سلوک منتظران صفحه 24

صفحه 24

زیارت عاشورا با ادای سلام هایی به خود سیدالشهدا (علیه‌السلام) و شهدای گرانقدری که همراه ایشان به شهادت رسیدند، آغاز می شود و در اواخر آن بار دیگر به آن حضرت و همراهان شهید ایشان سلام داده می شود و سپس این سلام ها صد بار تکرار می گردد. و در میان هم? شهدا بر دو شهید عالی مقام به طور خاص، سلام داده می شود که یکی وجود مقدّس سیدالشهدا (علیه‌السلام) است و دیگری حضرت علیّ بن الحسین (علیه‌السلام) که علی الظاهر مراد جناب علی ّاکبر (علیه‌السلام) فرزند بزرگ تر امام حسین (علیه‌السلام) است که همراه پدر خود در کربلا به شهادت رسیدند. و سلام دادن به اولاد امام (علیه‌السلام) بعد از سلام به حضرت علیّ بن الحسین (علیه‌السلام) از قبیل ذکر عامّ بعد از خاصّ است که دلالت بر شرافت جناب علیّ اکبر (علیه‌السلام) می کند. در میان شیعیان و ارادتمندان به اهل بیت عصمت و طهارت، توجّهی که شایست? مقام فرزند بزرگتر امام حسین (علیه‌السلام) باشد، غالباً وجود ندارد. از همین جهت پایان بخش مطالب کتاب را بیان بخشی از مصائب ایشان قرار می دهیم؛ باشد که در دنیا و آخرت از الطاف خاصّ? آن بزرگوار بی بهره نمانیم. در یکی از زیارات مأثوره که ابوحمز? ثُمالی از امام صادق (علیه‌السلام) نقل کرده است، خطاب به حضرت علیّ اکبر (علیه‌السلام) چنین می خوانیم: بأبی أنت و اُمّی مِنْ مذبوحٍ و مقتولٍ مِنْ غَیرِ جُرمٍ! و بأبی أنت و اُمّی دَمُک المُرْتَقی به إلی حبیبِ اللهِ! و بأبی أنت و اُمّی مِن مُقَدَّمٍ بَیْنَ یَدَیْ اَبیک یَحْتَسِبُکَ وَ یَبْکی علیک، مُحْرَقاً علیک قَلْبُه، یَرْفَعُ دَمَکَ بِکَفِّه الی اَعْنانِ السَّماءِ لا تَرْجِعُ منه قَطْرَةٌ، و لا تَسْکُنُ علیکَ مِنْ اَبیکَ زَفْرَةٌ. 1 پدر و مادرم به فدای تو سر بریده و کشته شد? بی گناه! و پدر و مادرم به فدای خونِ تو که به سوی حبیب خدا بالا رفت! و پدر و مادرم به فدای تو که پیش روی پدرت مقدّم شدی در حالی که او تو را در راه خدا می داد و با دل آتش گرفته بر تو می گریست، خون تو را با دست خود به اطراف آسمان می پاشید در حالی که قطره ای از آن برنمی گشت و ناله های پدرت بر تو فرو نمی نشست. از این عبارات می توان فهمید که دل مقدّس سیدالشهدا (علیه‌السلام) بر حضرت علیّ اکبر (علیه‌السلام) چنان آتشی گرفته که ناله های ایشان در داغ عزیزش فرونشستنی نیست. و سرّ این امر شاید در این واقعیت نهفته باشد که فرزند ارشد امام حسین (علیه‌السلام) به منزل? روح و جان پدر بود و جمله ای که ایشان بر سر بدنِ بی جان فرزند خویش به زبان آوردند، به خوبی این ارتباط را نشان می دهد. امام حسین (علیه‌السلام) خطاب به علیّ اکبر (علیه‌السلام) پس از شهادتش فرمود: عَلی الدنیا بَعْدَکَ العَفاء! 1 پس از تو خاک بر سر دنیا باد! چه بیان لطیفی دارد مرحوم شیخ جعفر شوشتری (؟؟) که فرمود: «امام حسین (علیه‌السلام) در مصیبت فرزندش سه بار مشرف به موت گردید: اول هنگامی که علیّ اکبر (علیه‌السلام) پیش آمد و اذن میدان خواست. پدر اجابت فرمود و لباس رزم بدو پوشاند و سلاحش داد و بر مرکب سوارش کرد. پس چون روی زیبایش بر کران? میدان درخشید و دست و پایش بر عنان و رکاب قرار گرفت، زنان خارج شده، گرداگرد او حلقه زدند. عمّه ها و خواهرانش عنان و رکاب را گرفته، او را از عزیمت باز داشتند. در این هنگام حال امام (علیه‌السلام) دگرگون شد به گونه ای که مشرف بر مرگ گردید. صدا بلند نمود: او را واگذارید؛ که او غرق رضای خداست و کشت? راه خدا. سپس دستش را گرفت و از میانشان خارج نمود. آنگاه بدو نگریست، نگریستنی نومیدانه. دومین باری که امام حسین (علیه‌السلام) تا مرز احتضار رفت، هنگامی بود که علی (علیه‌السلام) از میدان بازگشت به همراه جراحات کثیری که او را آزرده بود و خون از گریبان زره جاری بود و گرما و عطش بر او سخت گرفته بود، پس ایستاد و گفت: پدر، تشنگی از پایم درآورد! حسین (علیه‌السلام) او را بر سینه فشرده و گریست و از شدّت حزنِ اینکه قادر بر سیراب کردنش نبود مشرف بر مرگ گردید. و احتضار سوم هنگامی بود که علی (علیه‌السلام) از مرکب فرو افتاد و ندا در داد که: پدر، بر تو باد از من سلام! سکینه فرمود: چون پدرم صدای فرزندش را شنید، بدو نگریستم، دیدم او را که مشرف بر مرگ بوده و چشمانش همچون مختضر می چرخید و به اطراف خیمه می نگریست، گویا روحش از بدن مفارقت می کرد. ...» 1 حضرت علیّ اکبر (علیه‌السلام) در میان هم? خاندان رسالت از جهت شباهت با رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله وسلم) ممتاز بود. این مطلب را پدر بزرگوار ایشان وقتی به حضرتش اجاز? جنگیدن دادند، چنین بیان فرمودند: اللَّهمَّ اشْهَدْ! فَقَدْ بَرَزَ الیهم غلامٌ اَشْبَهُ الناسِ خَلْقاً و خُلْقاً و مَنْطِقاً برسولک (صلی‌الله علیه و آله وسلم) و کُنّا اِذا اشْتَقْنا الی نبیِّکَ نَظَرْنا الیه. 1 خداوندا، شاهد باش! هر آینه جوانی به سوی آنها (دشمن) رفت که شبیه ترین مردم در صورت و سیرت و سخن گفتن به پیامبر تو است و ما هرگاه مشتاق دیدن پیامبرت می شدیم به او می نگریستیم. این مطلب فضیلتی بس بزرگ برای آن حضرت به شمار می آید. زیرا خداوند متعال پیامبرش را به خُلق عظیم در قرآن ستوده است: «إنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عظیمٍ».1 شباهت کامل به این مجسّم? خُلق عظیم، نشان از عظمت فوق العاد? فرزند ارشد سیدالشهدا (علیه‌السلام) می دهد. نحو? شهادت حضرت علیّ اکبر (علیه‌السلام) نیز در روز عاشورا از جهاتی ممتاز بود و آنچه در مورد ایشان اتفاق افتاد، سوز دل پدر بزرگوارش را بسیار عمیق تر و دردناک تر نمود. مرحوم محدّث قمی در مورد شهادت ایشان چنین آورده اند: «... مرّة بن منقذ چون علیّ اکبر (علیه‌السلام) را دید که حمله می کند و رجز می خواند، گفت: گناهان عرب بر من باشد اگر عبور این جوان از نزد من افتاد پدرش را به عزایش ننشانم! پس همین طور که جناب علیّ اکبر (علیه‌السلام) حمله می کرد به مرّة بن منقذ برخورد. مرّ? لعین نیزه بر آن جناب زد و او را از پا درآورد... پس سواران دیگر نیز علی (علیه‌السلام) را به شمشیرهای خویش مجروح کردند تا یکباره توانایی از او برفت. دست در گردن اسب درآورد و عنان رها کرد. اسب او را در لشکر اعداء از این سوی بدان سوی می برد و به هر بیرحمی که عبور می کرد زخمی بر علی (علیه‌السلام) می زدند تا اینکه بدنش را با تیغ پاره پاره کردند.» 1 و پیش از آنکه روح پاکش از بدن مفارقت کند، پدر را صدا زد: «یا اَبتاه هذا جدّی رسولُ اللهِ (صلی‌الله علیه و آله وسلم) قد سَقانی بِکَأْسِهِ الأوفی شربَةً لا اَظْمَأُ بعدَها اَبداً. و هو یقول: العَجَلَ العَجَلَ! فإنّ لک کَأْساً مَذْخورةً حتی تشرَبَها الساعَةَ. یعنی: اینک جدّ من رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله وسلم) حاضر است و مرا از جام خویش شربتی سقایت فرمود که هرگز پس از آن تشنه نخواهم شد. و می فرماید: ای حسین تعجیل کن در آمدن؛ که جام دیگر از برای تو ذخیره کرده ام تا در این ساعت بنوشی. پس حضرت سیدالشهدا (علیه‌السلام) بالای سر آن کشت? تیغ ستم و جفا آمد. به روایت سید بن طاووس صورت بر صورت او نهاد.

چهر عالمتاب بنهادش به چهرشد جهان تار از قِران ماه و مهر

سَر نهادش بر سر زانوی نازگفت کای بالیده سروِ سرفراز

این بیابان جای خواب ناز نیستکایمن از صیّاد تیرانداز نیست

تو سفر کردی و آسودی ز غممن در این وادی گرفتار اَلَم»1

و در نقل مرحوم سید بن طاووس آمده است: «زینب دختر علی (علیه‌السلام) (از خیمه) بیرون آمد در حالی که فریاد می زد: یا حبیباه! یابْنَ اخاه! (ای دلبندم، ای پسر برادرم) و آمد تا خود را روی بدن علیّ اکبر (علیه‌السلام) انداخت. پس (امام) حسین (علیه‌السلام) آمدند و خواهر را بلند کردند و به سوی زنان برگرداندند.» 1 در اینجا بود که سیدالشهدا (علیه‌السلام) با دست خود خون پاک فرزندش را به سوی آسمان پاشید که قطره ای از آن به زمین نریخت. سپس به جوانان خویش فرمود تا بدن مطهّر علیّ اکبر (علیه‌السلام) را به خیمه آورند. 1 بدین ترتیب بدن قطعه قطعه شد? جگرگوش? امام (علیه‌السلام) به خیمه آورده شد و سپس در روز سیزدهم محرم وقتی بنی اسد برای دفن بدن های شهدا به کربلا آمدند، به امر حضرت زین العابدین (علیه‌السلام) بدن پاک حضرت علیّ اکبر (علیه‌السلام) پایین پای سیدالشهدا (علیه‌السلام) به خاک سپرده شد. امام صادق (علیه‌السلام) دربار? جدّ خویش حضرت سیدالشهدا (علیه‌السلام) به حمّاد بصری فرمود: فانّه غریبٌ بِأرضِ غُرْبَةٍ یبکیه مَن زارَه، و یَحْزَنُ له مَنْ لم یَزُرْه، و یَحْتَرِقُ له مَنْ لم یَشْهَدْه و یَرْحَمُه من نَظَرَ اِلی قبرِ ابْنِه عند رِجْلِهِ. 1 پس همانا ایشان (امام حسین (علیه‌السلام)) غریبی در سرزمین غربت هستند که هرکس به زیارت ایشان بیاید، بر حضرتش می گرید و هرکس ایشان را زیارت نکند، بر آن حضرت غمناک است و هر که بر (مزار) ایشان حاضر نشود، برای حضرتش آتش می گیرد و دل هرکس که قبر پسر ایشان را نزد پای حضرت بنگرد، بر ایشان به رحم می آید. پایین پای سیدالشهدا (علیه‌السلام) یعنی کنار قبر حضرت علیّ اکبر (علیه‌السلام) مکان مقدّسی است که بزرگان اهتمام خاصّی نسبت به آن داشته اند و برکات زیادی به جهت علاق? سیدالشهدا (علیه‌السلام) به فرزند ارشد خویش از آنجا مشاهده شده است. یک نمونه از این توجّهات به مرحوم مغفور حضرت آیة الله العظمی مرعشی نجفی مربوط می شود که آن را از خاطرات معظّمٌ له به طور کامل نقل می کنیم. ایشان چنین فرموده اند: «در سال 1339 قمری (یک سال پس از درگذشت پدرشان) در مدرس? قوام نجف اشرف، طلبه بودم. در آن هنگام کتاب حاشی? ملا عبدالله یزدی را در منطق تدریس می کردم. زندگی ام به سختی و مشقت اداره می شد و هیچ راه فراری از دست فقر و تنگدستی نداشتم. هجوم ناراحتیها و رنجها بر قلبم سنگینی می کرد. این مشکلات و ناراحتیها عبارت بودند از: اخلاق ناپسند برخی از معمّمین که به بیوت مراجع رفت و آمد داشتند. از رفت و آمد آنها به منزل مراجع، برای من سوءظنّی به هم? مردم پیش آمده بود؛ چنانکه با کسی ارتباط برقرار نمی کردم و حتی نماز جماعت را در پشت سر افراد عادل نیز ترک کرده بودم. دیگر آنکه یکی از منسوبین من به شدّت از تدریس من جلوگیری می کرد و به استادم نیز گفته بود مرا به درس خود راه ندهد. دیگر آنکه مبتلا به بیماری حصبه شده بودم و بعد از شفا از آن بیماری حالت کندذهنی و نسیان برایم پیش آمده بود. دیگر آنکه بینایی چشمهایم بسیار کم شده بود. دیگر آنکه از تند نوشتن عاجز شده بودم. دیگر آنکه گرفتار فقر شدیدی شده بودم. دیگر آنکه در قلبم احساس نوعی بیماری روحی دائمی می کردم. دیگر آنکه تزلزلی در عقیده ام نسبت به بعضی از امور معنوی تدریجاً روی می داد. دیگر آنکه از خداوند می خواستم که دوستیِ دنیا را از قلب و جان من دور سازد. دیگر آنکه امید داشتم خداوند سفر حج بیت الله الحرام را نصیبم کند، به شرط آنکه در مکه یا مدینه بمیرم و در یکی از آن دو شهر دفن شوم. دیگر آنکه خداوند توفیق علم و عمل صالح را با هم? گستر? آن به من عنایت کند. این مشکلات و آرزوها لحظه ای مرا آرام نمی گذاشت. از این رو به فکر توسّل به سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) افتادم و به کربلا رفتم، در حالی که فقط یک روپیه بیشتر نداشتم و با آن قرص نان و کوزه ای آب خریده بودم. وقتی وارد کربلا شدم، به جانب نهر حسینی رفتم و غسل کردم و به حرم شریف رفتم و پس از زیارت و دعا، نزدیک غروب بود که به غرف? خادم حرم، سید عبدالحسین، صاحب کتاب «بغیة النبلاء فی تاریخ کربلاء»، رفتم. او از دوستان پدرم بود و از او اجازه خواستم که یک شب در حجر? وی بمانم، در حالی که ممنوع بود کسی شبها در حرم مطهر باقی بماند، امّا ایشان موافقت کرد و من آن شب در حرم ماندم و پس از تجدید وضو به حرم مشرّف شدم. فکر کردم که در کدام مکان از حرم شریف بنشینم. معمول این بود که مردم در طرف بالای سر می نشستند، ولی من فکر کردم که امام در حیات ظاهری خود متوجه فرزند خود علیّ اکبر (علیه‌السلام) بوده است، قطعاً پس از شهادت نیز به سوی فرزند خود نظر دارد. از این رو در قسمت پایین پای آن حضرت در کنار قبر علیّ اکبر (علیه‌السلام) نشستم. اندکی از جلوسم نگذشته بود که صدای حزین قرائت قرآن را از پشت روض? مقدسه شنیدم. به آن طرف متوجه شدم، در آن هنگام پدرم را دیدم که نشسته بود و تعداد سیزده رحل قرآن در کنار وی بود. در جلوی او نیز رحلی بود و قرآنی بر آن قرار داشت و قرائت می کرد. به نزد وی رفتم و دست ایشان را بوسیدم و از حال وی پرسیدم. با تبسّم پاسخ داد که در بهترین حالت و برخوردار از نعمتهای الهی است. پرسیدم: در اینجا چه می کنید؟ جواب داد: ما چهارده نفریم که در اینجا مشغول تلاوت قرآن مجید هستیم. پرسیدم: آنها کجا هستند؟ فرمود: به خارج حرم رفتند. سپس با اشاره به رحلها، آن سیزده نفر دیگر را معرفی کرد که عبارت بودند از: علّامه میرزا محمدتقی شیرازی، علّامه زین العابدین مرندی، علّامه زین العابدین مازندرانی، و اسامی بقیه را نیز گفت که به خاطرم نمانده است. سپس پدرم از من پرسید که: تو برای چه کاری به اینجا آمده ای در حالی که ایام درسی است؟ علّت آمدنم را برایش شرح دادم. پس به من امر کرد که بروم و حاجتم را با امام خویش در میان بگذارم. پرسیدم: امام کجاست؟ گفت: در بالای ضریح است. تعجیل کن. زیرا قصد عیادت زائری را دارد که در بین راه بیمار شده است. بلند شدم و به طرف ضریح رفتم و آن حضرت را دیدم، امّا برایم ممکن نبود که درست به صورت ایشان نگاه کنم. زیرا چهر? مبارک آن حضرت در هاله ای از نور پنهان بود. به حضرت سلام کردم و جوابم را داد، و فرمود: به بالای ضریح بیا. عرض کردم: من شایستگی ندارم که به نزد آن حضرت بروم. بار دیگر امر به بالای ضریح کرد، امّا بار دیگر شرم و حیا مانع شد که به نزد آن حضرت بروم. پس به من اجازه داد که در مکانی که ایستاده بودم بمانم. پس به آن حضرت بار دیگر نگاه کردم. در این هنگام امام تبسّمی ملیح بر لبانش نقش بست. از من پرسید: چه می خواهی؟ من این شعر فارسی را قرائت کردم:

آنجا که عیان استچه حاجت به بیان است

آن حضرت قطعه ای نبات به من عنایت کرد و فرمود: تو مهمان مایی. سپس فرمود: چه چیزی از بندگان خدا دیده ای که به آنها سوءظن پیدا کرده ای؟ با این سؤال در من یک دگرگونی پیدا شد و احساس کردم که دیگر به کسی سوءظنّی ندارم و با هم? مردم ارتباط و نزدیکی بسیاری دارم. صبح موقع نماز به مرد ظاهر الصلاحی که نماز می خواند اقتدا کردم و هیچ ناراحتی و بدگمانی در من نبود. سپس حضرت فرمود: به درس خود بپرداز. زیرا آن کس که مانع تو می شد، دیگر نمی تواند کاری کند. و چون به نجف اشرف بازگشتم، همان شخصی که از نزدیکانم بود و مانع درس من می شد، خودش به دیدنم آمد و گفت: من فکر کرده ام که تو جز تدریس راهی دیگر نداری. آن حضرت مرا شفا داد و بیناییم قویتر شد. سپس قلمی را به من بخشید و فرمود: این قلم را بگیر و با سرعت بنویس. پس از آن ناراحتی قلبی ام برطرف شد. و برایم دعا کرد که در عقیده ام ثابت قدم بمانم. دیگر حاجاتم نیز برآورده شد؛ غیر از مسأل? حج که اصلاً متعرض آن نشد. شاید به دلیل شرطی که در سفر حج گذارده بودم، آن حضرت متعرض آن نشد. با آن حضرت وداع کردم و به نزد پدرم بازگشتم و از پدرم پرسیدم: آیا حاجتی و امری دارید یا خیر؟ پدرم گفت: برای تحصیل علوم اجداد خود بیشتر کوشش کن. و نسبت به برادر و خواهرانت مهربان باش. و دین اندکی به عبدالرضا بقّال بهبهانی دارم که آن را پرداخت کن. من به نجف بازگشتم و دیگر هم? آن ناراحتیها و سوءظنها از بین رفته بود.» 1 سیدالشهدا (علیه‌السلام) را به حق حضرت علیّ اکبر (علیه‌السلام) قسم می دهیم که عنایتی به دوستان فرزندشان حضرت مهدی (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) فرماید تا توفیق سلوک طریق منتظران را پیدا کنند. و خدای را به حق سیّدالشهدا (علیه‌السلام) و فرزندش می خوانیم تا هرچه زودتر چشمان ناقابل ما را به جمال مولایمان روشن بفرماید. اللهمَّ ارْزُقْنی شَفاعَةَ الحُسَیْنِ یومَ الورود و ثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عندکَ مَعَ الحسینِ و اصحابِ الحسین الّذین بَذَلُوا مُهَجَهُم دون الحسین (علیه‌السلام). آمین ربّ العالمین

