منبرها (موضوعات: 995) صفحه 362

صفحه 362

در یکی از جبهه ها، یکی از یاران امیرالمؤمنین یک فحش به دشمن داد. حضرت فرمود: چرا فحش دادی؟ گفت: آقا اینها مخالف شما هستند. گفت: خوب مخالف باشند. چرا فحش؟ «إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُواسَبَّابِین» (شرح نهج البلاغه/ج11/ص21) من ناراحت هستم که شما فحش می دهید. ما منطق داریم. آدمی که منطق دارد چرا فحش می دهید؟ معنای آزادی این نیست که کسی با لباس شنا سر کلاس فیزیک بنشیند. بگوید: آزادی است. خوب آزادی معنا دارد.

یک کفتر پرانی بود می رفت پشت بام سراغ کفترهایش، صاحبخانه های همسایه گفتند: آقا «یَا اللَّهُ» بگو. گفت: لازم نیست یا الله بگویم. خانه ی خودمان است، پشت بام خانه ی خودمان است، کفترهای خانه ی خودمان است.گفت: خیلی خوب. آن همسایه هم یک طبل و یک چوب برداشت و پشت بام خانه ی خودش رفت. هروقت کفترها جمع می شدند می زد این کفترها را، گفت: آقا چرا نمی گذاری کفترها بنشینند؟ گفت: خانه ی خودم است،طبل خودم است و چماق خودم!

زمان جنگ بود، مدینه بودیم. یک دعا می کنم… خدایا همه ی اینهایی که سفر حج هستند، همه را حج مقبول قسمتشان کن و زیارتشان مبارک کن و سالم به وطن برگردان.

سالهای قبل بود، زمان جنگ بود، مکه بودم. صدام پیشنهاد کرده بود صلح کنیم. این عرب ها هم در مدینه هی می گفتند: مقصر امام است. صدام که می گوید: بیا صلح کنیم. چرا امام قبول نمی کند صلح شود؟ این ایرانی ها نمی دانستند به این عرب چه بگویند. ما آمدیم رد شویم، گفتند: حاج آقا بیا ببین این چه می گوید؟ گفتم: چه می گویی؟ گفت: صدام می گوید: بیا صلح کنیم. چرا امام قبول نمی کند؟ خوب صلح کنید. من به یکی از این ایرانی ها گفتم: یک طاقه از این پارچه ها را بردار و بیرون برو. فرار نکنی که بگویند: دزد هستی. همینطور بردار و بیرون برو. این هم یک طاقه پارچه را برداشت و بیرون رفت. گفت: کجا بردی؟ گفتم: بیا صلح کنیم. گفت: اِ… صلح کنیم، صلح صلح! گفت: پارچه… گفتم: ما هم همین را می گوییم. زمین هایی را که گرفته پس بدهد، بعد صلح کنیم. تو می گویی: طاقه ی پارچه را برگردانیم…

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه