روزنه هایی از عالم غیب صفحه 78

صفحه 78

1- 64. صاحب کتاب مناهل.

من هم از عقب سر آنان داخل صحن مطهّر شدم، دیدم آنان حلقه زده و مشغول خوردن انار هستند. بعد از خوردن انار، دختر دست در جیب خود می کند و می بیند کیسه پولش نیست، دو دستش را بر سر می زند و فریادش بلند می شود، سراسیمه و شیون کنان نزد انارفروش می رود، انارفروش که از جریان اطّلاعی نداشته، اظهار بی اطّلاعی می کند. حقیقت امر این بوده که شاگرد سلمانی کیسه را برداشته و داخل دکان برده و مخفی کرده است، ولی دختر و همراهان او که از جریان مطّلع نبوده اند، گریبان شخص انارفروش را گرفته و از او مطالبه کیسه پول را می کنند. آن بیچاره هرچه قسم می خورد که من کیسه تو را ندیده ام، آنان قبول نمی کردند.

سرانجام دختر می گوید: بیا برویم به حرم حضرت عبّاس علیه السلام، آن جا قسم بخور تا من قبول کنم، شخص انارفروش در کمال خاطرجمعی راه می افتد تا در حضور حضرت عبّاس علیه السلام قسم بخورد. آن دختر وقتی آرامش او را می بیند، می گوید که قسم نخور من یقین کردم تو از کیسه خبر نداری و گرنه با این جرأت برای قسم خوردن حاضر نمی شدی، تو برو دنبال کارت و من می روم کیسه پولم را از خود حضرت عبّاس علیه السلام می گیرم.

آن دختر وارد حرم مطهّر می شود و ضریح مطهّر را می گیرد و فریاد می زند: یابن امیرالمؤمنین! من کیسه پولم را از تو می خواهم. یک مرتبه صدای کیسه در پیش پای او بلند می شود، نگاه می کند می بیند کیسه پول خودش است، آن را برداشته و هلهله کنان به دکان انارفروش می آید و از انارفروش عذرخواهی می کند و می گوید: من کیسه خودرا از حضرت عبّاس علیه السلام گرفتم. آن جوان سلمانی تعجّب می کند و فوراً به داخل دکان می رود و می بیند کیسه پول نیست، جوان مذکور نزد کلیددار می رود و جریان را شرح می دهد و به همین مناسبت در آن جا تا سه شب چراغانی می کنند.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه