- اشاره 9
- آثار شگفت توجه به پروردگار در امور مادی و دنیوی 14
- اشاره 35
- ویژگی های مخصوص زیارت عاشورا 40
- ١- زیارت عاشورا از احادیث قدسیه است 40
- ٢- زیارت عاشورا تضمین شده است 41
- ٣- زیارت عاشورا دارای منافع دنیوی و اخروی است 42
- زیارت عاشورا ذکر و ورد علما و بزرگان دین بوده است 44
- سند زیارت عاشورا 45
- 54 47
- سند دوم: 48
- اشاره 51
- فصل سوم: داستانهای شگفت زیارت عاشورا 51
- داستان 1 52
- زیارت عاشورا مرض وبا را برطرف کرد 52
- داستان 2 56
- رفع گرفتاری سخت در اثر توسل به زیارت عاشورا 56
- رفع مشکلی حاد از آیه الله آقا نجفی قوچانی 57
- داستان 3 57
- داستان 4 59
- حل مشکلی دیگر از آیت الله آقا نجفی قوچانی 59
- داستان 5 60
- قرائت زیارت عاشورا برای رسیدن به مقامات معنوی 60
- شیخ مشکور و میرزا ابراهیم محلاتی 61
- داستان 6 61
- برزخ در چه حالی است؟ عزرائیل جواب می دهد: او در بهترین حالات و در بهترین باغ های برزخ قرار دارد و خداوند متعال هزار ملک را موکل او کرده است که فرامین او را اجابت کنند. شیخ از او می پرسد: برای انجام کدامین عمل، وی به چنین مقامی رسیده است؟ برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگردان؟ یا به خاطر نماز جماعت و تبلیغ احکام اسلام؟ عزرائیل جواب می دهد: خیر. تمام این پاداش ها به خاطر خواندن زیارت عاشورا می باشد . مرحوم میرزای محلاتی در سی سال آخر عمر به هیچ نحو خواندن زیارت عاشورا را ترک نکرده بودند و حتی روزهایی که به سبب بیماری یا امر دیگری موفق به خواندن زیارت عاشورا نمی شدند، حاج شیخ ابوالحسن حدایق را که از علمای شیراز بودند، برای خواندن زیارت نایب می گرفتند. شیخ مشکور پس از برخواستن از خواب به منزل آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی می رود و خواب خود را برای ایشان نقل می کند. مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی پس از شنیدن این خواب به گریه می افتند . وقتی سبب گریه را از ایشان می پرسند، پاسخ می دهند که میرزای محلاتی، آن استوانه فقه و تقوا، از دنیا رفت. اصحاب و ملازمان آیت الله شیرازی به ایشان می گویند: شیخ مشکور خوابی دیده است و معلوم نیست که این خواب از رؤیاهای صادقه باشد. میرزای شیرزای 62
- سفارش امام زمان (عج) نسبت به زیارت عاشورا 64
- داستان 7 64
- در همان حال، ناگهان در مقابل خود باغی دیدم . باغبانی در آن باغ بود و با بیلی که در دست داشت ، به شاخه های درخت می زد تا برف از روی شاخه های آن بریزد. آن باغبان نزد من آمد و از من پرسید: کیستی؟ و این جا چه می کنی؟ در پاسخ به او گفتم: اهل رشت هستم و به قصد حج عازم مکه گردیده ام . برف و کو ران مرا از رفقایم جدا کرد. همراهان من رفته اند و من تنها مانده ام و راه را هم نمی شناسم. در آن موقع متوجه نبودم که باغبان به زبان فارسی با من سخن می گوید . باغبان به من گفت: نافله بخوان ، تا راه را پیدا کنی. من مشغول نافله شدم . نماز نافله ام تمام شد. باغبان باز گشت و از من پرسید: هنوز نرفته ای؟ به او گفتم: والله راه را بلد نیستم. باغبان به من گفت: زیارت جامعه را بخوان. من با آن که زیاد به زیارت عتبات عالیات مشرف می شدم و زیارت جامعه را می خواندم، ولی آن را از حفظ نبودم. اما در آن موقع نمی دانم چه شد که از جای برخاستم و زیارت جامعه را به صورت کامل از حفظ خواندم. پس از اتمام زیارت جامعه ، باغبان باز ظاهر شد و از من پرسید: باز هم که نرفته ای؟ من بی اختیار به گریه افتادم و گفتم: آری! من که به شما گفتم راه را بلد نیستم. آن شخص به من فرمود: زیارت عاشورا بخوان. من زیارت عاشورا را نیز حفظ نبودم، ولی باز از جای برخاستم و مشغول خواندن زیارت عاشورا به همراه صد لعن و سلام شدم و پس از آن دعای علقمه را هم 66
- خواندم. مجددا باغبان بازگشت و به من گفت: هنوز هم که نرفته ای؟ گفتم: نه. صبح شده بود. باغبان به من گفت: من تو را به قافله خواهم رساند. باغبان بر الاغی سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و فرمود: تو هم سوار شو . من نیز سوار شدم و عنان اسب خود را کشیدم، ولی اسب حرکتی ننمود. باغبان به من فرمود: دهانه اسبت را به من بده و پس از آن بیل را به دوش چپ خود گذاشت و دهانه اسب مرا بدست راست گرفت و به راه افتاد . اسب در نهایت تمکین از آن باغبان متابعت می کرد. کمی همراه باغبان رفتم. پس از گذشت لحظاتی ، باغبان دست خود را بر زانوی من گذاشت و فرمود: «شما چرا نافله نمی خوانید، نافله ، نافله، نافله» سپس فرمود: «شما چرا عاشورا نمی خوانید؟ عاشورا ، عاشورا ، عاشورا» و بعد فرمود: «شما چرا جامعه نمی خوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه». در آن لحظات من معنی آن حرف ها را درست متوجه نمی شدم. هنگام 67
- داستان 8 69
