- مقدمه 1
- هندسه شناخت 4
- نظم ریاضی و نظم طبیعی 4
- نظم ریاضی در «شناخت» و علم 6
- هندسه شناخت 7
- تاریخ تحول نظم ریاضی و فونکوسیونالیسم در اندیشه و علم 8
- از سوفسطائیان تا ارسطو 8
- از ارسطو تا بیکن 11
- از بیکن تا پنج دهه اخیر 13
- منطق انقلاب فرانسه 14
- انقلاب و هندسه شناخت 15
- انقلاب و دانش 16
- انقلاب اسلامی و هندسه شناخت 18
- هندسه اندیشه در قرن 19 20
- ماکس وبر تا پوپر 22
- نیچه گرایی جدید 24
- منطق انبیاء ، قرآن و اهل بیت (ع) 27
- منطق انبیاء ، قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) 27
- دین و دانش - قرائت های مختلف از دین 28
- حد و حساب دوم - دیه بر عاقله 30
- منطق فطرت ، قرآن ، پیامبر و اهل بیت (ع) 34
- منطق تشویق و تشریع 39
- عقل پارلمانی 40
- تنها سه حدیث 41
- منطق خدا شناسی چیست؟ 42
- نقد منطق و فلسفه ارسطویی 44
- منطق 44
- ویژگی های منطق ارسطویی 47
- اصالت ذهن و اصالت مفهوم 49
- انطباق ذهن بر عین 51
- وحدت ابزار و موضوع 54
- اهل بیت علیهم السلام و منطق ارسطویی 55
- آیا اسلام فاقد فلسفه است؟ 58
- ضرورت شناخت منطق ارسطویی 60
- منطق ارسطویی دچار ارسال مسلم است 61
- چرا اهل بیت منطق ارسطویی را انتخاب نکردند؟ 65
- ابزار منطق 66
- پیش فرض فلسفه ارسطویی 68
- کاربرد عقل از دیدگاه حدیث 70
- اشتباهات مبنایی فلسفه ارسطویی 71
- رابطه خالق و مخلوق از دیدگاه اهل بیت 73
- تفاوت صدور و ایجاد 75
- احادیث در مورد امتناع تصور ذات خدا 78
- روش ارسطوییان در اثبات مسایل فلسفی 80
- سنخیت در وجود 82
- تشکیک و سنخیت در وجود 84
- لیبرالیسم و فلسفه ارسطویی 92
- مطهری و ارسطوئیان 97
- ارسطوئیات و علم اصول فقه 99
- تسری دادن منطق به عینیّات 100
- فلسفه و کلام 104
- خلاصه ای از مباحث گذشته 105
- حرکت جوهری امتیاز بزرگ حکمت متعالیه 109
- حرکت جوهری ابتکار بزرگ صدرا 109
- گام به گام با صدرا در چهار مسئله 112
- بررسی مسأله وحدت وجود در عرشیه 117
- ادامه سخن صدرا در چگونگی وجود واجب الوجود 121
- ادامه سخن صدرا ... 127
- مسأله دوم: وحدت حقیقه الوجود 136
- مسأله سوم: نفی شریک از خداوند 140
- مسأله چهارم: یک توهم و رفع آن 148
- اصول منطق و اصول فلسفه اهل بیت (علیهم السلام) 152
مقدمه
بهتر است بنویسم «مقدمه ای بر مقدمه»؛ زیرا این دفتر مقدمه ای است بر کتاب «تبیین جهان و انسان». پیش از آن که کتاب مذکور به شکل کتاب چاپ و منتشر شود مطالب آن را در حوزه و دانشگاه تدریس می کردم. در حوزه با این پرسش روبه رو می شدم که چرا جهان و انسان را در قالب مأنوس و روال مرسوم تدریس نمی کنید؟ و در دانشگاه نیز می پرسیدند: چرا همین متن معارف را که تصویب شده تدریس نمی کنید؟
در پاسخ هر دو سؤال می گفتم: من می خواهم این موضوع را مطابق فلسفه قرآن و اهل بیت علیهم السلام مطرح و بررسی کنم نه بر اساس فلسفه ارسطویی یا فلسفه ارسطویی اسلامی شده.
امّا می دانستم و می دیدم این سخن برای مخاطبان من سخت گران و تکان دهنده است و در فکر خودم انصاف می دادم که آنان حق دارند؛ زیرا فلسفه ای که در هر مکان و زمان، در هر ذهن و روان، در خودآگاه ها و ناخودآگاه ها به نام «فلسفه اسلامی» شناخته شده اینک من عنوان «فلسفه ارسطویی اسلامی شده» به آن می دهم.
خودم به هیمنت و نامأنوسی گفتارم آگاه بودم و مخاطب حق داشت در همان آغاز بر محکومیت من حکم دهد: عجب این دیگر چه سخنی است؟! این چه رفتار و برخوردی است که با بزرگانی چون ابن سینا، فارابی، صدر المتألهین، حاجی سبزواری و... می شود؟! و فلسفه شان نه اسلامی بل «اسلامی شده» معرّفی می شود!
در همین جا به خواننده نیز حق می دهم که حکم فوق را در مورد من تکرار کند و افزون بر آن بگوید: مگر بزرگان و مفاخر نامبرده و امثال شان فلسفه قرآن و اهل بیت را نمی شناختند؟! و یا دیگری بگوید: مگر قرآن و اهل بیت علیهم السلام فلسفه ای داشته و دارند که در مقابل فلسفه معروف و شناخته شده ما عنوان شود، چرا تاکنون نامی از این فلسفه به میان نیامده یا بدین گونه فراز نگشته است؟ - ؟ - !
در سر کلاس توضیح می دادم و با پاسخ های مشروح مخاطبان را قانع می کردم که:
1- قرآن و اهل بیت علیهم السلام برای خودشان فلسفه ویژه دارند.
2- منطق ارسطویی در عین صحت و دقت تنها منطقِ بخشی از آگاهی فلسفی است نه همه آن.
3- فلسفه ارسطویی به دلیل این که تنها به منطق ارسطویی اکتفا و اقتصار می کند از تبیین واقعیات و حقایق عینی و خارجی یا باز می ماند و یا دچار اشتباه اساسی می شود.
4- ارج و عظمت علمی و فلسفی بزرگان ما همچنان به جای خود محفوظ است ما امروز به شخصیت علمی یک فردِ «دکارت شناس» و یا متخصص در فلسفه کانت و حتّی متخصص در فلسفه نیچه ارج می نهیم تا چه رسد به شخصیتی مانند ابن سینا که هم ارسطوشناس است و هم متخصص در فلسفه او، و نیز ابن سینا و امثالش بودند این فلسفه را که بیش از دویست و چند مسأله نداشت به صدها مسأله رسانیدند.
مطرح کردن - و به اصطلاح منتقدان - عَلَم کردن چیزی به نام «فلسفه قرآن و اهل بیت علیهم السلام» در حوزه و کنار گذاشتن متن مصوب کتاب معارف در دانشکده نه چیزی از شخصیت بزرگان ما می کاهد و نه رایحه ای از جسارت به ساحت شامخ آنان، دارد. آنان مفاخر علم و فرهنگ جامعه فرهیخته ما هستند.
خوش بختانه روحیه ای که امروز بر بینش و فرهنگ محافل علمی ما حاکم است اذعان دارد که انتقاد علمی به هیچ وجه دارای عنصر «جسارت» به ساحت شخصیت دانشمند مقابل، نیست مگر شخص منتقد واقعاً نیت ناستوده داشته باشد.
مطالب و جزوه های تدریسی به صورت کتاب «تبیین جهان و انسان» منتشر شد و موضوع از «درون کلاس» به جامعه رفت هر دو پرسش (که در آغاز بیان کردم) در سطح وسیعی از سوی حوزویان و دانشگاهیان مطرح گشت به ویژه درگیری من با برخی از اساتید محترم دانشگاه کمبریج که در مطبوعات آمد (ومن مدعی بودم مطلبی که حضرات به عنوان کشف جدید اعلام کرده اند از کتاب من است کتابی که خودم به کمبریج فرستاده ام) بر مسأله دامن زد و بر حساسیت ها نسبت به قبل افزوده شد.
این بار توضیح و ارایه پاسخ به پرسش های فوق دشوار بود با محیط کلاس فرق می کرد به ویژه آن فرصت و مهلت که مخاطبان درون کلاس به گوینده می دهند این ایثار در محیط جامعه دچار مضایقه می شود و در بیشتر مواقع سخن به جایی نمی رسید و نمی رسد.