پی‌نوشت


1. عهد (بحارالانوار ح 102 ص 111).
2. مکیال المکارم ج 2 ص 143 ح 1218 به نقل از کتاب الغیبه شیخ طوسی.
3. مکیال المکارم ج 2 ص 144 ذیل حدیث 1221.
4. العبقری الحسان ج 1 قسمت المسک الاذفر ص 124 تا 126، با اندکی تغییر و تلخیص در عبارات.
5. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب دعائم الاسلام، ح 6.
6. نهج البلاغه فقیهی ص 1290 کلم? قصار 254.
7. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب ذمّ الدنیا و الزهد فیها، ح 8.
8. تفسیر برهان ج 3 ص 219.
9. غیبت نعمانی باب 11 ح 16.
10. اصول کافی، کتاب الحجة، باب أنه من عرف امامه لم یضرّه...، ح 6.
11. خصال، حدیث اربعمأة ص 625.
12. البته فراموش نمی کنیم که امام صادق (ع) پس از یادآوری غم و غصّ? کربلای سیدالشهدا (ع) اضافه فرمودند که: «مصیبت روز سقیفه و به آتش کشیدن خان? امیرالمؤمنین (ع) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و حضرت زهرا (س) و حضرت زینب و امّ کلثوم (س) و فضّه و به شهادت رساندن حضرت محسن (ع) در شکم مادرش حضرت صدّیقه (س) با لگد، بزرگتر و سنگین تر و تلخ تر بود، چون ریش? هم? مصیبت ها و عذابها همان روز بود.» (فاطمة الزهرا (س) بهجة قلب المصطفی (ص) ص 532 به نقل از نوائب الدهور علّامه میرجهانی ج 3 ص 194).
13. بحارالانوار ج 101 ص 320.
14. زیارت عاشورا (بحارالانوار، ج 101 ص 294).
15. بحارالانوار ج 52 ص 308 ح 82.
16. زیارت عاشورا (بحارالانوار ج 101 ص 295).
17. توضیح این مطلب همراه با ادلّ? آن در کتاب «آفتاب در غربت» ص 457 به بعد آمده است.
18. زیارت عاشورا و آثار شگفت ص 72 و 73.
19. همان، ص 39 و 40.
20. فرزند مرحوم میرزای بزرگ.
21. آیة الله العظمی سید محمدحسن شیرازی معروف به میرزای بزرگ.
22. استاد مرحوم شیخ عبدالکریم حائری.
23. سرّ دلبران ص 88 تا 90.
24. زیارت عاشورا و آثار شگفت ص 79.
25. زیارت عاشورا و آثار شگفت ص 74 و 75.
26. یعنی حاجت روا.
27. سیاحت شرق ص 379 و 380.
28. ادب الزائر، ص 60 به نقل از «الصدف المشحون» علّامه مولا شریف شیروانی ج 2 ص 199.
29. کامل الزیارات باب 79 ح 23.
30. اللهوف علی قتلی الطفوف ص 114.
31. علی اکبر (ع) ص 148 و 149.
32. اللهوف علی قتلی الطفوف ص 113.
33. قلم/ 4.
34. منتهی الآمال ج 1ص 452 و 453.
35. همان.
36. ترجم? عبارت الهوف ص 114.
37. مقتل الحسین (ع) ص 260.
38. کامل الزیارات، باب 108، ح 1.
39. شهاب شریعت ص 288 تا 291.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه