عرفان اسلامی جلد 12 صفحه 181

صفحه 181

صعب العلاجی دچار می شدم دنبال آن علویه می فرستادم و پیغام می دادم امروز وقت تلافی است،او به حرم می رفت و در حق من دعا می کرد و من شفا می یافتم.

پس از فوت حاج میرزا خلیل،آن زن علویه بر سر مزارش می آمد و پس از دعا و طلب مغفرت عرضه می داشت خدایا ! مقام حاجی را به من بنمایان !

پس از مدّتی خواب دید وارد وادی السلام شده و آنجا همانند بهشت عنبر سرشت،همراه با قصرهای عالی است،چشمش به قصری زیبا افتاد،پرسید این قصر از کیست ؟ گفتند:از حاج میرزا خلیل،نزدیک قصر آمد جوانی را با صورتی بسیار زیبا مشاهده کرد،از او سراغ حاجی را گرفت،آن جوان خوش سیما گفت:حق داری مرا نشناسی،من حاج میرزا خلیلم که بر اثر دعای تو و کارهای خیرم به این مقام رسیدم و به تو اعلام می کنم که حقّاً خدمت مرا تلافی کردی ! !

خشنودی باهیه در برزخ

اشاره

در کتاب«روض الرّیاحین»آمده است که:

زنی بود به نام باهیه،چون از دنیا رفت،فرزندش تمام شب های جمعه به زیارت قبرش می رفت و از برای او و اهل قبرستان قرآن می خواند،تا شبی مادر را در خواب دید و حال او را بسیار خوب یافت،گفت:ای مادر ! از اوضاع مرگ برایم بگو،مادر گفت:ای پسر ! مرگ را عقباتی سخت است،اما من بر اثر عبادت راحت گذشتم و اکنون در عالم برزخ در بستانی هستم که از هر جهت راحتم و محل من به فرش های ابریشمی مفروش است،پسرم ! از زیارت قبر من و دعا و قرآن دست بر مدار؛زیرا من به آمدن تو خوشحال می شوم.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه