شرح دعای کمیل صفحه 953

صفحه 953

سومی گفت : خدایا ، شبی پدر و مادرم در خواب بودند ، ظرف شیری برای آنان بردم ، ترسیدم ظرف را زمین بگذارم بیدار شوند ، علاوه ترسیدم خودم بیدارشان کنم ، ظرف را نگاه داشتم تا هر دو به اختیار خود بیدار شدند . تو می دانی که من آن رنج را به خاطر تو تحمل کردم ، به این سبب ما را نجات ده . سنگ کاملاً کنار رفت و هر سه به سلامت از آن غار رستند » (1) .

دعای غلام سیاه گمنام

روایت شده :

« بنی اسرائیل هفت سال دچار قحطی شدند ، با هفتاد هزار نفر برای طلب باران به بیابان رفتند تا شاید از برکت دعا ، باران بر آنان ببارد . خطاب رسید : ای موسی ، به آنان بگو : چگونه دعایتان را مستجاب کنم در حالی که گناهانتان بر سر شما سایه انداخته و باطنتان خبیث شده است ، مرا می خوانید در حالی که یقین ندارید و خود را از انتقام من در امان می دانید ؟ . به بنده ای از بندگان من که او را « بُرخ » می گویند رجوع کنید تا او دعا کند و من مستجاب نمایم .

موسی علیه السلام سراغ برخ را گرفت ولی او را نیافت ، تا روزی در راهی عبور می کرد ، غلام سیاهی را دید که در پیشانی اش اثر سجود بود و چیزی در گردنش انداخته ، موسی علیه السلام به نظر آورد که او بُرخ است ، به او سلام کرد و از نامش پرسید ، گفت :

نام من بُرخ است ، حضرت فرمود : مدتی است در جستجوی توام ، به خاطر آمدن باران برای ما دعا کن ، بُرخ به بیابان شد و در مقام مناجات عرضه داشت : بستن


1- (1)) . المحاسن : 253/1 ، باب 30 ، حدیث 277 ؛ بحار الأنوار : 244/67 ، باب 54 ، حدیث 17 .
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه