راه روشن: ترجمه المحجه البیضاء فی تهذیب الحیاء جلد 3 صفحه 311

صفحه 311

نمی پسندد آنچه را او نپسندد و می پسندد آنچه را او بپسندد،توضیح این مطلب در کتاب محبت و رضا خواهد آمد.

فصل

(1)اگر بگویی:علمای پیشین بر سلاطین وارد می شدند،می گویم:آری نخست از ایشان آداب ورود را بیاموز سپس وارد شو.نقل کرده اند که هشام بن عبد الملک به قصد حج،راهی مکّه شد و چون وارد مکه شد،گفت:مردی از صحابۀ پیامبر(ص)را نزد من آورید،گفتند:همگی از دنیا رفته اند،گفت:بنابراین از تابعین کسی را بیاورید،پس طاوس یمانی را آوردند.طاوس همین که وارد شد،کفشش را کنار فرش خلیفه از پا در آورد و به عنوان امیر المؤمنین بر او سلام نداد لیکن گفت:سلام بر تو و به کنیه او را خطاب نکرد و در مقابل او نشست و گفت:چگونه هستی ای هشام؟هشام به قدری خشمگین شد که تصمیم گرفت او را بکشد،به او گفتند:تو در حرم خدا و حرم رسول خدا هستی،چنین چیزی ممکن نیست،پس گفت:ای طاوس چه باعث شد که تو چنین رفتار کردی؟گفت:مگر من چه کردم؟هشام بیشتر بر سر خشم و غیظ آمد،گفت:

کفشهایت را در حاشیۀ بساط من در آوردی و دست مرا نبوسیدی و به عنوان امیر المؤمنین به من سلام ندادی و با کنیه مرا مخاطب قرار ندادی و بدون اجازه در برابر من نشستی و گفتی:چگونه هستی ای هشام؟طاوس گفت:اما در آوردن کفشم را در کنار بساطت،من هر روز در مقابل ربّ العزّه پنج مرتبه کفشم را بیرون می آورم در حالی که او مرا عقوبت نمی کند و بر من خشم نمی گیرد؛و اما سخن تو که گفتی:چرا دست مرا نبوسیدی؟من از علی(علیه السلام)شنیدم که می فرمود:بر هیچ مردی روا نیست دست کسی را ببوسد،مگر دست زنش را از روی شهوت و یا دست فرزندش را از روی شفقت؛و اما این سخن تو که چرا به عنوان امیر المؤمنین بر من سلام ندادی،چون تمام مردم به فرمانروایی تو راضی نیستند از این رو من نخواستم دروغ بگویم؛و اما سخن تو که گفتی؛

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه