حکایات منبر صفحه 195

صفحه 195

فرصتی پیش آمد و جاریه با معاویه روبرو شد. معاویه گفت : ((تو چه مقدار نزد قوم و قبیله ات پست و ناچیزی که اسم تو را مار گذارده اند؟))

جاریه فورا و بدون تاءمل گفت : ((تو چه مقدار نزد قوم و قبیله ات پست و ناچیزی که اسم تو را معاویه گذارده اند، یعنی سگ ماده !))

معاویه از این جواب سخت ناراحت شد و گفت : ((بی مادر ساکت باش !))

جاریه بلافاصله جواب داد: ((من مادر دارم که مرا زاییده است ، به خدا قسم دلهایی که بغض تو را در خود می پرورانند، در سینه های ماست و شمشیرهایی که با آنها با تو نبرد خواهند کرد، در دست های ماست . تو قادر نیستی به ستم ما را هلاک کنی و نمی توانی به زور بر ما حکومت نمایی . تو در زمامداری به ما عهد و پیمان سپرده ای ، ما نیز طبق آن پیمان ، عهد اطاعت و شنوایی داریم . اگر تو به پیمانت وفا کنی ما هم به اطاعت وفاداریم و اگر تخلف نمایی بدان که پشت سر ما گروه مردان نیرومند و نیزه های برنده است .))

معاویه که از صراحت گفتار و روح آزاد جاریه سخت شکست خورده بود، گفت : ((خداوند مانند تو را در جامعه زیاد نکند!))(3)


1- وسائل الشیعه ، ج 21، ص 390
2- صحیح مسلم ، ج 6، ص 173.
3- کودک از نظر وراثت و تربیت ، ج 2، ص 215.

عزت برقرار!

((رشید بن زبیر مصری)) یکی از قضات عالی مقام و نویسنده لایقی بود و در علوم فقه و منطق و نحو و تاریخ ، اطلاعات کافی داشت . در قرن ششم هجری زندگی می کرد. قدری کوتاه و رنگی تیره و لبهایی درشت و بینی پهنی داشت . بسیار بدگل و کریه المنظر بود. او در ایام جوانی در قاهره با عبدالعزیز ادریسی و سلیمان دیلمی در یک خانه زندگی می کرد. روزی از خانه خارج شد و خیلی دیر به منزل برگشت .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه