سیری کامل در اصول فقه: دوره ده ساله دروس خارج اصول محمد فاضل لنکرانی جلد 2 صفحه 520

صفحه 520

چون عاشورا برای معنای کلی وضع شده و آن معنای کلی عبارت از دهم محرم است و دهم محرم یک امر ثابت است، یک دهم محرمی بود که واقعۀ کربلا در آن واقع شد، آن دهم محرمی است که «تلبس بالمبدأ و اتصف بکونه مقتل الحسین(علیه السلام)» اما دهم محرمهای دیگر، این همان دهم محرم است، منتها«انقضی عنه المبدأ» مثل زیدی که دیروز تازیانه دستش بود و مشغول ضرب بود و امروز دیگر اشتغال به ضرب ندارد«و انقضی عنه التلبس بالضرب.» این همان زید دیروز است، منتها دیروز متلبس بود و امروز«انقضی عنه التلبس بالضرب.» پس همان طوری که در زید مسأله حل است، در اینجا هم مسأله به این صورت قابل حل است.

این جواب به نظر شما چطور است که اینطور بخواهند مسأله را بررسی کنند؟ جواب این است که ما بحثمان در مفاد معنای عاشورا نیست، ما بحثمان در معنای مقتل است، مشتقی به ما ارتباط دارد و می خواهیم رویش بحث بکنیم و آن عبارت از هیئت مفعل است که از آن در ما نحن فیه در این مثال به مقتل تعبیر می کنیم. حالا مقتل را می خواهیم ببینیم که برای چه وضع شده؟ نزاع ما در معنای مقتل است، شما می گویید: «قتل الحسین(علیه السلام) وقع فی عاشورا»، درست و عاشورا هم یک کلی قابل دوام است. می گوییم: مسأله اینطور نیست. اگر در یک فرد از کلی، یک خصوصیتی تحقق پیدا کند، یک تلبسی تحقق پیدا کند و آن فرد از بین برود، آن فرد دیگر بقاء نداشته باشد، آیا جا دارد به لحاظ اینکه این فرد با فرد دیگر یک جامعی دارد، ما بیاییم آن تلبسی را که به آن فرد اضافه و ارتباط دارد، به حساب افراد دیگر از این کلی بگذاریم؟

به عبارت روشن تر: در مسألۀ زید و عمرو، زید تلبس بالضرب فی الحال درست، آیا شما می توانید اینجا بگویید: «زید مصداق لطبیعه الانسان و الانسان مشترک بین زید و عمرو.» پس تلبس به ضربی که اضافۀ به زید دارد، ما در منقضی عنه المبدأ اضافه به عمرو می کنیم، درست است کسی اینطوری بحث کند؟ بگوییم: زید دیروز متلبس به مبدأ بوده، لکن امروز ما به عمرو می خواهیم عنوان ضارب را بدهیم، به لحاظ اینکه«عمرو مشترک مع زید فی ماهیه کلیه و هی ماهیه الانسانیه و اذا تلبس احد الفردین بالمبدأ فلنا» اینکه نسبت بدهیم آن مبدأ را، به فرد آخر، ولو اینکه هیچ تلبسی با مبدأ پیدا نکرده؟! مسألۀ عاشورایی که شما می گویید: این طوری است، برای اینکه اولین عاشورا یعنی روز دهم محرم سال 61 هجرت، این یک فرد کلی از عاشورا به قول شما، قتل و آن فاجعۀ عظمی، در رابطۀ با این فرد تحقق پیدا کرد، در رابطۀ با این دهم اول تحقق پیدا کرده است، اما شما اگر عاشورای دوم را خواستید بگویید: مقتل الحسین، عاشورای دوم«فرد آخر، لا ذاک الفرد و قد بقی الی هذه السنه و سنوات الاتیه» آن فرد که باقی نمانده، آن فرد انقضی و تصرم و تقضی، اما دهم محرم سال 62 هجرت این فرد آخر، مثل زید و عمرو است ولو اینکه هر دو در ماهیّت انسانیت و در مفهوم کلی، مشترک هستند اما دو فرد هستند و نمی توانیم تلبس یک فرد را، به مبدأ بقائش در رابطۀ با فرد دیگر

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه