شرح دعای کمیل صفحه 270

صفحه 270

بگفت ارپلنگم زبون است و مار و گر پیل و کرکس شگفتی مدار

تو هم گردن از حکم داور مپیچ که گردن نه پیچد ز حکم تو هیچ

چو حاکم به فرمان داور بود خدایش نگهبان و یاور بود

محال است چون دوست دارد تو را که در دست دشمن گذارد تو را

ره این است ، روی از طریقت متاب بنه گام و کامی که داری بیاب

نصیحت کسی سودمند آیدش که گفتار سعدی پسند آیدش (1) .

3 - حکایتی به نقل از میرزا طاهر تنکابنی

« میرزا طاهر تنکابنی رحمه الله » که از حکما و فلاسفۀ بزرگ زمان اخیر بود می فرمود :

از مدرسۀ سپهسار واقع در تهران ، میدان بهارستان برای انجام کاری درآمدم . آن سوی خیابان سیدی را دیدم . در چهره اش دقّت کردم یافتم که از هم درسی های گذشتۀ من است . نزد او شتافتم و پس از سلام پرسیدم : چه می کنی ؟ گفت :

ولگردم . گفتم : امشب بیا در مدرسه مهمان من باش . آمد و به خاطر سرمای سخت زیر کرسی نشست . برایش چایی ریختم . پس از خوردن به من گفت : میل داری همراه من به شهر قم بیایی ؟ گفتم : هوا بسیار سرد است ، علاوه در این وقت شب وسیله برای رفتن به قم میسّر نیست ، ولی برای رفتن به قم اصرار کرد . گفتم :

می آیم . ناگهان گفت : این قم !، خود را در صحن مطهّر حضرت معصومه علیها السلام دیدم .

برای این که به این واقعیت یقین کنم ، مُهر نمازی از جامهری برداشتم و در جیب خود نهادم ، پس از زیارت به ناگاه گفت : تهران ! ! دیدم زیر کرسی حجرۀ مدرسه هستم و آن مهر نزد من است .


1- (1)) . بوستان « سعدی شیرازی » : حکایت .
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه