریها ومجسمه های زیبا ، مخلوق این حس می باشند. د ـ حس مذهبی که در اوان بلوغ، در دختر و پسر ظهور و بروز بیشتری دارد وناخود آگاه ، انسان را به سازنده این جهان وقدرت مافوق رهبری می کند. شما می توانید برای آگاهی ازاین حس مذهبی، به کتابهای روانشناسی، بالأخص کتاب «حس دینی یا بُعد چهارم روح انسانی» مراجعه کنید. قرآن در نقاط متعددی، آگاهی انسان را از خدا واز نیکی ها وبدیها، نهادی می داند واین مطلب در چند آیه وارد شده است; که برخی را در این جا می آوریم: 1ـ (فَأقِمْ وَجْهَکَ للدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها...) (سوره روم آیه 30) به آیین خدا روی بیاور آیینی که آفرینش خدا است در انسان وآنها را بر آن آفرینش آفریده است. جمله (فِطْرَتَ اللّهِ) بیانگر لفظ دین است که قبل از آن قرار گرفته است وحاکی است که دین از امور فطری وخلقتی در بشر است. 2ـ (وهَدَیْناهُ النَّجْدینِ) (سوره بلد آیه های 10و...) او را به نیکیها وبدیها آشنا ساختیم. 3ـ (وَنَفْس وما سَوّیها *فأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْویها) (سوره شمس آیه های 7ـ 8) سوگند به جان انسان وخدایی که آن را آفرید و بدیها و خوبیها را به او الهام کرد.


-------------- صفحه 18

بنابر این، طبق نظریه دانشمندان وصراحت قرآن، دین به صورت اجمالی (یعنی توجه به سازنده جهان ویک رشته اصول کلی آن) فطری است وریشه های درونی دارد. ولی یک امر فطری در صورتی به خوبی رشدمی کند که به وسیله افراد بیدار وآگاه رهبری شود، وگرنه شاخه های کج ومعوجی پیدا می کند که نتیجه مطلوب را نمی دهد. نقش دین در زندگی

چون دین یک امر فطری وسرشتی است، نقش عظیمی در زندگی علمی و اجتماعی بشر دارد که به صورت فشرده به آن اشاره می شود: الف ـ دین خلاق علوم ودانشهاست. اعتقاد به خدا واین که موجودی دانا و توانا، ماده را آفریده وصاحب این جهان است، روح تحقیق را در انسانها زنده می سازد. زیرا مصنوع موجود دانا و توانا، باید دارای نظم وقانون باشد. در حالی که اعتقاد به مادی گری ، روح تحقیق را از بین می برد، زیرا او معتقد است که ماده قدیم است واین موجود فاقد علم و شعور در خود اثر گذارده است در حالی که مصنوع موجود فاقد شعور، نمی تواند دارای نظم و قانون باشد که از آن تحقیق کنیم. وبه دیگر سخن، هرگاه معتقد شویم که جهان خالق دانا وتوانایی دارد، این عقیده دانشمند را در آزمایشگاهها بر آن می دارد که در باره اسرار آفرینش به فکر و بررسی بپردازد; ولی اگر معتقد شویم که جهان، خالق دانا و توانایی ندارد، واگر هم نظام وقانونی داشته باشد از طریق تصادف است، این عقیده ما را به تحقیق وادار نمی کند. از این جهت باید گفت: اعتقاد مذهبی به پیشرفت علوم کمک کرده وروح تحقیق را زنده می کند. همچنان باید گفت: آن دانشمند مادی که پشت لابراتوار نشسته ومی خواهد کاشف قوانین ونظام جهان باشد، قبلاً معتقد است که این جهان


-------------- صفحه 19

دارای قوانین ونظام است ومی خواهد آنها را کشف کند; چنین عقیده ای جدا ازاین نیست که برای جهان، نظام بخشی دانا و توانا وجود دارد. واگر دارای چنین عقیده نبود هرگز به دنبال تحقیق نمی رفت. واین عقیده جدا از اعتقاد به خدا نیست والا اعتقاد به اصالت مادّه واین که جز مادّه چیزی نیست، نمی تواند چنین نتیجه ای دهد که جهان صد در صد نظم وقانون دارد. ب ـ مذهب پشتوانه اخلاق است: شکی نیست که انسان اخلاقی باید یک رشته محرومیتها را بپذیرد، زیرا درستکاری، عدالت، و... مستلزم چشم پوشی ازیک رشته لذائذ و معنویّات است. از این جهت، احیاء روح مذهبی ضامن اجرای اصول عالیه اخلاقی است. ج ـ دین تکیه گاه استواری در برابر حوادث است واین فایده را دارد که انسان را در برابر حوادث بیمه می سازد. زیرا اولاً یک فردمذهبی، حوادث جهان را مربوط به اراده حکیمانه خدا می داند واین اعتقاد سبب می شود که همه ناگواریها را به نفع خود تفسیر کند هرچند از اسرار آن آگاه نباشد; ثانیاً معتقد می شود که حوادث ناگوار امروز، پاداشهای عظیمی در سرای دیگر دارد واین نوع حوادث، بی اجر ومزد نیست. از این جهت، در مقابل سختیها ودشواریها مانند کوه ثابت واستوار می ماند. تا اینجا از ریشه های دین و نقش آن آگاه شدیم، اکنون وقت آن رسیده است که خود دین را بشناسیم و موضع گیریهای آن را در محورهای اعتقادی، اجتماعی و اقتصادی بدانیم.


-------------- صفحه 20

3-شناخت ارزشمند در اسلام کدام است؟

3-شناخت ارزشمند در اسلام کدام است؟

نخستین گام در «آشنایی با اسلام» این است که باید به شناخت مورد نظر او توجه کنیم. آیا اسلام هر شناختی را می پذیرد؟ یا آن گونه شناخت را می پذیرد که صورت جزمی و یقینی داشته باشد؟ اسلام تنها برای شناختی ارزشی قائل است که قطعی وجزمی باشد; از اینرو ما را از پیروی کردن از هرگونه ظن و شک باز می دارد: (وَلا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عَلْمٌ إنَّ السَّمْعَ والبَصَرَ والفُؤادَ کُلُّ أُولئکَ کانَ عَنْهُ مسْئُولاً) (سوره إسرا آیه 36). «از آنچه که به آن علم نداری پیروی مکن زیرا گوش وچشم ودل همه مسئولند». قرآن آن گونه پیروی هایی را که ملاکی جز عادات و سنتهای نیاکان ندارد، به شدت رد می کند ومی گوید: نباید روش نیاکان سبب پیروی گردد: (بَلْ قالُوا إنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّة وَ إنّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ) (سوره زخرف آیه 22). «می گویند، ما پدران خود را بر همین راه وروش یافتیم وما از روش آنان پیروی می کنیم».


-------------- صفحه 21

قرآن در آیه ای دیگر، هر نوع پیروی به عنوان خود باختگی در برابر بزرگان را رد می کند ومی فرماید: (رَبَّنا إنّا أطَعْنا سادَتَنا وَکُبَراءَنا فَأضَلُّونَا السَّبیلا) (سوره احزاب آیه 67). «می گویند، پروردگارا ما از بزرگان وپیشوایان خود پیروی کردیم وما را گمراه کردند». اسلام، به شناختی ارزش می دهد که از نظر ابزار یا متکی به حس، یا متکی به عقل وخرد باشد: (وَاللّهُ أخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لاتَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ والأبْصارَ والأفْئدةَ لَعَلّکُمْ تَشْکُرونَ) (سوره نحل آیه 78). خداوند شما را از شکم مادران بیرون آورد درحالی که چیزی نمی دانستید وبرای شما گوش، چشم ودل، قرار داد، تا خدا را سپاسگزار باشید. در آیه «سمع» و «بصر» که مربوط به حس و تجربه است، از ابزار شناخت شمرده شده است و «فؤاد» به معنی «دل» و «عقل» ، که مربوط به استدلال و برهان است، یکی دیگر از ابزار شناخت، معرفی گردیده است. از این جهت، هر نوع شناختی که مبنی بر یکی از دو ابزار یاد شده باشد مورد پذیرش اسلام است. بنابر این، شناختهای پنداری وتقلیدی، مورد اعتبار اسلام نیست. در اینجا ، پاسخ به یک سؤال، لازم است و آن این که: اگر شناختهای تقلیدی از ارزش بیرون است، چگونه مسلمانان در مسائل فروع، از مجتهد تقلید می کنند؟ در پاسخ باید گفت: رجوع به مجتهد ، رجوع به متخصص است واساس زندگی بشر این است که فرد ناوارد، به متخصص مراجعه کند. زیرا یک فرد نمی تواند در همه مسائل متخصص گردد.


-------------- صفحه 22

گذشته از این، رجوع به مجتهد از طریق دلیل قطعی ثابت شده است وخود آورنده شریعت گفته است که باید در مسائل فرعی وعملی، به مجتهد عادل مراجعه کرد. و چون این مراجعه به حکم خود صاحب شریعت است، قطعاً یک نوع شناخت قطعی خواهد بود. (البته قطعی اجمالی). تقلید در اصول عقاید امکان پذیر نیست، زیرا معنای آن این است که انسان یکی از مکتبهای متضاد را بدون دلیل بپذیرد، در حالی که در تقلید در فروع، اصل مکتب با دلیل ثابت شده، در فروع و جزئیات تقلید می کند «ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا». موضوع شناخت

اسلام در میان موضوعات شناخت، به شناخت سه چیز اهمیّت بیشتری می دهد: 1ـ شناخت انسان: (سَنُریهِمْ آیاتنا فِی الآفاقِ وَفی أنْفُسِهِمْ حتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أنَّهُ الحَقُّ أَوَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أنَّهُ عَلی کُلِّ شیء شهیدٌ) (سوره فصلت آیه 53). «به همین زودی نشانه های خود را در جهان ودر نفوس انسانها، ارائه می دهیم تا بدانند او حق است واو بر همه چیز قادر وتوانا است». جمله (وَفی أنْفُسِهِمْ) دعوت به شناخت نفوس انسانی است که می تواند پایه شناختها ی دیگری باشد. 2ـ شناخت طبیعت: شناخت جهان، مورد علاقه اسلام است: (قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِی السَّمواتِ والأرضِ) (سوره یونس آیه 101).


-------------- صفحه 23

«بگو: به آنچه در آسمانها وزمین است، بنگرید». در آیه دیگری، شناخت جهان را از نشانه های افراد خردمند دانسته : (إنَّ فی خَلْقِ السَّمواتِ والأرضِ واخْتِلافِ اللَّیل والنَّهارِ لآیات لأولِی الألْبابِ) ( آل عمران آیه 190). « در آفرینش آسمانها وزمین ودر پی آمدن شب وروز، برای خردمندان نشانه ها است». 3ـ شناخت تاریخ: قرآن شناخت تاریخ را به عنوان یک معلّم پند دهنده معرفی می کند: (لَقَدْ کانَ فی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاولِی الألْبابِ) (سوره یوسف آیه 111). ودر آیات دیگر، انسانها را دعوت می کند که زندگانی اقوام وملل گذشته را عالمانه مطالعه کنند: (فَاقْصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرونَ) (سوره اعراف آیه 176). «داستانها را بازگو کن، شاید آنان فکر کنند.» ولی تمام این شناختها مقدمه شناخت خدا و پدیدآورنده انسان و طبیعت و تاریخ است از این جهت، پیرامون شناخت خدا، به گونه ای بحث می کنیم.


-------------- صفحه 24

4- راه های خداشناسی

4- راه های خداشناسی

اکنون که با شناخت مطلوب در اسلام آشنا شدیم، لازم است راههای شناخت خدا را یکی پس از دیگری مورد بررسی قرار دهیم، همان گونه که گفته اند، راه به سوی خدا، به اندازه شمارش نفسهای انسان است وهر پدیده ای در جهان، بسان سکّه دو رویه ای است که یک رویه آن ، طبیعت ویک رویه دیگر آن خداست وهر انسان خردمندی از مطالعه پدیده ها، راهی به سوی خدا دارد. ولی درعین حال، این طرق بی شمار را می شود تحت ضوابطی در آورد. اینک برخی از طرقی که قرآن ما را به آن دعوت کرده است: 1ـ برهان نظم:

مقصود از برهان نظم این است که نظام جهان گواهی می دهد که موجود دانا و توانایی ، این نظام را پدید آورده است وگرنه خود ماده، ناتوان تر از آن است که به خود نظم ونظام بخشد. پذیرش برهان نظم، بر چهار اصل استوار است: الف ـ جهانی خارج از ذهن وجود دارد:

مقصود از این اصل این است که دایره هستی به ذهن وذهنیات منحصر


-------------- صفحه 25

نیست، بلکه آنچه را که ما تصور می کنیم، در خارج از ذهن واقعیت دارد وبه دیگر سخن، در بررسیهای خود «رئالیست» می باشد نه «ایده آلیست» . مقصود از رئالیست آن شخص واقع گرا است که جهان خارج از ذهن را می پذیرد ومی گوید در خارج از ذهن من، ماه وآفتاب، دریا وهامون، وجود دارد ویک فرد خداشناس تا این اصل را نپذیرد، نمی تواند گامی بسوی خداشناسی بردارد. شگفت این جاست که برخی از مادی ها وبه دنبال آن مارکسیستها، خدا پرستان را ایده آلیست قلمداد کرده ویک چنین جنایت علمی را مرتکب شده اند، در صورتی که پایه خداشناسی که برهان نظم است، بر اساس پذیرفتن عینیتهای خارجی است. ب ـ جهان ماده دارای نظم وقوانین است:

این مطلبی است که علوم، به اثبات آن کمر بسته وقوانین حاکم بر طبیعت را کشف کرده اند وهرچه دانشهای بشری در این مورد پیش رود گامی به سوی خدا شناسی برداشته می شود. ج ـ اصل علیّت:

مقصود ازاین اصل، این است که قوانین حاکم بر ماده عاملی لازم دارد وچیزی در جهان بدون علّت امکان پذیر نیست. د ـ تصادف علّت نظم نیست:

مقصود از این اصل، این است که این نظم نمی تواند برخاسته از خود ماده باشد; زیرا ماده فاقد شعور ودرک نمی تواند آفریننده یک چنین نظم حساب شده باشد وتصور این که تصادف مولکول ها آفریننده این نظم بوده، منطق کودکانه ای


-------------- صفحه 26

است که هیچ خردی آن را نمی پذیرد. انسان خردمند هرگز نمی پذیرد یک نامه ماشین شده، محصول حرکت انگشتان یک فرد بی سواد ویا یک انسان بازیگر باشد، بلکه همگان به روشنی می گویند، ماشین نویس آگاه از کار ماشین، با توجه به حروف آن وبا توجه به نامه ای که قصد تایپ آن را دارد، این نامه را ماشین کرده است. این نوع شناخت ها، شناخت آیتی است

در قرآن ، کلمه آیه وآیات بیش از حدّ به کار می رود وغالباً این لفظ در مورد نشانه های وجود خدا استعمال می شود واین شناخت آیتی است; یعنی از اثر یک شیء به وجود مؤثر وصفات آن پی ببریم، زیرا اثر یک شیء همان گونه که از وجود مؤثر حکایت می کند، از صفات آن نیز حکایت دارد همگی می گوییم، فردوسی یک شاعر ادیب وآگاه از داستانهای ایران باستان است، ما هرگز فردوسی را ندیده ایم وخصوصیات روحی او را نیازموده ایم، اثر ادبی او، از وجود او وخصوصیات روحی او کاشف وبازگو کننده است; عین این مطلب، در باره قانون بوعلی که در طب است حاکم وجاری است. این نوع شناختها را شناختهای آیتی می گویند وهدف این است که از نشانه به صاحب نشانه پی ببریم. بحث حضرت ابراهیم با گروههای ستاره پرست، ماه پرست، آفتاب پرست معروف است; وی برای بی پایه نشان دادن پرستش این نوع اجرام، برای مدت کوتاهی با پرستندگان آنها هم صدا شد، ولی بعداً، ربوبیت آنها را باطل کرد; زیرا این اجرام، دستخوش انقطاع از انسان است وخدای مربی وپرورش دهنده، پیوسته باید با انسان در رابطه باشد واز او غفلت نکند، او از این طریق، ثابت کرد که نشانه های ربوبیّت، در این اجرام نیست وباید سراغ آن خدایی رفت که اینها را آفریده وپیوسته حضور دارد و چنین فرمود:


-------------- صفحه 27

(إنّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ للّذی فَطَرَ السَّمواتِ والأرضَ حَنیفاً وَ ما أنَا مِنَ المُشْرِکینَ) (سوره انعام آیه 79). 2ـ هدفداری وهماهنگی در آفرینش جهان

یکی دیگر از دلایل اثبات صانع، وجود هماهنگی و هدفداری در جهان آفرینش است. سلول انسان در رحم مادر پرورش پیدا می کند، همراه با رشد «جنین» و رسیدن آن به مرحله تولد، غده های تولید کننده شیر، تحت تأثیر «هورمونهای» مخصوص، آرام آرام خود را برای تغذیه نوزاد آماده می کند، به گونه ای که همزمان با تولد فرزند غذای او نیز آماده می شود. این هماهنگی، نشانه وجود تدبیر ونقشه در آفرینش کودک ومادر است; زیرا سالیان قبل از تولد کودک، دستگاهی متناسب با دهان ودست وگلوی کودک، در پیکر مادر تعبیه شده وبه تدریج رشد یافته ودر روزی که نوزاد به آن نیاز شدید دارد، مورد بهره برداری قرار گرفته است. دراین جا مادّی نمی تواند این هدفداری را از طریق تصادف توجیه کند، همچنان که نمی تواند در این مورد، به خاصیت ماده پناه برد. ممکن است بگوید رشد یک نطفه ودر آمدن آن به صورت انسان، خاصیّت ماده است، یا بگوید رشدیک نهال ودر آمدن آن به صورت یک درخت برومند، خاصیت سلول درختی و نهال آن است، ولی هرگز نمی تواند پیشی بینی نیازهای آینده یک موجود را که مدتها پیش از آن به وجود آمده است از طریق تصادف یا خاصیت ماده تفسیر کند; چه اینکه این پیش بینی از مقوله آینده نگری وکار از روی نقشه وحساب است. گاهی دو موجود، هرکدام مکمل دیگری است، مثلاً وجود درخت مکمل


-------------- صفحه 28

جانداران وهمچنین وجود جاندار، مکمل وجود درختان است واگر هستی منحصر به یکی از این دو بود، اثری از هیچکدام نبود، زیرا درخت، تولید کننده «اکسیژن ومصرف کننده «کربن» است، در حالی که جاندار ، تولید کننده کربن و مصرف کننده اکسیژن است واگر یکی بود ودیگری نبود از وجود هیچ کدام خبری نبود. این نظام، گواه بر وجود نقشه و تدبیر در خلقت هر دو است وهرگز نمی توان چنین نظامی را برخاسته از ماده بی عقل و شعور دانست. یادآوری دو نکته:

1ـ در شناخت صانع جهان، پیوسته باید از نظام موجود، بر وجو دخدا استدلال کرد. مثلاً، خود قرآن (چنانکه در بحث صفات می آید)، گردش منظم بادها را گواه بر وجود صانع جهان گرفته است; در حالی که گاهی دیده می شود، افراد از حادثه های استثنائی، بر وجود خدا استدلال می کنند، مثلاً اگر روزی باد از طرف غیر معمول بوزد آن را گواه بر وجود خدا می گیرند; در صورتی که باید در هر دو شکل، بر وجود خدا استدلال کنیم، نه اینکه تنها در موارد استثنائی; زیرا، مفاد آن، این است که نظام علمی، منتهی به اثبات صانع نمی شود وآنچه را که علم کشف کرده است نمی تواند خدا را ثابت کند وتنها پدیده هایی که علت آنها شناخته نشده است، گواه بر وجود خدا است. یک چنین طرز تفکر بهانه ای به دست دشمن می دهد ودین را با علم، ناسازگار قلمداد می کند. 2ـ گاهی دیده می شود که تنها وجود حیات وپیدایش آن در ماده، نخستین، پایه استدلال بر وجود خدا قرار می گیرد; به این بیان که :زمین، جزء خورشید بود، چگونه این موجود داغ و سوزان که همه مواد حیاتی آن کشته شده، دارای حیات وزندگی گشت؟ درحالی که وجود حیات کنونی نیز ، می تواند ما را به سوی خدا رهبری کند


-------------- صفحه 29

وقرآن وجود موجودات زنده را در زمین، نشانه وجود او گرفته است: (وَبَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّة) (سوره بقره آیه 164). در زمین از هر جانداری پخش کرد. ما در این بخش به دلائل کمی اکتفاء کردیم زیرا وجود خدا، آنچنان روشن است که جز گروه کمی، همه به آن معتقدند. آنچه مهم است، مسئله تحلیل صفات خدا است که سرچشمه بسیاری از مذاهب و مکاتب کلامی است.


-------------- صفحه 30

5-صفات خدا

5-صفات خدا

یکتایی خدا در ابعاد سه گانه

از میان صفات خداوند، صفت توحید از صفات برجسته اوست; تو گویی تمام پیامبران برای تبلیغ این اصل آمده اند واگر برای پیامبران، قانون اساسی تصور کنیم، توحید نخستین اصل از اصول آن را تشکیل می دهد واتفاقاً گروه مخالف پیامبران بیشتر با این اصل در نبرد و پیکارند. اقسام توحید ومراتب آن

توحید برای خود مراتبی دارد که به گونه ای فشرده یاد آور می شویم: 1ـ توحید ذاتی: مقصود از توحید ذاتی این است که ذات خدا یکی است ونظیر ومانندی ندارد. 2ـ توحید افعالی: به این معنی است که خالق جهان یکی است ومؤثر تام ومستقلی جز او نیست و تأثیر دیگر اسباب در پرتو فاعلیت و خالقیت اوست. 3ـ توحید در عبادت: یعنی پرستش مخصوص اوست وجز او نباید کسی را پرستش کرد. توحید ذاتی به این معنی که خدا نظیر ومانندی ندارد وبا توجه به این که خدا


-------------- صفحه 31

یک موجود با کمال است ونقص به آن راه ندارد، روشن وواضح است; زیرا فرض دو خدا مستلزم این است که هرکدام متناهی باشد تا یکی از دیگری متمایز گردد، ولازمه متناهی بودن دو خدا این است که هر یک از دیگری سلب شود و سلب یکی از دیگری، سلب کمال از دیگری و در نتیجه ناقص بودن اوست و موجود ناقص نمی تواند خدا باشد. به دیگر سخن، فرض تعدد، فرض متناهی بودن است وفرض تناهی، ملازم با نقص است ونقص با خدایی سازگار نیست از این جهت ، باید وجود خدا را، نامتناهی فرض کنیم وشیء نامتناهی قابل تکرار نیست.زیرا وجود خدای نخست همه جا اعم از ذهن و خارج را احاطه کرده و برای خدای دیگر امکان وجود نیست. شاید آیه:(قُلْ هُوَ اللّهُ أحَدْ) ناظر به چنین توحیدی باشد. توحید ذاتی، معنی دیگری دارد وآن اینکه: خداوند، دارای اجزاء نیست وبسیط است، زیرا فرض جزء برای خدا مستلزم این است که خدا در تحقق خود به اجزائی که غیر از خود هستند، محتاج ونیازمند باشد. شکی نیست هر مرکّبی غیر جزء خود هست; یک دستگاه ماشین، یک محلول شیمیائی، غیر تک تک اجزاء آن است; فرض ترکیب در خدا، این است که او به تک تک اجزاء که غیر خود وی هستند، محتاج گردد واحتیاج با مقام خدایی سازگار نیست. مقصود از «توحید افعالی» این است که : خالق جهان یکی است وگواه روشن آن، وجود هماهنگی درعالم آفرینش است واینکه کوچکترین تصادمی در وضع کلی جهان نیست. این امر، نشانه این است که اراده واحدی بر این جهان حکومت می کند واگر این جهان زیر نظر دو اراده، اداره می شد، واختلاف اراده، مایه اختلاف تدبیر وبه هم خوردن هماهنگی در اجزاء جهان می گشت. قرآن با تکیه بر براهین گذشته خدا را به یگانگی مطلق می خواند:


-------------- صفحه 32

(وَإلهُکُمْ إلهٌ واحِدٌ لا إلهَ إلاّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ) (سوره بقره آیه 163). خدای شما خدای یگانه است، جز او خدایی نیست و او بخشنده ومهربان است . آنگاه قرآن در آیه بعد هماهنگی جهان را گواه بر این مدعا می گیرد ومی فرماید: (إنَّ فی خَلْقِ السَّمواتِ والأرضِ واخْتِلافِ اللَّیلِ والنَّهار والفُلکِ الَّتی تَجْری فِی البَحْرِ بِما یَنْفَعُ النّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمآءِ مِنْ ماء فَأحْیا بِهِ الأرضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّة وَ تَصریفِ الرِّیاحِ والسَّحابِ المُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ والأرضِ لآیات لِقَوم یَعْقِلُونَ) (سوره بقره آیه 164). در آفرینش آسمانها وزمین وگردش شب و روز وحرکت کشتی در دریا به سود مردم وفرود آمدن باران از آسمان که به وسیله آن زمین پس از مردنش زنده می شود وپخش موجودات زنده در زمین وگردش بادها وحرکت ابر موجود میان آسمان وزمین (در همه اینها)، گواه روشن برای افراد عاقل وخردمند است. در این آیه، سخن از نظام آفرینش است که گواه بر وحدانیّت تدبیر ویگانگی خالق جهان است. توحید در عبادت

مقصود از این اصل، این است که فقط باید خدا را پرستش کرد واز پرستش غیر او دوری جست. در اینجا باید دو مطلب روشن شود: 1ـ چرا باید خدا را پرستش کرد؟ 2ـ چرا باید غیر او را پرستش نکرد؟ پرستش خدا انگیزه هایی دارد، بزرگترین انگیزه آن، کمالی است که انسان در


-------------- صفحه 33

خدا سراغ دارد و آگاهی از این کمال، سبب می شود که انسان خود به خود در برابر آن کانون کمال، خضوع وخشوع کند. این نوع انگیزه، مخصوص طبقه عارف وآشنایان به مقام ربوبی است; ولی طبقات دیگر، خدا را از آن جهت پرستش می کنند که او سرچشمه نعمتها وفیض ها است ویکی از فیضهای مستمر او، وجود انسان است، پس به حکم عقل، باید در برابر مُنعِمْ خضوع نمود وسپاس او را به جا آورد; گروه سوّمی نیز خدا را به پاداشهای بزرگ و یا ترس از کیفرهای او می پرستند. در هر حال این انگیزه ها سبب می شود که خدا را بپرستیم. اما چرا باید از پرستش غیر او امتناع ورزید؟ زیرا غیر اوکمال ندارد یا منبع فیض ونعمت نیست که ما را وادار به تواضع کند; همچنان که کیفرها وپاداشهایی در اختیار ندارد که انگیزه پرستش گردد. زیرا غیر خدا، هرچه دارد از کانون کمال دارد وخود، کانون کمال نیست. حال باید دید، حقیقت پرستش چیست؟ گروهی در معنای پرستش ، افراط میورزند وهر نوع احترام به اولیاء الهی را در حال حیات وممات آنان پرستش آنان تصور می کنند; از این رو، بوسیدن ضرایح مقدسه یا توسّل به ارواح پاک، در نظر آنان پرستش صاحب مرقد وروح شمرده می شود. برای آگاهی از معنای پرستش،باید توجه کنیم که پرستش آن گونه از خضوع واظهار کوچکی در مقابل کسی است که او را خدا بدانیم یا معتقد شویم که کارهای خدایی به او تفویض شده است وخدا در آن قسمت از کارها کنار رفته است; به دیگر سخن، او را خدای بزرگ ویا خدای کوچک بدانیم. همچنان که عرب جاهلی، بتها را خدایان کوچک می دانست ومعتقد بود که قسمتی از کارهای خدا به آنها واگذار شده است. بنابر این، هرگاه در برابر موجودی خضوع کنیم در حالی که او را نه خدای بزرگ ونه خدای کوچک بیندیشیم بلکه بنده پاک وبی آلایش خدا تصور کنیم که در


-------------- صفحه 34

نزد او مقامی دارد، این خضوع، هرچند هم به نهایت برسد، احترام خواهد بود نه پرستش. وما اگر نسبت به پیشوایان بزرگ ، در حال حیات وممات، احترام می کنیم، یا توجه به این که همگی بندگان مخلص خدا هستند، قطعاً عمل ما رنگ عبادت و پرستش به خود نخواهد گرفت. گواه این مطلب این که خدا به فرشتگان فرمان می دهد که آدم را سجده کنند ونهایت خضوع را در برابر او انجام دهند، اگر این خضوع، پرستش آدم بود، باید فرشتگان، مشرک وشیطان یاغی، رئیس الموحدین باشد. شناخت دیگر صفات خدا

برای خدا صفات ثبوتی وسلبی هست. مقصود از صفات ثبوتی صفات کمالی است که بر خدا ثابت می باشد ومقصود از صفات سلبی آن رشته از نقایص است که از خدا سلب می گردد. از صفات ثبوتی خدا پنج صفت را در اینجا متذکر می شویم: (1) ـ دانا (2) ـ توانا (3)ـ زنده (4) ـ بینا (5) ـ شنوا در باره اثبات دو صفت نخست کافی است که مصنوعات او را از اتم تا کهکشان مطالعه کنیم. علوم بشری با پی گیری ده هزار ساله خود توانسته است قسمت ناچیزی از اسرار و رازهای پیچیده جهان را به دست آورد; در حالی که قسمت اعظم آنها در گوشه جهل انسان باقی است. مطالعه این جهان ما را به علم بی پایان وقدرت نامتناهی خدا رهنمون می گردد ومی رساند که خدا از مجموع قوانینی که بشر در علوم طبیعی کشف کرده است آگاه بوده وجهان را با قدرت خود آفریده است. واین مطالعه ما را به دو صفت


-------------- صفحه 35

علم و قدرت خدا رهبری می کند. درباره صفت حیات نیاز به دلیل جداگانه نداریم زیرا وقتی ثابت شد که او دانا و توانا است طبعاً ثابت می شود که او زنده است زیرا موجود زنده جز به این دو صفت بارز به صفات دیگری نیاز ندارد. درست است که در علوم طبیعی می گویند موجود زنده موجودی است که خصیصه های : رشد، تولید مثل، پاسخ به محرک، تغذیه را دارا می باشد. حیات وزندگی به این معنا، مخصوص موجودات طبیعی است وگرنه حیات معنای وسیع وگسترده ای دارد، که ممکن است به هیچ کدام از این خصیصه ها نیازی نداشته باشد. دانشمندان علوم طبیعی چون سرو کار با موجودات طبیعی دارند ولذا حیات را در محدوده علم ودانش خود تفسیر می کنند. ولی یک فیلسوف که مسأله را از زاویه وسیع تر می نگرد برای آن معنای وسیع قائل شده واین خصائص را از ابزار ووسیله حیات در حیات موجودات طبیعی می داند نه اینکه واقعیت «حیات» مطلقاً بستگی به آنها داشته باشد. در این جا دو صفت دیگر خدا به معنای سمیع و بصیر نیز روشن می شود زیرا این دو صفت بخشی از علم خداست زیرا آگاهی خدا از مسموعات ومبصرات سبب شده است که خدا را شنوا وبینا معرفی کنیم. وگرنه «سمیع» به معنای این که از طریق ابزار ویا «بصیر» به معنی این که از طریق دستگاه خاصی ببیند ویا بشنود در اینجا مطرح نیست. بلکه حضور جهان نزد خدا از آن جمله مسموعات ومبصرات، سبب آن شده که او را با این دو صفت یاد کنیم.


-------------- صفحه 36

6-با دیگر صفات ثبوتی و سلبی خدا آشنا شویم

6-با دیگر صفات ثبوتی و سلبی خدا آشنا شویم

با بیشتر صفات ثبوتی خدا آشنا شدیم ولی سه صفت دیگر از صفات ثبوتی او را متذکر می شویم: 1ـ عادل 2ـ حکیم 3ـ غنی (بی نیاز )

عدل ودادگری یکی از صفات خدا به شمار می رود، واساس مسئله عدل الهی را موضوع توانائی خرد بر تشخیص زشت وزیبا تشکیل می دهد، از آنجا که عقل وخرد بر تشخیص این نوع از کارها توانا است، به روشنی داوری می کند که ساحت خدا از هر کار قبیح وزشت پیراسته می باشد وظلم وستم یکی از کارهای زشت، می باشد که او هرگز انجام نمی دهد. انگیزه انجام ظلم یکی از دو چیز یاد شده در زیر است: 1ـ یا فاعل از زشتی ظلم آگاهی ندارد. 2ـ یا نیاز به آن دارد. فرض نخست با گستردگی علم خدا صد درصد منتفی است هرگاه خرد، زشتی ظلم وستم را درک می کند خدا که پدید آرنده کلیه مغزها ودرکها است به نحو روشن از آن آگاه خواهد بود وچیزی بر خدای جهان مخفی نمی باشد.


-------------- صفحه 37

فرض دوم که خدا بر ستم نیاز داشته باشد نیز منتفی است. او خالق جهان وانسان است وهر چه آفریده ها دارند از او دارند، واو دیگر چه نیازی به ظلم دارد. برخی که از توصیف خدا به عدل وداد خودداری می کنند انکار خود را چنین توجیه می نمایند: «ما حق نداریم قلمرو قدرت خدا را محدود سازیم وحق نداریم به او بگوئیم باید به عدل و داد رفتار کند نه به ظلم و ستم، بلکه هر کاری که او انجام داد همان خوب است» . در این سخن مغالطه روشنی وجود دارد: این که می گوئیم خدا دادگر است و ظلم وستم نمی کند، مقصد محدود کردن قلمرو قدرت او نیست بلکه هدف این است که با توجه به علم گسترده خدا وتوانائی او بر همه چیز، و عدم نیاز وی از همه چیز، کشف می کنیم که خدا چنین کاری را انجام نمی دهد زیرا دواعی ظلم در او موجود نیست. فرق است بین این که بگوئیم خدا نباید انجام دهد وبه اصطلاح، حکم و فرمانی صادر کنیم وبین این که با توجه به یک رشته مقدمات، حکمی را استکشاف بنمائیم، مثلاً می گوییم سه زاویه مثلث با صدو هشتاد درجه مساوی است، نه کمتر است ونه زیادتر. هدف از این جمله حکم و فرمان نیست زیرا واقعیات، تابع حکم وفرمان ما نمی باشد اگر زاویه های مثلث با دو زاویه قائمه مساوی نباشد هرگز با حکم وفرمان ما این واقعیت تحقق نمی پذیرد بلکه ما درا ین موقف از روی یک رشته علل چنین حکمی را به دست می آوریم. در مورد خدا نیز جریان از این قبیل است وهرگز حکم و فرمانی در کار نیست وهدف محدود کردن قدرت او نمی باشد; زیرا شکی نیست که او قدرت و توانائی بر داد وستم، زیبا و زشت دارد بلکه هدف این است که با توجه به این که او زشت وزیبا


-------------- صفحه 38

را تشخیص می دهد وبا توجه به این که ظلم بر دیگران نازیبا است واز طرف دیگر نیازی به آن ندارد، کشف می کنیم که انگیزه های ظلم در خدا موجود نیست. قرآن در باره هدف انبیاء اقامه عدل را مطرح می کند ویاد آور می شود که تمام پیامبران بر اقامه عدل در جامعه دعوت شده اند چنانکه می فرماید: (لَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وأنْزَلْنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَ المِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالقِسْطِ...) (حدید آیه 25). «ما پیامبران خود را با دلائل روشن برانگیختیم وهمراه آنان کتاب ومیزان (عقل که مایه سنجش حق وباطل است) فرو فرستادیم تا مردم عدل وداد را به پا دارند». مقصود از صفت دوم(حکیم) این است که کارهای او دور از لغو وعبث وبیهودگی است، زیرا موجود سرا پا علم و قدرت جهت ندارد که کار عبث انجام دهد وکار عبث سرچشمه ای جز فقدان آگاهی صحیح ندارد. وبه دیگر سخن، آن کس کار لغو انجام می دهد که از زشتی آن ناآگاه ویا بر ترک آن قادر وتوانا نباشد وهر دو عامل در خدا منتفی است از این جهت او موجود حکیم است. مقصود از صفت سوم(غنیّ) این است که وجود خداوند مبدأ ومنبع همه نوع کمال است، طبعاً او غنی وبی نیاز خواهد بود زیرا فرض این است که همه کمالات از او سرچشمه می گیرد. غیر از او موجود صاحب کمالی نیست که رفع نیاز از خدا کند. قرآن مجید خدا را چنین معرفی می کند: (یا أیُّهَا النّاسُ أنْتُم الفُقَراءُ إلَی اللّهِ واللّهُ هُوَ الغَنِیُّ


-------------- صفحه 39

الحَمیدُ) (فاطر/15) ای مردم همگی به خدا نیازمندید وخداوند بی نیاز وستوده است. ودر جای دیگر می فرماید: (وقالَ مُوسی إنْ تَکْفُرُوا أنْتُمْ وَ مَنْ فی الأرضِ جَمیعاً فإنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ)(سوره ابراهیم آیه 8) «موسی (علیه السلام) گفت اگر شما و همه مردم روی زمین کفر ورزند، پس خداوند بی نیاز و ستوده است». تا این جا به گونه ای با صفات ثبوتی خدا آشنا شدیم اکنون وقت آن رسیده است که با صفات سلبی آشنا شویم. صفات سلبی خدا

مقصود از صفات سلبی، سلب آن رشته از نقائص است که ذات حق پیراسته تر از آن است که با آنها متصف شود. در میان صفات سلبی به دو صفت یاد شده در زیر توجه فرمائید: 1ـ خدا جسم نیست . 2ـ خدا مرکب نیست. دلیل هر دو سلب، روشن است، زیرا اگر جسم باشد طبعاً نیاز به مکان خواهد داشت وشیء محتاج نمی تواند خدا باشد. همچنین مرکب نیست زیرا مرکب به اجزاء خود نیاز دارد. واجزاء،غیر مرکب می باشند، وموجود محتاج نمی تواند خدا باشد. بلکه نیاز به قدرتی دارد که از او رفع نیاز نماید. وهم چنین است دیگر صفات سلبی خدا که همگی به آن خاطر ازخدا سلب می شوند که وجود آنها مایه نقص ونیاز است وخدا بالاتر از آن است که نقص ونیاز به ذات او راه یابد. اصولاً می توان تمام صفات ثبوتی را به یک صفت و همه صفات سلبی را نیز به یک صفت باز گرداند وآن این که، هر نوع کمالی که به اندیشه انسان برسد خدا آن کمال را داراست واگر عالم وقادر است ازاین جهت است که علم وقدرت، کمال


-------------- صفحه 40

است. هم چنین هر نقصی که به اندیشه انسان برسد خدا از آن منزه وپیراسته است. واگر خدا جسم ومرکب نیست از آن جهت است که جسم بودن وترکیب مستلزم نقص است ازا ین جهت می توان گفت که خداوند یک صفت ثبوتی وآن ثبوت تمام کمالات برخدا ویک صفت سلبی وآن سلب تمام نقائص از او، بیش ندارد. رفع یک اشتباه

گاهی گفته می شود چگونه انسان، موجود محدودی است که می تواند موجود نامحدود را مانند خدا بشناسد، در حالی که نامحدود در افق موجود محدود قرار نمی گیرد. وبه تعبیر دانشمندان: به کنه ذاتش خرد برد پی *** اگر رسد خس به قعر دریا وبه قول دیگری: ای برتر از خیال وقیاس و گمان ووهم *** وز هرچه گفته اند وشنیدیم وخوانده ایم ولی پاسخ این سؤال روشن است زیرا فرق است میان شناخت مطلق وشناخت نسبی. آنچه ممکن نیست، شناخت تمام جوانب وابعاد وجود اوست ونه شناخت نسبی، موجود محدود می تواند از طریق صفات خدا به گونه ای با او آشنا شود. شناخت صفات خدا از طریق قرآن

قرآن خدا را در سوره حشر با صفات چهارده گانه ای معرفی کرده است آنجا که می فرماید: (هُوَ اللّهُ الَّذی لاإلهَ إلاّ هُوَ عالِمُ الغَیْبِ والشَّهادَةِ هُوَ الرَّحمنُ الرّحیم* هُوَ اللّهُ الَّذی لاإلهَ إلاّ هُوَ المَلِکُ القُدُّوسُ السَّلامُ المُؤمِنُ المُهَیْمِنُ العَزیزُ الجَبّارُ المُتَکَبِّرُ


-------------- صفحه 41

سبْحانَ اللّهِ عَمّا یُشرِکُونَ * هُوَ اللّهُ الخالِقُ البارِیءُ المُصَوِّرُ لَهُ الأسْماءُ الحُسْنی یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّمواتِ والأرضِ وَ هُوَ العَزیزُ الحَکیمُ)(سوره حشر آیه 22ــ 24). 1ـ اوست خدائی که جز او خدائی نیست .2ـ او آگاه از پنهان و آشکار است. 3ـ او رحمان ورحیم است. 4ـ فرمانروای مطلق. 5ـ پاک. 6ـ بی عیب . 7ـ ایمن بخش. 8ـ نگهبان. 9ـ گرانقدر. 10ـ پرقدرت. 11ـ بلند پایه .12ـ آفریننده. 13ـ تصویرگر است. ودر سوره آل عمران او را چنین معرفی می کند: (إنَّ اللّهَ لایَخْفی عَلَیْهِ شیءٌ فِی الأرضِ وَلا فِی السّماءِ) (سوره آل عمران آیه5). برای خداوند چیزی در زمین وآسمان پنهان نمی ماند. معرفی های تورات از خدا

باید در شناخت خدا به عقل و خرد یا به کتاب آسمانی تحریف نشده اعتماد کنیم وگرنه معرفی کتابهای تحریف شده جز دوری از شناخت واقعی نتیجه دیگری ندارد اینک دو نمونه از معرفی های تورات نسبت به خدا را یاد آور می شویم. 1ـ تورات در سفر تکوین (کتاب آفرینش) خدا را آن چنان معرفی می کند که گویا در باغهای بهشت راه می رود وآواز می خواند وجایگاه آدم را نمی داند(1)، یک چنین معرفی از خدا کجا ومعرفی که قرآن از خداوند در باره آگاهی گسترده او می کند کجا. 2ـ قرآن در مواردی که سخن از آفرینش آسمانها وزمین در شش روز به میان


--------------
1 . تورات سفر تکوین ، فصل سوم جمله های 9ـ11.
-------------- صفحه 42

می آورد بلافاصله می گوید: (...وَما مَسَّنا مِنْ لُغُوب) (سوره ق آیه 38) به ما خستگی دست نداد. اصرار براین مطلب در قرآن گویا ناظر بر مطلبی است که تورات در این مورد دارد که خداوند پس از آفرینش آسمانها وزمین در این مدت خسته شده وبه استراحت پرداخت(1) این نوع معرفی ها مایه دوری طبقه روشنفکر از خدا بود.


