شرح دعای کمیل صفحه 227

صفحه 227

حق درخواست فرزند داشت ولی دعایش به اجابت نرسید . به صومعۀ یکی از انبیای بنی اسرائیل رفت و گفت : ای پیامبر خدا ، برای من دعا کن تا خدا فرزندی به من عطا کند ، من سی سال است از خدا درخواست فرزند دارم ، ولی دعایم به اجابت نمی رسد .

آن پیامبر دعا کرده ، گفت : ای عابد ، دعایم برای تو به اجابت رسید ، به زودی فرزندی به تو عطا می شود ، ولی قضای الهی بر این قرار گرفته که شب عروسی آن فرزند ، شب مرگ اوست !!

عابد به خانه آمد و داستان را برای همسرش گفت . همسرش در جواب عابد گفت : ما به سبب دعای پیامبر از خدا فرزند خواستیم تا در کنار او در دنیا راحت باشیم ، چون به حد بلوغ رسد به جای آن راحت ، ما را محنت رسد ، در هر صورت باید به قضای حق راضی بود . شوهر گفت : ما هر دو پیر و ناتوان شده ایم چه بسا که وقت بلوغ او عمر ما به پایان رسد و ما از محنت فراق او راحت باشیم .

پس از نُه ماه پسری نیکو منظر و زیبا طلعت به آنان عطا شد . برای رشد و تربیت او رنج فراوان بردند تا به حد رشد و کمال رسید . از پدر و مادر درخواست همسری لایق و شایسته کرد ؛ پدر و مادر نسبت به ازدواج او سستی روا می داشتند ، تا از دیدار او بهرۀ بیشتری برند . به ناچار کار به جایی رسید که لازم آمد برای او شب زفاف برپا کنند . شب عروسی به انتظار بودند که چه وقت سپاه قضا درآید و فرزندشان را از کنار آنان برباید . عروس و داماد شب را به سلامت به صبح رساندند و هم چنان به سلامت بودند تا یک هفته بر آنان گذشت . پدر و مادر شادی کنان به نزد پیامبر زمان آمدند و گفتند : با دعایت از خدا برای ما فرزندی خواستی و گفتی که شب زفاف او با شب مرگ او یکی است ، اکنون یک هفته گذشته و فرزند ما در کمال سلامت است !

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه