- مقدمه مؤ لّف 1
- ایمان در کودکی 2
- فصل اول : حکایات اعتقادی 2
- یاءس از اسباب عادی و ایمان 4
- رمز پیروزی 5
- بت هُبل ! 8
- بندگی خدا 9
- وجدان اخلاقی 11
- رحمت الهی 12
- ارزش علم آموزی 15
- پول با برکت 18
- لقمه حلال 22
- آرام آرام ! 24
- دعای صحیح 25
- توحید افعالی 27
- پرهیز از شک و تردید 30
- استجابت دعا از طرق عادی 31
- اثر ایمان به خدا 32
- حبط و تکفیر 33
- بنده واقعی ! 35
- ترک اولی 37
- توحید واقعی 39
- اثر بیان نافذ در تربیت 42
- توحید و عشق به خدا! 43
- با من یکی هست ! 45
- ادعای فرعون 47
- مرگ های ناگهانی 49
- فصل دوم : حکایات اخلاقی 50
- راستگویی 50
- ناخوشی دروغ 53
- تکریم پیران سالخورده 56
- تذکرات بجا 57
- امتحان با وسعت مال 62
- کرامت نفس 65
- گفتار نرم 68
- رفیق صالح 69
- گناه 72
- توبه نصوح 74
- قلب سلیم 77
- توکل 81
- احسان و بزرگواری 85
- حیوانات انسان نما! 87
- هرچه بالاتر، تواضع بیشتر! 89
- عجب و خودبینی 91
- تعلیم و تربیت 92
- تکبر تا این اندازه ! 94
- کودک با شخصیت 96
- بدنامی و محرومیت 98
- لقب زشت 99
- جماعت مسلمین 101
- کوچک شمردن گناه 104
- علی علیه السلام و اطفال یتیم 106
- درخواست عفو قاتل 108
- علت پیشرفت مسلمین 113
- ایثار 114
- فروتنی پیامبر 117
- امام جواد علیه السلام در کودکی 119
- جاه طلبی 133
- خشم و غضب 136
- کظم غیظ 138
- استجابت دعا 140
- معاش به قدر کفاف 143
- شکر حقیقی 145
- فصل سوم : حکایات تاریخی 146
- صراحت لهجه 146
- آزار و اذیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم 148
- حسد اهل بغی و ستم 150
- نیت رشید 152
- نسل جوان و تحولات روحی 155
- امدادهای الهی 156
- ازدواج با کنیز 158
- عمار یاسر در صفین 161
- فصل چهارم : حکایات اجتماعی 162
- تاثیر محیط اجتماعی 162
- ورزش در سیره ائمه علیهم السلام (1) 165
- ورزش در سیره ائمه علیهم السلام (3) 166
- ورزش در سیره ائمه علیهم السلام (2) 166
- دادخواهی امام علیه السلام 167
- تشویق به کارهای خوب 169
- کفران نعمت 170
- گرسنگی ! 171
- اظهار علاقه نابه جا! 173
- محدوده آزادی اجتماعی 174
- مشکل جوانان نابغه 177
- ذوالقرنین و جامعه مطلوب 181
- رفیق با ایمان 184
- اتهام به قتل ! 185
- رابطه دختر و پسر 186
- کودک خردسال و موعظه 192
- شکست دادن با سخن گفتن ! 193
- نام خوب 193
- عزت برقرار! 195
- تحقیر و تمسخر 196
- آداب معاشرت اجتماعی 197
- انحراف از حق ! 198
- احترام و تکریم دیگران (1) 200
- احترام و تکریم دیگران (2) 201
- احترام و تکریم دیگران (3) 202
- رفع سوء تفاهم ! 203
- عدم امکان جلب رضایت مردم 205
- پرهیز از اختلاف 205
- ساده زیستی 207
به تهیدستان ترحم داشتند، با فقرا مساوات می نمودند، اگر از کسی ستم می دیدند، مشمول عفوش قرار می دادند، و اگر بدی می دیدند عمل ناروای بدکننده را با احسان تلافی می کردند، به علاوه در پیشگاه الهی برای وی استغفار می نمودند، صله رحم داشتند. امانت را به صاحبش برمی گرداندند، گفته افراد را تصدیق می نمودند و آنان را تکذیب نمی کردند و خداوند بر اثر این اعمال ، امور آنان را اصلاح نمود.
ذوالقرنین به آن مردم علاقه مند شد در آن سرزمین سکونت گزید و آن جا ماند تا سرانجام از دار دنیا رفت .(2)
1- بحارالانوار، ج 12، ص 176.
2- شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق ، ج 2، ص 133.
رفیق با ایمان
عن محمد بن عجلان قال اءصابتنی فاقة شدیدة و اضاقة و لا صدیق لمضیق و لزمنی دین ثقیل و عظیم یلح فی المطالبة فتوجهت نحو دار الحسن بن زید و هو یومئذ امیر المدینة لمعرفة کانت بینی و بینه و شعر بذلک من حالی محمد بن عبدالله بن علی بن الحسین علیه السلام و کانت بینی و بینه قدیم معرفة فلقینی فی الطریق فاءخذ و قال قد بلغنی ما اءنت بسبیله فمن تؤ مل لکشف ما نزل بک قلت الحسن بن زید فقال اذن لا یقضی حاجتک و لا تسعف بطلبتک فعلیک بمن یقدر علی ذلک و هو اءجودالاجودین فالتمس ما تؤ مله من قبله سمعت ابن عمی جعفر بن محمد یحدث عن اءبیه عن جده عن اءبیه الحسین بن علی عن اءبیه علی بن اءبی طالب علیه السلام عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال اءوحی الله الی بعض اءنبیائه فی بعض وحیه و عزتی و جلالی لاءقطعن اءمل کل آمل اءمل غیری بالایاس و لاءکسونه ذل ثوب المذلة فی الناس و لاءبعدنه من فرجی و فضلی اء یاءمل عبدی فی الشدائد غیری و الشدائد بیدی و یرجو سوای و اءنا الغنی الجواد؛ (1)
محمد بن عجلان می گوید: به فقر و تنگدستی شدیدی دچار شدم و دوستی نداشتم که در این وضع سخت کمکم نماید، بعلاوه دین سنگینی به ذمه ام بود و طلبکار هم می خواست که هر چه زودتر آن را وصول کند. به امید حل این مشکلات ، راه منزل ((حسن بن زید)) را که آن روز فرماندار مدینه بود، در پیش گرفتم . زیرا یکدیگر را می شناختیم .
((محمد بن عبدالله بن علی بن الحسین علیه السلام)) از مضیقه و تنگدستی من آگاه شده بود. من و او از قدیم با یکدیگر دوست بودیم . او خبر داشت که قرار است من برای رفع مضیقه به منزل فرماندار بروم . بین راه که می رفتم به من رسید و دستم را گرفت و گفت : ((از فکری که به نظرت رسیده و تصمیم گرفته ای ، مطلع شده ام . برای رفع گرفتاری خود به کار ناروا دست نزن و در غیر راه صحیح قدم مگذار! بر تو باد به استعانت و یاری خواستن از کسی که قدرت دارد مشکلاتت را حل نماید و از گرفتاری ها نجاتت دهد! و بخشنده ترین بخشندگان است . تمنای خود را از او درخواست نما که من از پسرعمویم حضرت صادق علیه السلام شنیدم که او را از پدرش و آن حضرت از آبای گرامی اش از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حدیث نموده اند که فرمود: ((خداوند به بعضی از پیامبران خود وحی نمود، ((به عزت و جلالم قسم ! قطع می کنم آرزوی کسی را که به غیر من دل بندد. امیدش را به یاءس تبدیل می نمایم ، به وی جامه ذلت می پوشانم و او را از گشایش زندگی و تفضل خود دور می سازم .
آیا بنده من در سختی به غیر من دل می بندد، با آن که شداید و سختی ها در دست من است ؟
آیا بنده من به غیر من ابراز امید می نماید با آن که من بی نیاز و بخشنده ام ؟))