--------------
1 . تورات سفر تکوین،فصل دوم جمله3.
-------------- صفحه 43

7-نیاز بشر به راهنمایان آسمانی

7-نیاز بشر به راهنمایان آسمانی

« نبوّت عامّه »

بطور مسلم بشر برای هدفی آفریده شده است، هدفی که به خود انسان باز می گردد نه به خدا. وبه دیگر سخن، آفرینش انسان بی هدف نیست هرچند برای آفریدگار در این مورد هدفی که بر طرف کننده نیاز او باشد وجود ندارد ودلیل این مطلب روشن است، زیرا خدای حکیم پیراسته از آن است که کار لغو وعبث انجام دهد وانگیزه های عمل لغو در خدا موجود نیست، آن فرد کار لغو انجام می دهد که یا از زشتی آن آگاه نباشد ویا به آن نیاز داشته باشد وهر دو عامل در خدا منتفی است. از این بیان نتیجه می گیریم که برای آفرینش انسان هدفی است که بشر برای آن هدف خلق شده است واین هدف جز تکامل انسان از صورت یک ذره بی مقدار تا برسد به صورت یک انسان کامل که در علم وتوانائی مثَل خدا و جانشین او در روی زمین گردد. بطور مسلّم بشر در رسیدن به این مرحله از تکامل به راهنمایانی نیاز دارد که او را به این مقصد رهبری کنند وگرنه خود بشر با پای خود نمی تواند به هدف برسد. اکنون برای روشن شدن این مطلب دو مثال می زنیم: 1ـ شکی نیست که اقتصاد در زندگی انسان نقش مؤثری دارد وهمه جهان آن را به عنوان یک اصل مؤثر پذیرفته اند، ولی هنوز بشر الفبای اقتصاد را به دست


-------------- صفحه 44

نیاورده ودر شیوه آن دو مکتب متضاد در برابر هم قرار دارند یکی (سوسیالیسم) از آن پس کمونیست ودیگری (کاپیتالیسم). مکتب نخست، بخش خصوصی را غیر قانونی اعلام کرده و منتظر آن است که مالکیت شخصی را نیز لغو کند ومی گوید هنوز بشر آماده پذیرش بهشت کمونیست نیست که مالکیت به صورت کلی اعم از خصوصی وشخصی لغو گردد. مکتب دیگر، مالکیت را به صورت گسترده پذیرفته و برای آن محدودیتی نه از نظر سبب نه از نظر نتیجه قائل نشده است. این مکتب هر نوع در آمد را هر چند از طریق ربا و فروختن سلاحهای مخرب وویرانگر وفحشا به رسمیت شناخته وانسان را مالک آن می داند. این نامحدودیت از ناحیه سبب، همچنین ازناحیه خود مالکیت نیز محدودیتی قائل نیست، در این مکتب یک انسان می تواند کوهی از معدن طلا را مالک گردد. 2ـ در مسئله شناخت صفات خدا بشر به توافق جزئی نرسیده است تا آنجا که گروهی مانند مجوس به دوگانگی ومسیحیت به سه گانگی، مشرکان به صدگانگی معتقد گشته وتوحید را که صفت بارز خداست، منکر شده اند. یک چنین بشری که از الفبای امور مادی ومعنوی بی خبر است چگونه می تواند بدون آموزگاران آسمانی به سعادت ممکن برسد. درهند فقر زده، صد وپنجاه میلیون گاو زندگی می کنند ومزارع را پایمال می سازند ولی مردم هند با بدبختی دست به گریبانند واز بدی تغذیه هر روز عدّه زیادی می میرند اما جرأت این که از گوشت این گاوها استفاده کنند، ندارند. زیرا مبانی خرافی عقیدتی آنها اجازه چنین کاری را به آنان نمی دهد از این جهت خدا برای راهنمائی بشر پیامبرانی را اعزام می کند. صفات پیامبران

اکنون که بشر در یک چنین مسائل ضروری به حقیقتی نرسیده، آیا لازم نیست


-------------- صفحه 45

که برای تعلیم بشر آموزگارانی، اعزام گردد. اکنون لازم است ما صفات ومشخصات آنان را به دست آوریم. اینک مشخصات آنان: 1ـ عصمت

مقصود از عصمت این است که پیامبران باید در مقابل گناه مصون وبیمه باشند. این شرط به دو چیز بازگشت می کند: الف ـ چرا پیامبران باید معصوم ومصون باشند؟ ب ـ چه می شود که آنان دارای چنین قوه وقدرت می شوند؟ اینک هر دو جهت را بیان می کنیم: اما جهت نخست، دلیل آن این است که انبیاء برای هدایت مردم برگزیده شده اند وشرط هدایت این است که مردم به آنان اعتماد داشته باشند وواقعاً سخن آنها را سخن خدا تلقی کنند، اگر پیامبری به گفته خود عمل نکند وبه اصطلاح گناهی از او سر بزند این کار سبب می شود مردم به او اعتماد نکرده ودر ادعای او شک و تردید کنند وبگویند اگر او واقعاً خود را بر انگیخته خدا می داند، چرا به گفته خود عمل نمی کند؟ البته این بیان بخشی از مدعای نخست را ثابت می کند وآن این که پیامبران باید مصون از گناه باشند واما بخش دیگر از ادعا وآن اینکه پیامبران باید پیراسته از اشتباه و خطا باشند، دلیل آن این است که اگر پایه گذار دین در تبلیغ احکام دچار اشتباه شود اعتماد مردم از بین می رود وسلب اعتماد، مایه از بین رفتن هدایت مردم که برای آن برانگیخته شده اند، می گردد. وهمچنین اگر در امور عادی دچار اشتباه شود، این کار سبب می شود که مردم به دیگر گفته های او هرچند مربوط به شریعت باشد از دیده شک و تردید بنگرند.


-------------- صفحه 46

خلاصه برای تحقق هدفی که انبیاء برای آن برانگیخته شده اند لازم است پیامبران با نیروی عصمت ومصونیت از گناه و خطا مجهز شوند تا غرض الهی عملی گردد. اکنون لازم است در باره مطلب دوم سخن بگوییم وآن این که چه می شود که انبیاء از گناه وخطا مصونیت پیدا می کنند وعامل باز دارنده آنان در دو مرحله چیست، واین همان موضوع گفتار ما در بخش آینده است.


-------------- صفحه 47

8-عامل عصمت در پیامبران چیست؟

8-عامل عصمت در پیامبران چیست؟

عامل باز دارنده راهنمایان آسمانی از گناه همان ایمان قوی وتقوای فوق العاده آنهاست که از علم به عواقب گناه سرچشمه می گیرد. به طور مسلم، علم صد درصد قطعی به واکنش عملی، در انسان ایجاد عصمت می کند وآنچنان تقوائی در او پدید می آورد که هرگز اندیشه گناه در مغز او خطور نمی کند، فرض کنید، به انسانی یک میلیارد دلار بدهند واز او بخواهند که دست به سیم عریان بزند، که برق کشنده در آن جریان دارد، بطور مسلم هیچ انسان عاقلی به هیچ قیمتی خود را آلوده به چنین گناهی نمی کند زیرا نتیجه این نوع گناه مرگ است واو در این نتیجه شک وتردیدی ندارد. حالا اگر یک نفر نسبت به عواقب شوم ونتایج مرگ بار گناه که دوزخ وآتش سوزان است چنین علم قطعی پیدا کند، به طور مسلّم دست به گناه نزده واین علم در او یک نوع تقوا ومصونیّتی پدید می آورد که به هیچ نحو شکست نمی خورد. در این جا ممکن است سؤال شود که گاهی برخی از آگاهی های قطعی در انسان ایجاد مصونیّت نمی کند زیرا می بینیم افرادی که می دانند الکل ضرر دارد وسیگار مضر است مع الوصف می نوشند ومی کشند پس چرا علم در این مورد عصمت ایجاد نمی کند؟


-------------- صفحه 48

پاسخ این سؤال روشن است وآن این که علم در صورتی می تواند مصونیّت آفرین باشد که از مغز به قلب واز حالت علمی به صورت ایمان در آید. وتا علم رنگ ایمان به خود نگیرد مایه هدایت ورستگاری نمی گردد، از باب مثال می گوییم، همه ما می دانیم که مرده نمی تواند به انسان ضرری برساند ولی در عین حال همگی از آن می ترسیم وحاضر نیستیم یک شب با او در بستر بخوابیم. حال آنکه مرده شور نمی ترسد و واهمه ندارد. تفاوت علم ما با علم مرده شور، در این است که علم ما فقط آگاهی است وهنوز به علم خود ایمان نداریم. در حالی که مرده شور بر اثر ممارست، مؤمن است واز مرده نمی ترسد. علم این گروه که الکل می نوشند علمی است که به حالت ایمان (که بازدارندگی اثر آن است) در نیامده است. گذشته از این، این گروه یک محاسبه دیگری نیز می کنند وآن اینکه زندگی توأم با کیفیت را بر زندگی با کمیّت اما بدون کیفیّت مقدّم می دارند . ودرحقیقت زندگی نخست را بر زندگی دوّم ترجیح می دهند ومعتقدند شصت سال زندگی با عیش ونوش بهتر از هشتاد سال زندگی پیراسته از آن است. چگونه از خطا مصون می شوند؟

عامل باز دارنده پیامبران از گناه روشن شد، اکنون باید دید عامل باز دارنده آنان از خطا چیست؟ عامل باز دارنده آنان از خطا یک عامل غیبی است که در روایات از آن به روح القدس تعبیر آورده اند. خداوند آنان را با قدرت ونیروئی مجهز کرده که نمی گذارد آنان به خطا واشتباه بیفتند، وپیوسته آنان در متن واقعیات قرار می گیرند واین لطف الهی در حق آنان برای این است که اعتماد مردم را به خود جلب کنند، ودر نتیجه هدایت مردم که برای آن هدف برانگیخته شده اند عملی گردد.


-------------- صفحه 49

2ـ دارنده معجزه

یکی از دیگر صفات آنان این است که باید برای اثبات حقانیت خود دلیل وگواهی همراه داشته باشند ویکی از طرق اثبات حقانیت، داشتن معجزه است هرچند، معجزه دلیل منحصر نیست ونبوت پیامبران را از راههای دیگر نیز می توان ثابت کرد، معنای معجزه این است که پیامبر کاری را صورت می دهد که همه افراد بشر در برابر آن عاجز وناتوان گردند. یک چنین عمل خارق العاده نشانه آن است که آورنده آن با قدرت الهی مجهز است. زیرا اگر تنها قدرت بشری بود، جهت نداشت که همه افراد بشر در طول زمان از مقابله با او عاجز گردند. ولذا هرکار خارق العاده که مایه عاجز شدن همه مردم نباشد یا محصول ریاضت است که مرتاض دیگر نیز می تواند آن کار را انجام دهد ویا محصول صنعت است که دیگر افراد نیز می توانند با آن مقابله نمایند. از این جهت کار مرتاضان هند به خاطر امکان مقابله وکار پرتاب فضانورد به فضا به خاطر وجود معارضه در بلوک دیگر معجزه نیست بلکه علل روشن وقابل تحصیلی دارد. در اینجا بحث دیگری پیش می آید وآن این که چگونه معجزه گواه بر صدق گفتار آورنده آن است؟ درست است که معجزه حاکی از مجهز شدن به قوه الهی است ولی چگونه دلیل بر راست گوئی آورنده آن است؟ پاسخ این سؤال روشن است زیرا خدای علاقمند به هدایت بندگان، هرگز چنین قدرت را به آدم دروغگو نمی دهد. زیرا این کار با هدفی که خدا در آفرینش بشر دارد سازگار نیست. وبه دیگر سخن داشتن معجزه مایه جذب مردم است وتمام انسانها بدون اختیار به چنین فردی جذب می شوند. و اگرچنین قدرت در اختیار آدم دروغگو نهاده شود قطعاً مایه گمراهی می گردد وخدای مهربان وعلاقمند به هدایت بندگان


-------------- صفحه 50

چنین قدرتی را در اختیار مدعی دروغگو نمی گذارد. 3ـ پیراستگی از عیوب و نقایص

پیامبران از هر عیب و نقص جسمی وروحی که مایه دوری مردم از آنان می گردد باید پیراسته باشند. زیرا وجود چنین عیوب مایه دوری مردم از انبیاء می گردد. ودرنتیجه هدف از بعثت، که هدایت مردم است به دست نمی آید. 4ـ زندگی عادی ومعمولی

پیامبران به حکم این که برای هدایت مردم برانگیخته شده اند زندگی عادی ومعمولی خواهند داشت آنان بسان مردم راه می روند، کار می کنند، عقد زناشوئی می بندند وهرگز کارهای متناسب با مرتاضان وتارکان دنیا را انجام نمی دهند. ولذا باید برنامه پیامبران یک برنامه مفید وسازنده باشد وهرگز نباید مردم را به رهبانیت وترک زندگی دعوت کنند. در صدر اسلام یکی از خرده هائی که بر پیامبر می گرفتند این بود که می گفتند: (...ما لِهذا الرَّسُولِ یَأکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشی فِی الأسواقِ...) (سوره فرقان آیه7) چرا این پیامبر غذا می خورد ومانند ما در بازار راه می رود آنان که این ایراد را می کردند از هدف بعثت آگاه نبودند که پیامبر باید با مردم بیامیزد و از آنان فاصله نگیرد تا بهتر بتواند در آنان نفوذ کند. 5ـ اخلاص دردعوت

شیوه تمام پیامبران این بود که در دعوت خود خواهان اجر و پاداش نبودند


-------------- صفحه 51

ومنطق همگی این بود که : (وَما أسْألُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أجْر إنْ أجْرِیَ إلاّ علی رَبِّ العالَمین) (سوره شعراء آیه109) برای کار خود اجر و پاداشی نمی طلبم، اجر من بر عهده خدای جهانیان است . واگر پیامبر گرامی در موردی می فرماید: (...قُلْ لا أسئَلُکُم عَلَیْهِ أجْراً إلاّ المَوَدَّةَ فِی القُربی) (شوری آیه 23) بگو من مزد و پاداشی جز دوستی خاندانم نمی خواهم . بدین جهت است که یک چنین پاداش، پاداش صوری است نه حقیقی، زیرا نتیجه ارتباط با خاندان پیامبر به خود انسان باز می گردد، نه به خود آنها، این نوع ارتباط از قبیل ارتباط ناقص با کامل وشاگرد با استاد است که قهراً به سود طرف ناقص تمام می شود نه کامل. اکنون وقت آن رسیده است که ببینیم وسیله آگاهی پیامبران از تعالیم خود چیست؟ وتفاوت آنان با نوابغ چگونه است؟ این مطالب موضوع بحت ما است در بخش دهم.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه