حکایات منبر صفحه 150

صفحه 150

حسد اهل بغی و ستم

امام سجاد علیه السلام در دعای خود از ((حسد اهل بغی)) سخن می گوید و از خداوند متعال می خواهد که دل حسودان ظالم را به دوستی اش متمایل سازد. زیرا امام سجاد علیه السلام در افکار عمومی مسلمانان و همچنین در اندیشه و فکر زمامداران اموی آنقدر از نعمت تکریم و احترام برخوردار بود که جاه طلبان ظالم ، به آن همه محبوبیت رشک می بردند و چون اهل بغی و ستم بودند، آرام نمی گرفتند و ممکن بود با افترا و تهمت ، هتک و اهانت ، آزار و اذیت و خلاصه از هر راهی که میسر باشد، دست به ظلم و ستم بگشایند تا ارزش معنوی امام و عظمت روحانی آن حضرت را کاهش دهند یا به کلی از میان ببرند.

برای آن که خوانندگان محترم به ارزش و احترام امام علیه السلام و سبب حسادت اهل بغی ، هر چه بهتر و بیشتر توجه نمایند، در این جا به طور شاهد، دو مورد از آثار محبوبیت امام علیه السلام ذکر می شود.

حج هشام بن عبدالملک فی زمن عبدالملک فطاف بالبیت فحید اءن یصل الی الحجر فیستلمه فلم یقدر علیه فنصب له منبر و جلس علیه ینظر الی الناس و معه اءهل الشام اذ اءقبل علی بن الحسین بن ابی طالب علیه السلام من اءحسن الناس وجها و اءطیبهم اءرجا فطاف بالبیت فلما بلغ الی الحجر تنحی الناس حتی یستلمه فقال رجل من اءهل الشام من هذا الذی هابه الناس هذه الهیبة فقال هشام لا اءعرفه مخافة اءن یرغب فیه اءهل الشام و کان الفرزدق حاضرا فقال لکنی اءعرفه فقال الشامی من هو یا اءبافراس فقال :

هذا الذی تعرف البطحاء وطاءته

و البیت یعرفه و الحل و الحرم(1)

هشام بن عبدالملک در زمان حیات پدرش ، خلیفه مقتدر وقت ، برای حج بیت الله الحرام به مکه آمد و طواف بیت الله را انجام داد و کوشش کرد که استلام حجر نماید ولی نتوانست ، زیرا مردم او را راه ندادند. گویی فشار مردم آنقدر شدید بود که برای مصونیت هشام منبری آوردند، او را روی منبر نشاندند و طواف و استلام مردم را نگاه می کرد و کسانی از اهل شام با او بودند و گرد منبرش حضور داشتند.

در این میان حضرت سید الساجدین ، زین العابدین ، علی بن الحسین علیهماالسلام وارد مسجدالحرام شد. لباسی بلند بر تن و عبایی بر دوش داشت . صورتش از زیباترین صورت های مردم و بوی عطرش بسیار مطبوع بود. طواف خانه را آغاز نمود. وقتی به حجرالاسود رسید، مردم دور شدند و راه دادند تا حضرت استلام حجر نماید. در طواف های بعد هم مطلب به همین منوال بود و مردم برای آن حضرت راه باز می کردند.

یکی از شامیان که در کنار منبر هشام بن عبدالملک بود و از مشاهده این وضع به شگفت آمده بود، از هشام پرسید: ((این کیست که در نزد مردم این قدر ابهت و عظمت دارد؟))

هشام گفت : ((او را نمی شناسم !))؛ زیرا می ترسید که اگر آن حضرت را معرفی کند، شامیان به او متمایل شوند و علاقه مند گردند.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه