خاطراتی آموزنده و ماندگار صفحه 116

صفحه 116

گفت : از الآن تا وقتی بر می گردیم حتی یک کلمه فارسی حرف نمی زنید ، گویا اصلاً زبان ندارید . راه افتادیم و از طُرق مختلف عبور کردیم تا به عراق و کربلا رسیدیم . گفت : بروید زیارت کنید ، اما مواظب باشید با کسی سخن نگویید . از آنجا به نجف اشرف مشرف شدیم در حرم مطهّر مولا علی (علیه السلام) یکی از خُدام آستانه مقدس علوی دستش را روی شانه برادرم گذاشت و گفت : مرحبا ایرانی ! ایرانی ؟ فوراً از حرم مطهّر خارج شدیم و از نجف به کاظمین رفتیم خلاصه اینکه خیلی ترسیده بودیم چون زمان حکومت صدام لعین بود و هنوز هیچ گونه ارتباطی از نظر دیپلماسی برقرار نبود به خاطر مخاطرات زیاد به سامرا مشرف نشدیم تا اینکه همان شب برادرم در عالم رؤیا سیّد بزرگواری را مشاهده می کند که به او می فرمایند : برای اینکه به سلامت به وطن باز گردید برای امام حسن عسکری (علیه السلام) مجلس بگیرید . که ما همان جا تعهد کردیم که جشن ولادت امام حسن عسکری(علیه السلام) را که هفته بعد بود برگزار کنیم و سه روز قبل از ولادت با سلامت و امنیت به اصفهان بازگشتیم و جشن ولادت حضرت را برگزار کردیم و این مجلس از سال 1375شمسی تا سال گذشته ( 1398ش ) که بیست و سه سال است تشکیل می شود . خداوند توفیق زیارت ائمه معصومین(علیهم السلام) را با معرفت نصیب همه آرزومندان بگرداند .

عاقبت مسخره کردن

روز شهادت حضرت امام عسکری (علیه السلام) بود و هیئت حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) از بخش 6 اصفهان طبق معمول برای اقامه عزای آن امام معصوم و مظلوم در بازار اصفهان مشغول عزاداری بودند در

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه