فلسفه تاریخ صفحه 191

صفحه 191

شده و این امر استثناپذیر نیست. از سوی دیگر، نقطه و زمان مقرر شده برای آخر عمر اقوام، نقطه ای ثبت شده، دقیق و حساب شده است، به طوری که در آن تغییر راه ندارد، چرا که می فرماید: ما تَسبِقُ مِن أُمَّهٍ أَجَلَها وَ ما یَستَأخِرُونَ.

همان طور که درختان، حیوانات و انسان ها تا زمانی که تغذیه، حرکت و رشد دارند، زنده هستند، ولی به تدریج این علایم حیات را از دست می دهند و می میرند، جوامع نیز چنین حالتی دارند؛ مانند جامعه ایران عصر ساسانی که با ورود اسلام و روم باستان بعد از ظهور مسیحیت و قدرت یافتن کلیسا، حیات خود را از دست داده اند.

شاید بتوان مرگ جوامع را - آن جا که عذاب بنیان کن الهی، همه افراد جامعه را نابود می کند مانند عذابی که بر قوم عاد و ثمود نازل گردیده - به نابودی تک تک افراد آن تفسیر کرد. البته جایی که افراد یک قوم، زنده می مانند، ولی قوم آنها نابود می گردد، مرگ جامعه را نمی توان به مرگ افراد آن تفسیرکرد. چنان که گذشت، علمای شیعه در این قسمت توجیه های گوناگونی ارائه کرده اند: دسته ای معتقدند که جامعه در کنار افراد، اصالت فلسفی داشته و وجود عینی دارد و مرگ جوامع به معنای نابود شدن آن هویت خارجی است. برخی دیگر معتقدند که جامعه، تنها اصالت روان شناختی دارد، نه فلسفی. ازاین رو، مرگ جوامع را باید به از بین رفتن اموری چون نظام سیاسی و اقتدار اجتماعی آنها تفسیر کرد.

البته مقصود از نابودی و فروپاشی جوامع، گاه به معنای نابودی دفعی در اثر عذاب های بنیان کن بوده است؛ از قبیل: قوم نوح و عاد، قوم هود و ثمود، قوم صالح و کلده، قوم ابراهیم(علیه السلام) و اهل سدوم، سائر مؤتفکات (قوم لوط) و قبطیان (قوم فرعون) و گاهی به معنای از بین رفتن انسجام اجتماعی آنهاست؛ چنان که قوم بنی اسراییل در عین این که افرادشان زنده بوده و هستند، به دلیل فروپاشی انسجام و وحدت سیاسی و

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه