- مقدمه: 1
- آثار پدر فاضل هندی 5
- خاندان 5
- ولادت 5
- زندگی نامه فاضل اصفهانی رحمه الله 5
- کودکی فاضل اصفهانی 6
- تحصیلات 6
- خانواده 7
- استادان 7
- شاگردان 7
- مقام علمی و مرجعیّت 9
- اجتهاد در عصر فاضل 10
- اشاره 14
- خلاصه النحو 14
- مقدمه: در آنچه متعلق است به لفظ اعرابی 15
- اشاره 16
- مقصد اول : در آنچه متعلق است به اسم 16
- مقاله اولی : در آنچه متعلق است به معرب 17
- فصل : در بیان غیرمنصرف و احکام آن 23
- اشاره 23
- اشاره 33
- باب اول : در اسمای مرفوعه 33
- قسم اول : فاعل 33
- قسم دوّم : مفعول ما لم یسم فاعله 37
- قسم سوّم : مبتدا 38
- قسم چهارم: خبر مبتدا 42
- باب دوّم : در آنچه متعلق است به اسماء منصوبه 45
- اشاره 45
- قسم اول : مفعول مطلق 45
- قسم دوّم : مفعول به 47
- قسم سوّم : مفعول فیه 59
- قسم چهارم : مفعول له 60
- قسم پنجم : مفعول معه 61
- قسم ششم : حال است 62
- قسم هفتم : تمیز 64
- قسم هشتم: مستثنی 65
- قسم نهم: خبر کان و اخوات آن 68
- قسم دهم : اسم إنّ و اخوات آن 69
- قسم یازدهم : اسم لای نفی جنس 70
- قسم دوازدهم : خبر ما و لا المشبّهتین به لیس 71
- باب سوّم : در اسماء مجروره 72
- فصل 76
- اشاره 76
- قسم اول : نعت 76
- قسم دوّم: عطف به حرف 78
- قسم سوم : تأکید 80
- قسم چهارم : بدل 82
- اشاره 83
- مقاله ثانیه : در اسماء مبنیه 83
- قسم اول : مضمرات 84
- قسم دوم : اسماء اشاره 88
- قسم سوم : موصوله 88
- قسم چهارم : اسماء افعال 91
- قسم پنجم : اصوات 92
- قسم ششم : مرکبات 93
- قسم هفتم : اسماء مکنی بها 94
- قسم هشتم : بعضی از ظروف 95
- فصل : در بیان معرفه و نکره 99
- فصل : در بیان اسم عدد 101
- فصل : در بیان مذکر و مؤنث 103
- فصل : در بیان مفرد، مثنی، جمع 105
- فصل : در آنچه تعلق به مصدر دارد 108
- فصل : در بیان آنچه متعلق است به اسم فاعل 109
- فصل : در آنچه متعلق است به اسم مفعول 110
- فصل : در آنچه متعلق است به صفت مشبّهه 110
- فصل : در آنچه متعلق است به اسم تفضیل 111
- مقصد ثانی : در آنچه متعلق است به فعل ها 113
- اشاره 113
- فصل: در بیان جمله بعد از فعل 118
- فصل : در آنچه تعلق به فعل تعجب دارد 120
- فصل : در بیان فعل مقاربه 120
- مقصد ثالث : در آنچه متعلّق است به حرف 121
- فصل : در آنچه متعلّق است به فعل مدح 121
- اشاره 121
- قسم اول : حروف جاره 121
- قسم دوم : حروف مشبّهه بالفعل 126
- قسم سوم : حروف عاطفه 127
- قسم چهارم : حروف تنبیه 129
- قسم ششم : حروف ایجاب 129
- قسم پنجم : حروف ندا 129
- قسم هفتم : حروف زایده 130
- قسم هشتم : حرف تفسیر 130
- قسم یازدهم : حرف توقع (قد) 131
- قسم نهم : حروف مصدر 131
- قسم دهم : حروف تحضیض 131
- قسم دوازدهم : حرف استفهام 132
- قسم سیزدهم : حروف شرط 133
- قسم چهاردهم : حرف ردع 134
- قسم هفدهم : نون تأکید 134
- قسم شانزدهم : تنوین 134
- قسم پانزدهم : تاء تأنیث ساکنه 134
- قسم هجدهم : هاء سکت است 135
- فهرست منابع 136
- فهرست فنی 138
- اشاره 138
- آیات 139
- روایات 140
- اشخاص 141
- کتابها 144
- مکانها 146
- ادیان، فرق، مذاهب، طوایف 147
واحد مرتبه عددی را که مرتبه آن تحت مرتبه آن واحد است به آن مرتبه رسانیده است و توضیح این هر دو قسم به مثال بهتر می شود از توضیح آن به تعریف.
پس گوئیم که: مثال اول ثانی و ثالث و رابع تا عاشر، همچنین حادی عشر و ثانی عشر تا تاسع و تسعین و مثل ثانی اثنین و ثالث ثلاثه و حادی عشر اَحَدَ عَشَرَ تا تاسع عشر [تسعهَ عَشَرَ] که اول(1) بمعنی دویم است و ثانی(2) به معنی سیوم و ثالث(3) چهارم و رابع(4) دهم و خامس یازدهم و سادس دوازدهم و سابع نوزدهم و ثامن دویم از دو و تاسع سیوم از سه و عاشر یازدهم از یازده و حادی عشر نوزدهم از نوزده ؛ و اما قسم ثانی پس مستعمل نمی شود بدون اضافه، مثل: «ثالث اثنین یا عاشر تسعه» که اول بمعنی عددی است که دو را سه می کند و ثانی عددی است که نه را ده می کند.
و باید دانست که ابتدا قسم اول اول از ثانی است و انتها تاسع و تسعین و ابتدا قسم ثانی ثالث است و انتها عاشر و اکثر نحات تجویز نکرده اند قسم ثانی را .
فصل : در بیان مذکر و مؤنث
چون اسم منقسم می شود به مذکر و مؤنث باید تعریف و بیان کرد اقسام هر یک را و چون تعریف مذکر معلوم می شود از تعریف مؤنث [پس آن] اسمی است که در آخر آن تاء یا الف مقصور یا الف ممدود باشد و آنکه در آخر آن تاء است بر دو قسم است: یا آن است که تاء ملفوظ است، مثل: «امراه» یا مقدر است و فهمیده می شود از اظهار آن در تصغیر مثل: «هند» که وقتی که مصغر می سازند هنیده می گویند.
و مؤنث مطلقاً منقسم می شود به دو قسم حقیقی و لفظی ؛ اما مؤنث حقیقی
1- 1_ لفظ ثانی در مثال اول یعنی ثانی اثنین به معنای دوم است.
2- 2_ لفظ ثالث در مثال دوم یعنی ثالثُ ثلاثهٍ به معنای سوم است.
3- 3_ لفظ رابع در مثال سوم یعنی رابعُ اربعه به معنای چهارم است.
4- 4_ لفظ عاشر یعنی عاشرُ عَشْرهٍ به معنای دهم است.