- مقدّمه محقّق 1
- آشنایی با مؤلّف 2
- رفع دو اشکال 41
- اما جواب از اشکال اوّل 42
- اما جواب از اشکال دو 43
- مقصد اوّل 63
- اوّل 114
- در بیان شرطیت نماز زیارت عاشورا 114
- دوم 119
- سوم 120
- پنجم 121
- چهارم 121
- چند قضیه راجع به زیارت ایشان 139
- اوّل 139
- دوم 141
- سوم 144
- پنجم 145
- قسمت اول 152
- قسمت دوم 159
- قسمت سوم 168
- قسمت چهارم 177
1- 225. المعتبر، 1، ص 307.
2- 226. بحارالانوار، ج 101، ص 16، روایت 19؛ المستدرک، ج 2، ص 324؛ نور العین، ص 107؛ الدروع الواقیه، 51.
چهارم
راوندی (قده) نقل می فرماید از یکی از علماء نیشابور که فرموده: در سالی من با جماعتی به زیارت سید الشهداعلیه السلام رفتیم و قریب دو فرسنگ به شهر مانده یکی از آن جماعت فلج شد که گوئیا یک تیکه گوشتی بیش نبود. پس بنا کرد به گریه کردن که مرا در این جا نگذارید و به کربلا برسانید.
یک نفر از آن جماعت این زحمت را قبول کرد و او را حرکت داد و تا مشهد مقدس رسانیده و آن گاه او را در میان فرشی گذاشته و دو نفر آن را بلند نمودند تا به نزدیک ضریح مقدس آوردند، و او دعا می کرد و خداوند را به حق حسین بن علی علیه السلام قسم می داد که او را شفا دهد، ناگاه آن مرد از میان آن فرش بلند شد صحیح و سالم که گویا در وی اصلاً مرضی نبوده، واللَّه القادر.
پنجم
مجلسی نقل فرموده از سلیمان اعمش که گفت:
مرا همسایه بود که با او آمیزش و آمد و رفت داشتم، یک شب جمعه به نزد او رفتم و از زیارت قبر حسین علیه السلام سؤال نمودم. جواب داد: آن بدعت است و هر بدعت ضلالت است و هر ضلالت در جهنم رفتن است.
سلیمان می گوید: که با نهایت غضب از نزد وی بلند شدم و با خیلی خلق تنگ بنا گذاشتم که نصف شب به خانه او برگردم و او را نصیحت نمایم تا اگر بر عقیده و افکار خود باقی ماند او را بکشم.
و پس بعد از نیمه شب بلند شده و به خانه او رفتم و دقّ الباب