شرح دعای کمیل صفحه 276

صفحه 276

داستانی شگفت از انسانی شاکر

« سمع بن عبدالملک » می گوید :

« در سرزمین منیٰ در محضر امام صادق علیه السلام به خوردن انگور مشغول بودیم .

ناگاه فقیری وارد شد و از حضرت درخواست کمک کرد . حضرت فرمود : مقداری انگور به او بدهید . هنگامی که انگور به او دادند ، از گرفتن خودداری کرد و آن را برگرداند و گفت : اگر پول بدهید می گیرم ، امام صادق علیه السلام فرمود : خدایت عطا کند.

فقیر رفت و برگشت و گفت : انگور را بدهید . آن حضرت فرمود : خدایت عطا کند !

آن گاه نیازمندی دیگر آمد و درخواست کمک کرد . حضرت سه دانه از یک خوشه برداشتند و به او دادند ، فقیر سه دانه انگور را گرفت و گفت :

الحَمدُ للّٰهِ ِ رَبِّ العالَمِین الَّذِی رَزَقَنِی .

همۀ سپاس و ستایش ویژۀ خداست که پروردگار جهانیان است ، آن پروردگاری که این سه دانه انگور را روزی من قرار داد » .

حضرت به او فرمودند : صبر کن . پس هر دو دست خود را پر از انگور کردند و به او دادند . دوباره گفت :الحمد لله رب العالمین. باز حضرت به او فرمودند : صبر کن .

سپس به خادم خود فرمود : چه اندازه درهم و دینار نزد توست ؟ خادم بیست درهم آورد و گفت : به همین اندازه درهم نزد ما مانده است . حضرت بیست درهم را به فقیر داد ، چون بیست درهم را گرفت گفت :

الحَمْدُ للّٰهِ ِ هَذا مِنْکَ وَحْدَکَ لَاشَرِیکَ لَکَ .

همۀ سپاس و ستایش ویژۀ خداست ، خدا این عطا و بخشش از حضرت توست ، تویی یگانه ای که شریک و همتا نداری .

امام صادق علیه السلام به او فرمود : صبر کن . پس پیراهن مبارک را از بدن درآورده به او عطا کردند و فرمودند : این پیراهن را بپوش . چون پیراهن را پوشید ، گفت :

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه