سیری کامل در اصول فقه: دوره ده ساله دروس خارج اصول محمد فاضل لنکرانی جلد 15 صفحه 576

صفحه 576

حقیقت کأن اینجوری می شود: شیء«غیر معلوم الحرمه یکون محکوما بالحلیه» و همین طور در دلیل قاعدۀ طهارت، عنوان علم به صورت غایت ذکر شده است، «کل شیء طاهر حتی تعلم انه قذر» که این غایت واقع شدن علم موجب این می شود که آن شیء محکوم به طهارت، یک قیدی پیدا کند و آن قید، عنوان غیر معلوم النجاسه است. کأن این «حتی تعلم» یک چنین خصوصیتی را در موضوع اضافه می کند.

در حقیقت لسان این دو قاعده با حدیث رفع، یک لسان می شود. معنای حدیث رفع این است: «رفع ما لا یعلمون»، عنوان عدم العلم در موضوع حدیث رفع اخذ شده است.

در دلیل اصاله الاباحه هم«ما لا یعلم حرمته» بود. در دلیل اصاله الطهاره«ما لا یعلم نجاسته» بود. پس در همۀ اینها یک عنوان«ما لا یعلم» مأخوذ است، منتها آن دوتا را از غائیت علم استفاده کردیم، در حدیث رفع هم خود عنوان«ما لا یعلمون» این معنا را دلالت می کند.

اینجا باید نکته ای را ملاحظه کنیم که این عنوان علم که در اینجا مطرح است، آیا مقصود از علم، علم وجدانی و علم صددرصد است، یا مقصود از علم، همان حجّت بر حرمت است، حجّت بر نجاست است، یا در«ما لا یعلمون» حجّت بر تکلیف است. آیا مقصود از علم که می فرماید: «کل شیء طاهر حتی تعلم»، این صددرصد غایت واقع شده است، یا«تعلم انه قذر» معنایش این است که«تقوم الحجّه علی قذارته، یقوم الدلیل علی نجاسته»؟

مقصود از علم در اصول عملیه

ظاهر این است که مقصود از علم، آن علمی که به معنای یقین وجدانی است، نیست، بلکه این روایت می خواهد بگوید که هر چیزی که شما حجّتی بر نجاست آن نداشتید، محکوم به طهارت است، هر چیزی را که شما حجّتی بر حرمت آن نداشتید محکوم به حلیّت است و«رفع ما لا یعلمون» می گوید: هر تکلیفی را که شما حجّتی بر اثبات آن تکلیف نداشتید، مرفوع است. پس ولو اینکه کلمۀ علم در اینجا ذکر شده است، اما علمی که در اینجا ذکر شده است، علم خاص نیست، یقین وجدانی نیست، بلکه مراد، مطلق حجّت شرعی و عقلی است. اگر شما یک حجّت عقلیه ای پیدا کردید که بالاترین حجّت عقلیه، خود قطع است، مسأله ای نیست، اگر حجّت شرعیه پیدا کردید، این روایت

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه