منبرها (موضوعات: 995) صفحه 794

صفحه 794

تاریخ معاویه علیه هاویه را بخوانید این کتاب را. اولین کسی که در اسلام سر را از بدن جدا کرد بر خلاف عمل جاهلیت حتی معاویه بود. سر عمر بن حمق خزاعی را از تن جدا کرد روی نیزه کرد اول سری که به نیزه کرد این سر بود و معاویه کرد و بعد امیر المؤمنین برایش نامه نوشت که برای رفتن به جهنم تو کشتن عمر بن حمق خزاعی کافی کافی است.

اما در کربلا کردند این کار را نه یک سر را 18 سر را جدا کردند. 18 سر را بالای نیزه کردند.حتی مثل فردا بعد از ظهر نزدیک غروب آفتاب از سر علی اصغر ابی عبدالله نگذشتند. آمدند نیزه می زدند به زمین چهار نفر آمده بودند جلو نیزه ها را می کوبیدند کجا این خاک تازه ریخته شده بعد هم موفق شدند بدن علی قنداقه علی را از خاک بیرون آوردند سر از بدن جدا کردند بالای این سر هم دعوا بود این چهار نفر با هم دعوا می کردند که کدام یک از ما پیدا کردیم بعد برای فرستادن این سر به سمت کوفه و شام دعوا بود آخر کار هم بعضی از تواریخ می نویسند سر را کنار سر مبارک سید الشهداء در طشت طلا گذاشتند. سر کوچک شش ماهه ابی عبد الله. رسم نبود. در جاهلیت رسم نبود اما اینها فردا کربلا این کار را کردند. «إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبینُ» بلا خیلی سنگین بود. چرا؟ برای اینکه در جاهلیت رسم بود اگر کسی با حریفش مقابله می کرد دیگه کاری با بچه هایش نداشت هیچ کاری نداشتند با بچه ها. پیروز می شدند، بشه. می جنگیدند با بزرگ ترهایی که شمشیر به دست داشتند کار داشتند. جاهلیت عرب با بچه کاری نداشت. رد می شدند و می رفتند از کنار بچه ها بچه گناهی ندارد اما مثل فردا اینها با بچه کاری داشتند. که وقتی ابی عبد الله دشمن خودش را دنبال کرد فریاد می زد که به دادم برسید که الآن حسین من را می کشه. ابی عبد الله گفت وایستا کارت دارم نمی خواهم بکشمت. چون امام حسین چند کار می کرد. 1. کسی که فرار می کرد را هیچ کاری نداشت. اصلاً دنبال نمی کرد فراری ها را. امام سجاد(علیه السلام)می فرماید از کنار بعضی ها هم ردّ می شد شمشیرش را دفع می کرد اما نمی کشت آنها را چرا نمی کشت؟ آقا می فرماید برای اینکه در نسل اینها صاحبان هدایت را می دید. خودش به خاطر پول ابن زیاد یا به خاطر زور و قدرت و ترس آمده اما در میان نسل این شخص انسان های هدایت یافته را می دید کاری با اون نداشت می گذاشت بروند. امام حسین این را دنبال کرد و فرمود وایستا و ایستاد و گفت کاری با من نداشته باش آقا فرمود کاری نداردم اما شما که وقتی می خواستید از کوفه بیرون بیایید به دختر کوچکت قول ندادی یک جفت گوشواره از کربلابرایش ببری؟ گفت چرا. دخترم اومد دم در گفتم می آورم برایت. امام حسین(علیه السلام) دست کرد یک جفت گوشواره به او دارد و فرمود این گوشواره ها را بردار برای دختر ببر اما امروز بعد از کشته شدن من کاری با گوش بچه های من نداشته باش.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه