روزنه هایی از عالم غیب صفحه 109

صفحه 109

مصری که در مهج الدعوات مذکور است پرداختم، فردای آن روز خبر رسید که رئیس انتظامات عوض شد و ما از فشارهایی که او می آورد، نجات پیدا کردیم.

عنایت حضرت رضاعلیه السلام

حجّه الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمّدعلی شرعی فرمودند: مادربزرگم، پدرم را که تب نوبه داشته و با مراجعه به اطبّا علاج نشده بود، به مشهد مقدّس می برد. پدرم می گوید: برای صرف ناهار کنار سفره نشستم، مادرم پشت به من کرده بود و می خواست غذا را آماده کند و سر سفره بیاورد که یک مرتبه تب عارضم شد، مادرم متوجّه شد سفره را جمع کرد و گفت: عجب تب بی حیایی! و دستم را گرفت و به حرم مطهّر برد و پشت پنجره فولاد در داخل رواق مرا نشاند و خود به حرم مطهّر رفت. تب من خوب شد و پس از مدّتی برگشت، پرسید: چطوری؟ گفتم: خوبم. برگشتیم، تب من رفت و رفت و دیگر برنگشت.

ختم صلوات

و نیز آقای شرعی فرمودند: مادربزرگم اجازه داده بودند پدرم به لار برای تحصیل علوم دینی برود، پدرم گفت: پس از چند روز که لار رفته بودم، یک مرتبه دیدم دچار گرفتگی شدم، لار بر من تنگ آمد، دیدم طاقت ندارم. رفتم سراغ مکاری گفت: مال(1) نداریم، دیگری را معرفی کرد، پیش او رفتم، گفت: ما سه تا مال داریم، هر سه را یک جا کرایه می دهیم. ناچار هر سه را کرایه کردم و مقداری اجناس خریدم و با آن ها به سوی داراب حمل کردم، به منزل رسیدم وارد خانه شدم دیدم مادرم در حیاط خانه است، چشمش به من افتاد گفت: غلامحسین(2) تویی؟! گفتم:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه