کتاب علم صفحه 10

صفحه 10

یعنی عالم بودن را به ذات خود نداریم. پس می توانیم اعتراف کنیم به این که ویژگی کشف و ظهور معلوم بودن عالم از ذات عالم ناشی نمی شود.

رکن دوم: معلوم (مکشوف)

حال که «عالم» را شناختیم، نوبت به شناخت «معلوم» می رسد. معلوم چیست؟

برای شناخت این رکن از نزدیک ترین «معلوم» نسبت به خود شروع می کنیم که خود «من» است. هر کس دارای فهم و شعور باشد، می تواند با اشاره ی وجدانی به خود بگوید: «من» خود را می یابم. این یافتن یا وجدان کردن در حقیقت همان علم به خود است. یعنی هر انسان عاقلی به ماهیت خود علم دارد یا به تعبیر دیگر ماهیتش معلوم اوست.

معلوم شدنم «من» برای «من» چگونه است؟ در توضیح رکن اول روشن شد که ماهیت «من» فقیر بالذات است، یعنی هیچ چیز جز فقر و ناداری، ذاتی آن نیست. بر این اساس، با تنبه وجدانی می یابیم که چنین ذاتی به ذات خود «معلوم» هم نیست، یعنی معلوم شدنش هم نمی تواند به خودش باشد. پس ویژگی کشف و ظهور این معلوم از ذات خود آن ناشی نمی شود. به عبارت دیگر این معلوم به ذاتش ظاهر و آشکار نیست و برای آشکار شدنش به غیر خودش محتاج است. در واقع همان طور که عالم بودن عالم، بالغیر است، معلوم بودن معلوم هم بالغیر است نه بالذات.

از این رو همان گونه که «ذات» انسان با عالم شدن تغییر نمی کند، با معلوم واقع شدن هم تغییری در ذات او رخ نمی دهد. در واقع ذات انسان با معلوم واقع شدن از فقر ذاتی اش خارج نمی شود و به عبارت دیگر، معلومیت، ذاتی او نیست.

توجه شود که معلوم مورد بحث (ذات «من») نزدیک ترین چیز به «من» است و با این وجود به ذات خود معلوم «من» نمی شود، بلکه معلومیتش بالغیر است.

با اندک تأملی روشن می شود که این حکم قابل سرایت به همه ی مخلوقات شبیه خودمان هم می باشد. ما انسان های دیگر را چگونه می شناسیم؟ آن ها چگونه معلوم ما می گردند؟

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه