شناخت نامه حضرت خدیجه علیها السلام جلد 1 صفحه 93

صفحه 93

داشت و سید ایشان فلیق بن یونابن عبدالصلیب بود و کنیت او ابوالخیر و اخبار.

نزول قافله به عقبۀ ایله و قصۀ راهب با رسول خدا صلی الله علیه و آله

رسول خدا صلی الله علیه و آله را، از انجیل دانسته بود و چون به قصۀ آن حضرت می رسید، می گفت: ای فرزندان! چه وقت باشد که مرا بشارت دهید به آمدن بشیر و نذیر الذی یبعثه اللّه من تهامه متوجاً به تاج الکرامه تظله الغمامه شفیع فی العصاه یوم القیامه.

رهبانان با او گفتند: چندین گریستن از بهر چیست؟ مگر ظهور او نزدیک باشد؟ فرمود: سوگند با خدای که او در کعبه ظاهر شده است و زود است که مرا از رسیدن او به سرزمین ما بشارت دهید و همی به یاد حضرت بگریست تا بینائیش اندک شد.

ناگاه روزی رهبانان کاروانی را از دور بدیدند که در پیش روی او کسی باشد که ابر بر سر او سایه افکنده است و از جبینش نور نبوت چنان ساطع است که دیده تاب او را ندارد. این وقت فریاد برداشتند که ای پدر عقلانی! اینک کاروانی از طرف حجاز می آید. فلیق فرمود: بسیار کاروان از حجاز بر ما گذشت و آن کس که من جستم نیافتم. گفتند: اینک نوری از این کاروان بر فلک همی تابد. فلیق را دل بجنید و دانست که روز وصال پیش آمد. پس دست برداشت و گفت: ای خداوند! به حق جاه و منزلت آن محبوب که همیشه اندیشه ام به سوی او پیوسته و در زیارت باشد، بینایی مرا به سوی من باز گردان تا او را دیدار کنم. هنوز این سخن به پای نبرده بود که چشمش روشنایی یافت. پس با رهبانان خطاب کرد که منزلت محبوب مرا نزد خدای متعال دانستید. در آن وقت این اشعار بگفت:

بدا النور من وجه النبی فاشرقا

واحیا محباً بالصبابه محرقاً

و ابری عیونا قد عمین من البکا

واصبح من سوء المکاره مطلقا

آن گاه فرمود: ای فرزندان! اگر این پیغمبر مبعوث در میان این گروه است در زیر این درخت فرود خواهد شد، که بسیار از پیغمبران در این جا فرود شدند و این شجر که از عهد عیسی تا کنون خشک باشد، بارور خواهد گشت و از این چاه که بسیار وقت است خشک

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه