روزنه هایی از عالم غیب صفحه 155

صفحه 155

بدهی به قصاب را بدهید

آیت اللَّه طاهری گرگانی از آیت اللَّه حاج آقا سجاد علوی(1) و ایشان از مرحوم آقای اشکذری نقل کرد که: در خواب طلبه ای را که در سامرّا زندگی می کرد، دیدم که می گوید: من مرده ام، من از او پرسیدم: پدرم کجاست؟ گفت: می گویم امّا به شرط این که بدهی مرا به فلان قصاب که حدود هفتاد دینار است، ادا کنی. گفتم: مانعی ندارد. از خواب بیدار شدم طولی نکشید، خبر رسید که فلانی مرده است، به سراغ همان قصاب رفتم او نمی دانست مقدار بدهی چه مقدار است، بنا شد دفتر را ببیند، بعد معلوم شد که همان هفتاد دینار است و بالاخره با او به نصف مبلغ مذکور مصالحه کردیم، بعد مرحوم پدرم را در خواب دیدم و از جای او بااطّلاع شدم.

داستان عسل

حجّه الاسلام و المسلمین حاج آقا جواد گلپایگانی از مرحوم پدرشان آیت اللَّه العظمی گلپایگانی نقل کردند که: به نجف اشرف رفته بودند و مهمان آقای مشکات بودند. شب در حجره ایشان خواب می بینند به حرم مطهّر حضرت مولی المتقین امیرالمؤمنین علیه السلام مشرّف شده اند، و کاسه ای از عسل روی قبر مطهّر گذاشته شده. در عالم خواب صدایی می شنود که از عسل بخور. ایشان هم با انگشت خود از آن عسل می خورد و بعد اجازه می خواهد که آن را برای آقا سید ابوالحسن اصفهانی رحمه الله ببرد، به او گفته می شود: به ایشان از آن عسل داده ایم.

از خواب بیدار می شوند و به آقای مشکات می گویند که: چیزی بیاور من با آب دهانم، آن را تبرّک کنم. آقای مشکات نباتی می آورد و مرحوم پدرم آن را به آب دهانشان متبرّک می کنند که خود همان نبات مورد استشفای برخی از افراد گردید.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه