کتاب علم صفحه 11

صفحه 11

بدیهی است که ما آن گونه که ماهیت خود را وجدان می کنیم، ماهیات دیگر انسان ها را نمی یابیم. امّا وقتی آن ها از وجدانی که نسبت به ماهیت خود دارند، گزارش می دهند، آن گزارش را منطبق بر وجدان خود از ماهیت خود می یابیم. این گونه می فهمیم که دیگران هم مثل ما نه بالذات عالم هستند و نه بالذات معلوم. عالم بودنشان نسبت به خودشان و نیز معلومیتشان، بالغیر است نه بالذات. بنابراین به طریق اولی معلوم بودنشان برای ما هم به ذات خودشان نیست، بلکه بالغیر می باشد. چون وقتی خودشان بالغیر معلوم خودشان هستند، برای ما که نسبت به آن ها وجدان ضعیف تری از خودشان داریم قطعاً این معلومیت به ذاتشان نخواهد بود.

نکته ی دیگری که درمعلومیت سایر انسان ها برای ما روشن می شود، این است که لازمه ی معلوم شدن چیزی، مکشوف شدن حقیقت آن نیست. ما از کشف ماهیات سایر انسان ها محروم هستیم ولی آن ها را می شناسیم. پس عالم شدن و معلوم شدن درجات دارد. گاهی انسان ذات و حقیقت چیزی را می شناسد (مانند علم به ماهیت خود) و گاهی هم به کمتر از ذات و حقیقت یک معلوم دست می یابد. این علم به درجه ی ضعیف تری از علم نسبت به حقیقت یک شیء است. علم ما نسبت به سایر مخلوقات شبیه به خودمان - از قبیل حیوانات، گیاهان، جمادات و..... - از این نوع دوم است. یعنی ما ذوات و حقایق آن ها را وجدان نمی کنیم ولی در عین حال معلوم ما می شوند. از شباهت و سنخیتی که بین ما (انسان ها) و مخلوقاتی چون حیوان، گیاه، جماد و.... وجود دارد، می فهمیم که آن ها هم به ذات خود معلوم ما نمی شوند و مکشوف شدنشان ذاتی آن ها نیست، بلکه بالغیر معلوم می گردند.

نتیجه ی همه ی این توضیحات این است که معلوم شدن معلوم هم مانند عالم شدن عالم، ذاتی او نیست.

رکن سوم: علم (انکشاف)

وقتی انسان به چیزی علم پیدا می کند، درخود حالتی را می یابد که پیش از عالم شدن به آن نداشته است. این حال برای عالم «حادث» می شود. حدوث یعنی مسبوق

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه