- مقدمه 1
- ثواب زیارت 5
- زیارت گروهی از آسمان 8
- زیارت فرشته ها و انبیاء 9
- هفتاد هزار فرشته 11
- زیارت پنجاه هزار فرشته 13
- دعای معصومین (ع ) 15
- دعای امام صادق (ع ) 16
- مصافحه با رسول خدا(ص ) 19
- حق خدا و رسول 22
- نماز زائر 22
- حوض کوثر 23
- حسرت زیارت 25
- مشمول دعاها 29
- ترس از ظلم 30
- احسان به اهلبیت 32
- عاق اهلبیت 33
- دعای مستجاب 35
- لوازم زائر 36
- حال زائر 40
- رستگاران 41
- تقدیس و تنزیه 42
- دوست خدا 43
- هزار حسنه 45
- هزار گناه محو 46
- کرامت حق 47
- فرشته ها ملازم زوار 48
- جزء عمر حساب نشود 49
- زیارت مظلوم 50
- حساب قیامت 51
- عرفان و شناخت 52
- کنار نهرها 53
- طلب رحمت 54
- از روی شوق 56
- بندگان مکرم 57
- محبت 58
- ثواب عمره 60
- بدون تکبر 61
- طلب آمرزش 62
- حاجت دنیا و آخرت 64
- محبوبترین اعمال 65
- زیارت قبر مطهر 66
- رزق و عمر طولانی و در زمره سعدا 69
- حاجت روا 69
- مسافرین خدا 70
- کرامت خداوند 72
- عملت را از سر بگیر 74
- رحمت واسعه 75
- ثواب ده حج و عمره 77
- سی حج مقبول 78
- غریب و شهید 81
- پنجاه حج 83
- هزار حج و هزار عمره 87
- بنده آزاد کردن 88
- شفاعت 89
- شافع قیامت 89
- ملائکه گریان 91
- ارواح طیبه عصمت بزیارت حسین (ع ) 92
- نصرانی مهمان 95
- زیارت امام حسین (ع ) 97
- حضرت موسی (ع ) به زیارت حسین (ع ) 98
- احترام امام زمان به زوار حسین (ع ) 100
یک نظر روی دلربای ترا
دل ما خانه محبت تست
سر ما پرورد هوای ترا
احترام امام زمان به زوار حسین (ع )
مرحوم آیه اللّه حاج میرزا
محمّد علی گلستانه اصفهانی در آن وقتی که ساکن مشهد بودند برای یکی از علماء بزرگ مشهد نقل فرموده بودند که ، عموی من مرحوم آقای سید محمّد علی از که مردان صالح و بزرگوار بود نقل میکرد ، در اصفهان شخصی بود به نام جعفر نعلبند که او حرفهای غیر متعارف ، از قبیل آن که من خدمت امام زمان (ع ) رسیده ام وطی الارض کرده ام میزد و طبعا با مردم هم کمتر تماس میگرفت و گاهی مردم هم پشت سر او به خاطر آن که چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند ، حرف می زدند .
روزی به تخت فولاد اصفهان برای زیارت اهل قبور میرفتم ، در راه دیدم ، آقا جعفر به آن طرف میرود ، من نزدیک او رفتم و به او گفتم دوست داری باهم راه برویم ؟ گفت مانعی ندارد ، در ضمن راه از او پرسیدم مردم درباره شما حرفهائی می زنند آیا راست می گویند که تو خدمت امام زمان (ع ) رسیده ای ؟
اول نمی خواست جواب مرابدهد ، لذا گفت آقا از این حرفها بگذریم و باهم مسائل دیگری را مطرح کنیم ، من اصرار کردم و گفتم : من انشاءاللّه اهلم .
گفت : بیست و پنج سفر کربلا مشرف شده بودم تا آنکه در همین سفر بیست و پنجم شخصی که اهل یزد بود در راه بامن رفیق شد چند منزل که باهم رفتیم ، مریض شد و کم کم مرضش شدت کرد تا رسیدیم به منزلی که قافله به خاطر نا امن بودن راه دو روز در آن منزل ماند تا
قافله دیگری رسید و باهم جمع شدند و حرکت کردند و حال مریض هم رو به سختی گذاشته بود وقتی قافله می خواست حرکت کند من دیدم به هیچ وجه نمی توان اورا حرکت داد لذا نزد او رفتم و به او گفتم من می روم و برای تو دعاء میکنم که خوب شوی و وقتی خواستم با او خدا حافظی کنم ، دیدم گریه می کند ، من متحیر شدم از طرفی روز عرفه نزدیک بود و بیست و پنج سال همه ساله روز عرفه در کربلا بوده ام و از طرفی چگونه این رفیق را در این حال تنها بگذارم و بروم ؟ !