- برآمدن حاجت با خواندن زیارت عاشورا به نیابت از امام زمان (عج) 69
- داستان 9 70
- سفارش آقا شیخ بزرگ به زیارت عاشورا 70
- داستان 10 71
- وسعت رزق و روزی در اثر توسل به زیارت عاشورا 71
- ابراز تأسف از این که هر روز زیارت عاشورا نخواندم 72
- داستان 11 72
- داستان 12 73
- عنایت امام حسین به سبب مداومت به زیارت عاشورا 73
- در این حال می بینم. بگو بدانم به واسطه چه عملی به این مقام رسیدی؟ دوستم در پاسخ گفت: آری حال و روز من در دنیا چنان بود که گفتی و من هم در چند روز اول قبرم در عذابی سخت و بلایی شدید بودم، تا این که روز گذشته همسر استاد اشرف حداد فوت شد. جسد وی را در چند متری این محل به خاک سپردند. در همان شب اول ، حضرت سیدالشهداء علیه السلام سه مرتبه به دیدار او آمدند و در نوبت سوم فرمودند تا عذاب از قبوری که در همسایگی قبر آن زن بود، برداشته شود. پس از آن بود که حال من هم یکسره دگرگون شد و به این عیش و رفاهی رسیدم که تو الان شاهد آن هستی. حاج محمد علی در ادامه چنین گفته است: من متحیرانه از خواب برخاستم. هر چه فکر کردم دیدم کسی را به نام حاج اشرف حداد نمی شناسم و بالطبع از محل سکونت وی هم خبری نداشتم. به همین دلیل به بازار رفتم و به جستجوی او پرداختم و سرانجام او را یافتم. از او پرسیدم: آیا شما همسری داشته اید که در این چند روزه فوت کرده باشد؟ او در جواب من گفت: آری. مجددا از او سؤال کردم: آیا او به زیارت حضرت سیدالشهداء عل رفته بود؟ گفت: نه. گفتم: آیا همسر شما برای آن حضرت، مجلس عزاداری برپا می کرد؟ و... حاج اشرف که از سؤالات من تعجب کرده بود رو به من کرد و با حال تعجب گفت: نه و بعد از من پرسید: با این سؤال هایت دنبال چه چیزی میگردی؟ 74
- داستان 13 76
- زیارت عاشورا و دستور غیبی برای رفع گرفتاری 76
- آگاهی از آینده بواسطه مداومت بر زیارت عاشورا 78
- داستان 14 78
- بوده و در ادامه می دهد 78
- داستان 15 79
- سیر روحانی همسر علامه طباطبائی در حال خواندن زیارت عاشورا 79
- 90 81
- دلیل نگاشتن رساله ای درباره زیارت عاشورا توسط آیه الله اراکی 81
- داستان 16 81
- این زیارت را از جبرئیل امین و او از قلم و او از لوح و او از پروردگار عالمیان فراگرفته و تضمین شده است که هر کس این زیارت را برای رفع حاجتی بخواند، خداوند عالم حاجت وی را به قدرت کاملہ خود و به فضلش بر محمد و آل محمد و شیعیان و محبین آنها برآورده 82
- دستور آیه الله حجت به خواندن زیارت عاشورا برای رفع گرانی 83
- داستان 17 83
- شدت بارش باران به حدی بود که طلاب کفش های خود را از پا بیرون آورده بودند و از میان سیلاب ها عبور می کردند. به برکت این رحمت الهی ، قیمت ارزاق پایین آمد و شادی و نشاط و امنیت به میان مردم باز 84
- داستان 18 84
- مداومت آیه الله العظمی اصفهانی به زیارت عاشورا 84
- داستان 19 85
- نظر آیه الله العظمی بهجت نسبت به زیارت عاشورا 85
- داستان 20 87
- حکایت آیه الله بهجت از آیه الله انصاری و زیارت عاشورا 87
- داستان 21 88
- رؤیت صحنه هایی از روز عاشورا به واسطه توسل به زیارت عاشورا 88
- آیت الله طباطبایی با زیارت عاشورا شفای مریضی را می گیرند 89
- داستان 22 89
- سفارش آیت الله بیدآبادی نسبت به زیارت عاشورا 90
- داستان 23 90
- آیه الله طیب و توجه ایشان به زیارت عاشورا 91
- داستان 24 91
- سفارش علامه امینی نسبت به مداومت بر زیارت عاشورا 92
- داستان 25 92
- داستان 26 94
- سفارش عارف واصل آیت الله سلطان آبادی نسبت به زیارت عاشورا 94
- 104 95
- داستان 27 97
- توسل مرحوم آیه الله العظمی نجفی مرعشی به زیارت عاشورا 97
- ختم زیارت عاشورا ، برای تشرف به محضر امام زمان (عج) 98
- داستان 28 98
- داستان 29 99
- عنایت غیبی و فراهم شدن وسیله برای خواندن زیارت عاشورا آقای حاج ... یکی از مردان صالح روزگار ما است که من او را در شهر نائین ملاقات کرده ام. مردی است اهل توسل که حالات روحانی و معنوی خوبی دارد. هر وقت با او هم مجلس می شدیم، جلسه ما یکپارچه توسل و گریه می گردید. در یکی از جلساتی که با این مرد صالح داشتیم، حال عجیبی به وی دست داد و در همان حال گریه می کرد و چنین می گفت: چرا شما آقایان اهل علم ، کمتر به زیارت عاشورا توجه می کنید؟ من هر روز صبح مقیدم زیارت عاشورا را بخوانم وعنایات عجیبی از این طریق به من شده است. سالی از راه کناره به مشهد می رفتم. ماشین در ایستگاهی برای نماز صبح نگاه داشت. در آن موقع من مفاتیحی همراه نداشتم و به همین دلیل ناراحت شدم که امروز زیارت عاشورا از من ترک می شود. یک وقت متوجه شدم پردهای جلوی چشم من نمایان گردید. روی آن پرده زیارت عاشورا نوشته شده بود. خیلی خوشحال شدم و زیارت عاشورا را از روی آن خواندم و به این طریق حتی در آن روز هم، خواندن زیارت عاشورای من ترک نگردید. 99
- داستان 30 100
- هشدار به کسی که به نذر خود در مورد زیارت عاشورا عمل نکرده بود 100
- داستان 31 102
- زنی که با توسل به زیارت عاشورا صاحب فرزند شد 102
- داستان 32 103
- توسل به زیارت عاشورا و انجام کاری به ظاهر غیر ممکن 103
- داستان 33 105
- در خواب خبر می دهند که فلانی زیارت عاشورا را ترک کرده است 105
- داد. گریه بسیاری کردم و در حال گریه و تضرع، با زبان حال حاجتم را به امام رضا علیه السلام عرضه داشتم. چند روز از آن واقعه گذشت. روزی خواهرم به منزل ما آمد و گفت: آقایی را دیدم که قصد داشت چند قطعه زمین را بفروشد و از آن جا که قیمت زمین مناسب بود، ما یکی از آن قطعات را برای شما قولنامه کردیم. به هر حال در مدت زمان کوتاهی کار انتقال زمین انجام گرفت و من مشغول ساخت و ساز خانه شدم . ساخت منزل ، گرفتاری های جدیدی را برای من بوجود آورد به طوری که این گرفتاری ها باعث گردید، چند روزی نتوانم زیارت عاشورا را بخوانم. یک روز اول صبح ، دخترم از دزفول به من تلفن زد و گفت: شما خواندن زیارت عاشورا را ترک کرده اید؟ گفتم: چطور؟ دخترم گفت: دیشب در خواب دیدم امام حسین علیه السلام در صحن و سرایی بسیار مجلل حضور دارند. سرایی که به هیچ نحو قابل توصیف نیست . اطراف ایشان مردانی با جلال و شکوه ایستاده بودند. پرسیدم این افراد کیستند؟ جواب دادند: اینها علاقه مندان به حضرت سید الشهداء علیه السلام هستند. در بین آن جمع به جستجوی شما پرداختم، ولی شما را در میان علاقه مندان امام حسین علیه السلام ندیدم. از ایشان پرسیدم: پدرم خیلی به امام حسین و علاقه دارد و مرتب زیارت عاشورا می خواند، پس چرا او را در میان علاقه مندان و محبین امام حسین علیه السلام نمی یابم؟ ایشان در پاسخ من گفتند : پدر شما چند روزی است که به سراغ مانیامده 106
- داستان 34 107
- ارواح از آمدن بلا خبر می دهند و سفارش به زیارت عاشورا می کنند 107
- روح آیت الله العظمی بروجردی از آثار زیارت عاشورا خبر می دهد 108
- داستان 35 108
- با توسل به زیارت عاشورا ، مشکل بزرگی اصلاح شد 109
- داستان 36 109
- در رؤیایی صادقه از اهمیت مداومت به زیارت عاشورا خبر می دهند 110
- داستان 37 110
- / 120 111
- زیارت عاشورا و برطرف شدن مشکل ازدواج 112
- داستان 38 112
- داستان 39 114
- عنایت امام حسین علیه السلام به زنی که مداومت به زیارت عاشورا داشت حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا حسین نظام الدینی اصفهانی (ره) نوشته اند: 114
- داستان 40 116
- اشاره آیه الله شمس آبادی (ره) به اهمیت ارتباط با امام حسین علیه السلام 116
- زیارت عاشورا و بر طرف شدن چند مشکل مهم 117
- داستان 41 117
- دو رکعت نماز زیارت را به جای می آوردم و دعای معروف به علقمه را مشغول می شدم. روز بیست و هشتم بود که گرفتاری سوم، به گونه ای خارق العاده برطرف شد. روز سی و هشتم شخصی از دوستان که از بدهکاری من خبر داشت ، پس از برخورد با من و سلام و احوالپرسی ، بدون مقدمه مبلغ دویست هزار تومان که مطابق با بدهکاری من بود، به من داد و گفت : این پول بابت بدهکاری منزل شماست. بعد از تمام شدن چهل روز، امورات مادی زندگی من هم به اندازه کفایت و به گونه ای که دیگر در مضیقه نباشم، حل گردید و الحمدلله از این جهت تا به حال به مشکلی برخورد نکرده ام. بعد از گذشت یک سال از آن ماجرا، گرفتاری دیگری برای من پیش آمد. قضیه از این قرار بود که یکی از تجار تهران بنا داشت یک سری 118
- مداومت به زیارت عاشورا و آگاه شدن از مقامات خود بعد از مردن 120
- داستان 42 120
- داستان 43 121
- برگرداندن سهام دزدیده شده بواسطه توسل به زیارت عاشورا 121
- هم به عهد خود وفا کنید» . بیش از چند روزی از این خواب نگذشته بود که دزد، بواسطه یک نفر دست فروش، مقداری از سهام ها را در بازار بفروش رساند. از آن جا که سهام فروخته شده شماره داشت و شماره های سهام سرقت شده را هم قبلا در چند روزنامه اعلام کرده بودیم، خریدار سهام متوجه می شود که سهامی که خریداری کرده، دزدی است و مال آقای سید رضا غرضی می باشد. خریدار سهام، قضیه دزدی بودن سهام را به آن دست فروش می گوید. پس از پیگیری های چندی معلوم شد همان کسی که ما از ابتدا به او مظنون بودیم و شش ماه هم زندانی کشیده بود، سهام را دزدیده است. مأموران کلانتری آن مرد را گرفتند و او را مجبور کردند که بقیه سهام را هم تحویل دهد. بعدها فهمیدیم که آن مرد دچار مشکلات مادی و معیشتی بوده و ما هم کمک هایی به او کردیم. لازم به ذکر است عهدی را که در خواب گفته بودند به آن وفا شود، این بود که در سال 1321، حاج سید رضا غرضی عازم مکه شده و قبل از سفر خدمت آقای حاج ملا حسین علی صدیقین درب کوشکی، وکیل مرحوم آیه الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی، رسیده و خمس اموال خود را حساب می کند. از آن جا که حاج سید رضا غرضی در آن زمان قدرت پرداخت تمامی مبلغ خمس را نداشت، مبلغ سه هزار تومان به آقای صدیقین بدهکار می شود. بعدها نیز به دلیل 122
- داستان 44 123
- همنشینی با بزرگان در بهشت، بواسطه مداومت بر زیارت عاشورا 123
- توسل به زیارت عاشورا و نجات یافتن از مرگ 124
- داستان 45 124
- داستان 46 126
- اعتراف به قضاوت عجولانه درباره آثار زیارت عاشورا 126
- برویم و آقای ... را ببینیم، شاید نتیجه ای بدست آید. فردای همان روز خود را به تهران رساندیم. از صبح تا ساعت یک بعد از ظهر هر کاری که به ذهنمان آمد، انجام دادیم ؛ ولی هیچ نتیجه ای بدست نیامد. تصمیم گرفتیم به قم بازگردیم. آقای ... که از آشنایان ما بود، به ما گفت: خوب است آقای ... را هم ببینید. ما هم با کمال یأس و ناامیدی مدتی در دفتر ایشان ماندیم ، ولی باز نتیجه ای نگرفتیم . با حالتی افسرده رو به اخوی کردم و گفتم: خاطر جمع باشید که این جا هم خبری نیست. تنها در این شرایط است که اگر کار ما درست شود، می توان یقین داشت که به خاطر زیارت عاشورا و لطف خاص خداوند بوده است. در همین وقت به ما گفتند که نوبت ملاقات شما فرا رسیده است. وارد دفتر آقای ... شدیم، ایشان هم پس از شنیدن درخواست ما گفتند که هیچ راهی برای انجام درخواست شما وجود ندارد. در این اثنا تلفن زنگ زد و دستور رسید که برای پانزده نفر به عنوان ... گذرنامه صادر کنید. به آقای ... گفتیم حالا که راهی باز شده است، شما هم لطفی کنید و نام دو نفر دیگر را هم به این لیست اضافه کنید. مجددا صدای تلفن بلند شد و به آقای ... گفتند که سریعا خودتان را به بیمارستان برسانید که مادرتان لحظات آخر عمرشان را می گذرانند. بالاخره آقای ... دستور صدور گذرنامه را برای ما صادر کردند و خود عازم بیمارستان شدند. روی همین حساب در روز اول ذیحجه برای حج اقدام شد، روز دوم گذرنامه صادر گردید 127
- داستان 47 129
- مداومت به زیارت عاشورا برای بدست آوردن علم کیمیا 129
- گشوده شدن درب حرم، متوجه می شود که شخصی که در خواب به او معرفی شده ، مرد فقیری است که بالای سر قبر حبیب بن مظاهر می ایستد و مردم به او کمک می کنند. این شخص پیش آن مرد رفته و خواسته خود را برای او بیان می کند، ولی آن مرد فقیر دانستن علم کیمیا را انکار می نماید. این شخص بعد از این که از اصرار به آن مرد فقیر مأیوس می شود ، به توسل خود ادامه می دهد. برای مرتبه دوم حضرت سید الشهداء طلا را در خواب می بیند. حضرت به او می فرمایند : خواسته تو پیش همان شخص است. بالاخره در مرتبه سوم هم حضرت سید الشهداء علیه السلام همان شخص را به او معرفی نموده و به او می فرمایند: دیگر مرا در خواب نخواهی دید. آن شخص بار دیگر از آن مرد فقیر می خواهد که علم کیمیا را به او بیاموزد و اصرار و پافشاری بسیاری انجام می دهد. مرد فقیر، آن شخص را همراه خود به مقبره ابن أبی فهد حلی می برد و چند نوع ماده شیمیایی و دستورات لازم را به او می دهد و می گوید: این مس را که با این مواد مخلوط کنی، به طلا تبدیل می شود و این مقدار طلا برای خود و بچه هایت کفایت می کند. آن شخص این مواد و دستورات را قبول نمی کند و می گوید: من طالب علم کیمیا هستم و احتیاجی به این مواد ندارم. مرد فقیر به او می گوید: حال که چنین است، سه روز دیگر مراجعه کن تا علم کیمیا را به تو بیاموزم. روز سوم که آن شخص 130
- داستان 48 131
- شفای چشم حروفچین کتاب زیارت عاشورا و آثار شگفت 131
- داستان 49 132
- راهنمایی در خواب و حل مشکل به وسیله زیارت عاشورا 132
- حفظ آبروی مردی محترم بواسطه توسل به زیارت عاشورا 134
- داستان 50 134
- یکی از خویشاوندان ما پیش من آمد و گفت: ظرفی بخرید و به او بدهید و شرش را از سر خودتان دفع کنید. ما هم چنین کردیم و ظرفی مشابه آن برایش خریدیم و به منزلش فرستادیم. بعد از این قضیه، کار او این شد که در جلسات پشت سر ما می گفت: دیدید ظرفمان را از گلویشان بیرون آوردیم... صحبت های این خانواده مرا خیلی ناراحت و افسرده کرد. شبی از شدت ناراحتی از جا برخاسته و خواندن زیارت عاشورا را آغاز کردم. در حین خواندن زیارت ، گریه شدیدی به من دست داد. در حال گریه، خطاب به حضرت زهرا و حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها گفتم: امشب باید آبروی مرا بخرید و الا... آنقدر ناراحت شده بودم که نمی فهمیدم چه می گویم ... پس از تمام شدن زیارت ، پشت دستگاه قالی نشستم و مشغول بافتن قالی شدم و همینطور گریه می کردم و درد دل می گفتم. یک وقت دیدم شبح دو خانم پیدا شد. خواستم بلند شوم و به آنها احترام بگذارم، ولی یکی از آنها به طوری که دستشان نمایان نشد، اشاره کردند که بنشینم. من هم چنان خشک شدم که به هیچ نحو نتوانستم بلند شوم و حتی نتوانستم کلمه ای حرف بزنم . پس از این یکی از آن دو خانم مجلله به من اشاره کرده و فرمودند: به فلانی بگو قابلمه ای که یک دسته آن شکسته و لبه آن ترکیده و کفش سوراخ شده ، منزل دخترش که اسم 135
- داستان 51 137
- بازگشت مردی که همسرش را رها کرده بود ، بواسطه زیارت عاشورا 137
- مخالفت کرد. متحیر و سرگردان مانده بودم که چگونه می توانم با خویشان و برادرانم قطع رابطه کنم؟ شوهرم که از برخورد بستگان من به شدت عصبانی شده بود، مرتب می گفت: تا انتقام نگیرم، ساکت نمی شوم. با هم به قم آمدیم و از آن جا به چند شهر دیگر سفر کردیم. این در حالی بود که من نمی دانستم او چه هدفی در سر دارد و چه کاری می خواهد انجام بدهد. بالاخره پس از چندی که در اضطراب و نگرانی قرار داشتم، روزی متوجه شدم که شوهرم بدون اطلاع من و حتی بستگان خودش به آلمان رفته و درصدد است که به آلمان با فرانسه پناهنده شود. او در یک تماس تلفنی به ما خبر داد که دیگر به ایران مراجعت نمی کند و قسم خورد که زندگی مشترکمان خاتمه پیدا کرده است. چند ماهی گذشت، در این مدت برخی از دوستان و آشنایان ما در خارج از کشور، با او صحبت کرده و از او خواسته بودند که به ایران باز گردد، ولی او کوچکترین پاسخی نداده و مرتب می گفت: به هیچ نحو به ایران برنخواهم گشت. همسرم از من خواسته بود که هر کاری می خواهم انجام دهم. من در شرایطی که دستم از همه جا کوتاه شده بود، به دعاها و توسلاتی که دوستان و آشنایان، مرا به آنها راهنمایی کرده بودند، پناهنده شدم . تمام نگرانی من این بود که چگونه باید فرزندم را بزرگ نمایم؟... تا 138
- خواهد رسید. من در شرایطی قرار داشتم که یأس و ناامیدی شدیدی مرا فرا گرفته بود. بدین جهت نذر کردم ، ختم زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام، انجام دهم. در هنگام خواندن زیارت عاشورا، وقتی به عبارت 140
- سبز رنگ و بلندی در دستم قرار داشت. در حین حرکت، به سید بزرگواری که قامت بلندی داشت ، برخورد کردم. ایشان عنایتی به من نموده و با لبخندی که بر لبان داشتند، به من فرمودند: خدا شما را به مقصودتان رسانده است . پس از انجام این گفتگو به همراه ایشان سوار ماشینی شدم و در همین حال از خواب بیدار گشتم. این خواب را تا به حال برای هیچ کس بازگو نکرده بودم. اواخر ماه جمادی الاول، شب جمعه، ساعت حدود 8 142
- داستان 52 144
- توسلات آیت الله حاج سید مرتضی موحد ابطحی به زیارت عاشورا 144
- داستان 53 146
- خانمی که با یک عنایت، حافظ زیارت عاشورا می شود 146
- ارواح مؤمنین زیارت عاشورا را بهترین عمل برای آخرت معرفی می کنند 148
- داستان 54 148
- خبر دادن مرده از برآمدن حاجت ، در اثر توسل به زیارت عاشورا 149
- داستان 55 149
- داستان 56 151
- زیارت عاشورا و بینا شدن چشم باطن 151
- داستان 57 152
- پس از توسل به زیارت عاشورا خبر می رسد که مشکلتان قابل اصلاح نیست 152
- معالجه مجانی بیماری سختی به برکت توسل به زیارت عاشورا 153
- داستان 58 153
- که درنگ بیش از چند روز، برای او بسیار خطرناک می باشد. بیچاره شده بودم و دستم از همه جا کوتاه شده بود. همان شب بعد از نماز مغرب و عشاء و خواندن زیارت عاشورا، در حالی که یأس و ناامیدی تمام وجودم را فرا گرفته بود، به امام حسین علیه السلام متوسل شدم و به ایشان عرض کردم که رفع این مشکل تنها از دست شما بر می آید، خودتان مشکل مرا برطرف فرمائید و از خداوند متعال بخواهید که مرا از این بیچارگی و درماندگی نجات دهد. فردای آن روز، یکی از آشنایان را که در بیمارستان دولتی شیراز کار می کرد، دیدم. او پس از آگاهی از حال و روز همسرم به من گفت: همین امروز پیش دکتر ... می روم. شاید بتوانم او را راضی کنم که بدون نوبت و با هزینه ای کمتر همسر شما را در بیمارستان دولتی عمل کند. آن شخص اضافه کرد: از آن جا که تأخیر در عمل جراحی به هیچ وجه جایز نیست ، اگر دکتر ... راضی نشد خارج از نوبت و با هزینه ای پائین تر عمل جراحی را انجام دهد، با توکل بر خدا، به سراغ دکتر دیگری می رویم تا همسرت هر چه زودتر تحت عمل جراحی قرار گیرد و سلامت خود را باز یابد. او به سراغ دکتر رفت و من هم به حرم شاه چراغ رفتم و متوسل به چهارده معصوم لاله شدم و مشغول خواندن زیارت عاشورا گردیدم . بحمد الله بر اثر این توسلات ، دکتر... درخواست دوست مرا پذیرفت و صبح فردای همان روز، عمل جراحی را در یک بیمارستان دولتی انجام داد. همه 154
- سفارش حضرت زهراء سلام الله علیها و حضرت معصومه سلام الله علیها نسبت به زیارت عاشورا 156
- داستان 59 156
- 166 157
- تشرف به محضر مبارک امام زمان (عج) با توسل به زیارت عاشورا 158
- داستان 60 158
- داستان 61 161
- خواندن زیارت عاشورا و ثواب زیارت حرم سید الشهداء علیه السلام 161
- داستان 62 162
- مشکل منزل ، با توسل به زیارت عاشورا بر طرف می شود 162
- داستان 63 164
- نتیجه مداومت بر زیارت عاشورا پس از برآورده شدن حاجت 164
- تأثیر زیارت عاشورا برای شب اول قبر 165
- داستان 64 165
- داستان 65 166
- رحلت در روز عاشورا با ذکر «یا حسین»، در اثر مداومت بر زیارت عاشورا 166
- داستان 66 167
- در اثر توسل به زیارت عاشورا ، چشم بیماری را به او برمی گردانند 167
- باغ بهشتی ، هدیه امام حسین علیه السلام برای خواننده زیارت عاشورا 169
- داستان 67 169
- رسیدن به مقامات علمی از طریق مداومت به زیارت عاشورا 170
- داستان 68 170
- داستان 69 171
- حاج شیخ محمد حسن نجف آبادی و توسل به زیارت عاشورا 171
- رفع مشکل بزرگ آیه الله صافی اصفهانی به وسیله زیارت عاشورا 172
- داستان 70 172
- حکایت از این قرار بود که در دوران جوانی وقتی تصمیم گرفتم که وارد حوزه علمیه شوم و به تحصیل علوم دینی بپردازم، با مخالفت شدید پدر و مادر و سایر اقوام و خویشان رو به رو شدم . این مخالفت و جبهه گیری شدید، نتیجه اقدامات رضا شاه بر علیه روحانیت بود که جو کلی جامعه را هم تحت تأثیر خود قرار داده بود. نوجوان حدودا پانزده ساله ای بودم که برق امید و نور هدایت، دل و جانش را روشن کرده بود. دلباخته راه انبیاء و اولیاء و صلحاء گردیده بود و با تمامی وجود پا در عرصه دین و مذهب گذاشته بود و با همتی بلند، به بلندای ابدیت، و دلی گرم، به گرمای نور ولایت، آماده خدمت به عزیز خدا، یعنی قطب دایره امکان، حضرت بقیه الله الاعظم، حجت ابن الحسن العسکری (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اجداد بزرگوار ایشان شده بود و به این خدمت مقدس، دل بسته بود و به آن افتخار می کرد . دیگر هیچ وسوسه و دغدغه ای نمی توانست چراغ راهم را خاموش کند و در نتیجه، با هر فقر و فلاکت و محرومیتی در این راه، مدارا می کردم و همچون گردنبندی که به گردن نو عروسی می اندازند و او را با آن می آرایند، من هم نور و عشق خاصی پیدا کرده بودم که به آن مباهات می نمودم و با زبان حال می گفتم: عاشق حق بوده و در راه دوست 174
- نیست عجب گر زدلم خون چکد 175
- اصفهان، منزل کردم. پنج شنبه ها و جمعه ها برای بدست آوردن قوت لا یموتی به بیرون شهر می رفتم که آشنایی مرا نبیند و در آن جا مشغول عملگی و کارگری می شدم. با پولی که از راه کارگری بدست می آوردم، خرده نان هایی را که مردم آن محل دیگر از آن استفاده نمی کردند، می خریدم و با خود به حجره می آوردم و تا یک هفته و را کم همین خرده نان های خشک و گاه کفک زده بود. من نیز در حجره ای تنها، با حصیری کهنه و فرسوده و خوراکی این چنین روزگارم را سپری میکردم . گاهی خداوند متعال مقداری سرکه برای من می رساند. من نیز همان نان های خشک را در سرکه تلیت کرده و مقداری آب به آن اضافه می نمودم و می خوردم و این غذای شاهانه من در آن دوران خفقان ستم شاهی بود . به هر حال از نداشتن لوازم اولیه زندگی ( مثل غذا و لباس و روانداز و زیرانداز که مرا از سرمای زمستان نجات دهد) هیچ واهمه ای نداشتم و در عین حال به احدی نیز اظهار تنگدستی نمی کردم. همچون عاشقی دلباخته، دوان دوان، به دنبال معشوق می رفتم و هیچ خطری نمی توانست مرا تهدید کند یا سد راهم شود. جاده های ظلمانی و پر پیچ و خم زندگی را با اراده ای راسخ به آسانی طی کرده و با دیو جهل، چون شیر غرنده و قوی پیکری دست و پنجه نرم می نمودم. | به طور خلاصه می توانم بگویم که همه ناملایمات زندگی برای من 176
- ملایم شده بود. در این بین، تنها چیزی که مرا رنج می داد و بار گناهش را نمی توانستم تحمل کنم، نارضایتی پدر و مادرم بود؛ مسئله ای که به طور مستقیم با دین و ایمانم ارتباط داشت. از این که آنها از دست من ناراحت بودند، زجر می کشیدم و قرار نداشتم. قضیه را با عده ای از معتمدین محل و علمای اصفهان در میان گذاشتم و از آنها خواستم تا با پدرم صحبت کنند و رضایت او را جلب نمایند، ولی از این کار نیز نتیجه ای نگرفتم. مخالفت آنها با راهی که من در پیش گرفته بودم، آن چنان شدید و عمیق بود که با وجودی که می دیدند زندگی فرزندشان به خاطر نوع خوراک و پوشاک و ... به خطر افتاده، ولی باز هم بر مخالفت خود اصرار می ورزیدند. پیوسته با خدای خود راز و نیاز می کردم. چه شبهایی که تا صبح بیدار ماندم و به گریه و زاری و دعا و ختم و نماز مشغول بودم. از خداوند متان می خواستم که والدینم از من راضی شوند و دیگر با ادامه تحصیلات دینی من مخالفتی نکنند. این برنامه مدت زیادی (حدود 2 سال طول کشید، ولی هیچ فایده ای نداشت. گویا بیش از دو راه پیش روی من قرار نداشت: یا باید با وضعیت موجود به راه خود ادامه میدادم یا برای تحصیل رضایت والدین باید دست از طلبگی بر می داشتم و به آغوش گرم خانواده برمی گشتم و در ناز و نعمت و 177
- برخاستم و وضو گرفتم و مقداری قرآن خواندم تا این که موقع اذان صبح شد . نماز صبح را هم خواندم و پس از آن با خودم عهد کردم که به مدت چهل روز، بعد از نماز صبح، برای جلب رضایت پدر و مادرم، زیارت عاشورا را بخوانم. از همان روز خواندن زیارت عاشورا را شروع کردم و خواندن زیارت معمولا تا طلوع آفتاب به طول می انجامید. هر روز پس از خواندن زیارت عاشورا، منتظر نتیجه می ماندم تا ببینم آیا نظر پدر و مادرم نسبت به من فرق کرده است یا نه؟ مدتی گذشت، اما کوچکترین نرمشی از طرف آنها احساس نکردم. شب سی و نهم شد. باز هم تحولی در آنها پدید نیامد. روز سی و نهم، یکی از طلبه ها را سراغ پدرم فرستادم تا از حال و عقیده او نسبت به خود مطلع شوم، ولی او در این مدت نه تنها از موضع خودش دست بر نداشته بود، بلکه گویا روز به روز مخالفتش با من شدیدتر شده بود و اوضاع به طور کلی وخیمتر از قبل گشته بود. عصر همان روز، یک نفر نزد من آمد و از طرف پدرم برای من پیغامی آورد. پدرم به آن شخص گفته بود: به حسن بگو اگر دست از برنامه ات بر نداشتی، تو را عاق می کنم و تمام حقوق فرزندی را از تو سلب می نمایم؛ پس از خدا بترس و به حرف من گوش کن! آن روز هم گذشت، در حالی که نارضایتی پدر خیلی از نظر روحی مرا زجر می داد ، بخصوص با آن پیغام خطرناکی که برایم فرستاده بود، 179
- پرسیدند: با سردی هوا چه می کنی؟ گفتم: با آن هم می سازم . پدرم در حالی که اشکشان آهسته آهسته محاسنشان را خیس می کرد، سؤال کردند: روزها چه می خوری؟ گفتم: نان خشک با آب ، گاهی هم مقدار کمی سرکه به برنامه غذاییم اضافه می شود. بعد هم ادامه دادم: الحمدلله رب العالمین، خدا روزی رسان است. آیه الله صافی می فرمودند: یک مرتبه آقا نصر الله با صدای بلند به گریه افتاده و مرا در بغلشان گرفتند. سر مرا به سینه چسبانیده و در حالی که گریه می کردند، به من گفتند: مرا ببخش حسنم! از این به بعد، من هر چه در توان دارم به تو کمک می کنم تا در کمال آرامش تحصیلات دینیات را به اتمام برسانی. آیه الله صافی در حالی که داستان زندگی شان را نقل می کردند، مرتب اشک می ریختند و همه ما را منقلب می نمودند. ایشان در ادامه چنین نقل کردند: از آن به بعد وضع خوراک و پوشاکم قدری بهتر شد و از همه مهم تر، نگرانی من بابت ناراحتی پدر و مادرم که نزدیک بود مرا از پای در آورد، برطرف گردید و این همه از برکت زیارت عاشورا بود که دل پدر و مادرم نسبت به من نرم و لطیف و مهربان گشت و به صورت معجزه آسایی یک شبه آنها را منقلب ساخت... وقتی از این ناراحتی و شکنجه روحی نجات پیدا کردم، برای ادامه 183
- تحصیل به قم رفتم و مدتی بعد نیز به نجف اشرف مشرف گشتم و مدت 28 سال در آن جا تحصیلات دینی خود را ادامه دادم. خانواده آیه الله صافی از ایشان می پرسند: چطور شد که در عرض یک شب، چنین تحولی در وجود مرحوم آقا نصر الله به وجود آمد؟ ایشان در پاسخ فرمودند: من نمی دانم. اگر هم ایشان در آن موقع مطلبی گفته باشند، من الان چیزی به یاد ندارم. شاید ایشان خوابی دیده بودند یا... بالاخره بی سبب نبود که ایشان در آن شب، همان آیاتی را زمزمه می کردند که من در خواب شنیده بودم. علاوه بر این مرحوم آقا نصر الله، از کسانی بودند که مداومت بر نماز شب و زیارت عاشورا داشتند... خدا ایشان را با امام حسین عل و اولاد و اصحاب ایشان محشور بفرماید . آیه الله صافی پس از نقل این حکایت شگفت، به فرزندان خویش چنین سفارش کردند: بنده کوچک مسکین و سراپا تقصیر ، به شما وصیت می کنم که از زیارت عاشورا غفلت نکنید . این زیارت یک کلید طلایی است و اگر با اخلاص خوانده شود ، هر درب بسته ای را به روی شما باز می کند. من در این راه تجربه های فراوانی دارم که اینک مجالی برای شرح تمامی آنها نیست. شما هم به نسل های آینده این مطلب را برسانید که این زیارت هم دنیای انسان را اصلاح می کند و هم آخرت آدمی را آباد 184
- اشاره 186
- فصل چهارم: شرحی بر مضامین زیارت عاشورا 186
- مقدمه 187
- ١- زیارت چیست و زائر کدام است؟ 188
- سؤال دیگر آنکه از کجا می توان دریافت که توفیق زیارت شامل حال کسی گردیده است ؟ آیا زائر واقعی نشانه ای دارد که بر اساس آن بتوان او را از زائران ظاهری تمیز داد؟ برای اینکه پاسخ این سؤال قدری روشن گردد، در نظر بگیرید که به مناسبت خاصی به دیدار یکی از دوستان، آشنایان با بزرگان شهر رفته اید. پس از آنکه این دیدار انجام شد، شما خود را در شرایط تازه ای حس می کنید. حال یا مشکلی داشته اید و آن شخص مورد ملاقات ، مشکل شما را مرتفع نموده ، یا بر اثر دیدار دوستان و بستگان، فشارهای مختلف زندگی بر طرف گردیده است . در مورد دیدار علماء و شرکت در جلسات اهل علم و فضیلت نیز این احساس به انسان دست می دهد که قدری به دانش و معرفتش افزوده شده است. به عبارت دیگر هر نشست و برخواستی یک نوع آثار و تبعات خاصی را به دنبال خواهد داشت؛ به طوری که از روی این آثار می توان به ماهیت افراد یا اشخاصی که با آنها نشست و برخواست داشته است ، راه پیدا کرد. در مورد زیارت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نیز وضعیت به همین قرار است . اگر کسی خواست تشخیص بدهد که زیارت او قبول شده است یا خیر؛ باید به خود بنگرد و ببیند که آیا ذرهای از ویژگی های شخصیتی اهلبیت علیهم السلام در وجود او تجلی یافته است ؟ آیا روش زندگی اش شباهتی با شیوه زندگانی معصومین علیهم السلام پیدا کرده است ؟ 189
- ٣- فلسفه تکرار سلام در زیارت عاشورا 195
- / 206 196
- نمی شناختند که برادر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود و در طول بیست و سه سال رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با کمال شهامت و شجاعت در استقرار دین مبین اسلام کوشیده بود؟ مگر آنها نمی دانستند که حضرت علی علیه السلام در غدیر خم از طرف خداوند، به عنوان جانشین پیامبر معرفی گشته است؟ و ... مگر آنها حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را نمی شناختند که دختر پیامبر عینه و سرور زنان هر دو عالم بود و رضایت و خشم او رضایت و خشم پیامبر اسلام و خداوند عالم را در پی داشت ؟ مگر آنها نمی دانستند که امام حسین علیه السلام فرزند خانواده رسالت و امامت می باشند ؟ مگر آنها خود ندیده یا از پدران خود نشنیده بودند که پیامبر اسلام ، امام حسین علیه السلام را در سن کودکی، بر شانه های خود سوار می کردند و بر لبان ایشان بوسه می زدند؟ و ... و اگر عده معدودی از آنهایی که در مقابل امام حسین علیه السلام ایستاده بودند، این مطالب را نمی دانستند، آیا امام حسین علیه السلام در همان میدان جنگ ، خود را به طور کامل برای آنها معرفی نکرده و بهانه جهل را از ایشان نستانده بود؟ در اینجا تنها دلیلی که می توان برای آن اعمال شوم لشگریان ابن سعد و ابن زیاد و یزید، ارایه نمود آن است که حب دنیا و توجه به لذایذ ناچیز و زود گذر آن، چشم و گوش و عقل آنها را کور کرده بود. آنها فراموش کرده بودند که آزادی و امنیت شان را از برکت دینی دارند که حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم ، یعنی جد امام حسین علیه السلام پیام آور آن 197
- از طرف دیگر به واسطه ولایت تکوینی اهل بیت عصمت و طهارت غلبه بر تمامی اهل آسمان و زمین ، این مصیبت و غم عظمی که بر اهل بیت الا وارد شده است ، در آسمانها و زمین هم مؤثر خواهد بود. به همین دلیل در زیارت ناحیه مقدسه که می توان آن را شرح زیارت عاشورا دانست می خوانیم: و فرشتگان و پیامبران در شهادت تو به پیامبر 203
- از آنجا که امام حسین علیه السلام از اهل بیت پیامبر به هستند، لذا محبت و پذیرفتن ولایت ایشان و دشمنی با دشمنان این بزرگوار، در حکم چنگ زدن به ریسمان الهی بوده که انسان را به پروردگار خویش نزدیک می کند. اما چگونه باید به این ریسمان الهی متوسل گردید و از طریق آن به 211
- 226 216
- فضایل و مکارم حضرت علی علیه السلام بسیار سخن گفته است. حضرت علی علیه السلام نیز نامه ای برای زیاد نوشتند و او را از فریب کاری معاویه آگاه نمودند. بدین ترتیب زیاد در دوران حکومت حضرت علی علیه السلام در مسیر ایشان باقی ماند. پس از شهادت حضرت علی علیه السلام معاویه دام دیگری برای زیاد مهیا کرد و او را برادر خود خواند و به عنوان برادر خلیفه مسلمین ، او را به نزد خود فرا خواند و وعده مال و مقام به او داد. این بار ب دنیا، زیاد را فریفت تا جایی که حاضر شد زنا زادگی خود را بپذیرد. معاویه در مسجد مجلسی برپا کرد و خود بر فراز منبر نشست و زیاد را در پله پایین نشاند. آنگاه ابو مریم که به شرب خمر مشهور بود، به برادری آن دو از لب ابوسفیان شهادت داد و معاویه و زیاد نیز شهادت او را پذیرفتند. از آن پس او را زیاد بن ابی سفیان نامیدند. این واقعه مورد اعتراض بسیاری از بزرگان از جمله امام حسین علیه قرار گرفت و حضرت او را در یکی از خطبه هایشان اینگونه خطاب کردند : ألا إن الدعی وابن الدعی که اشاره به ناپاکی او و پدرش ( پدرش فرزند زنا کاری به نام مرجانه بود ) می نماید. پس از آن زیاد از طرف معاویه به فرمانروایی بصره و کوفه منصوب شد. زیاد در دوران حکومت خود بسیاری از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام را شکنجه کرد و به شهادت رساند. زیاد اولین کسی بود که دشنام به 217
- عبید الله اجازه فکر کردن خواست و عاقبت به این نتیجه رسید که امارت ری نقد است ، ولی تا کنون کسی از عذاب دوزخ خبری نیاورده است . ابن سعد به طمع فرمانروایی منطقه ری، پذیرفت که فرمانده لشگر عبید الله در جنگ با امام حسین علیه السلام باشد. در روز هشتم محرم امام حسین علیه السلام پیغامی برای عمربن سعد فرستادند و از او خواستند تا با هم گفتگویی کنند. امام در آن مجلس به عمربن سعد گفتند: ای پسر سعد! آیا با من مقاتله می کنی و از خدایی که بازگشت همه به سوی اوست ، هراسی نداری؟ من فرزند کسی هستم که تو بهتر می دانی ! آیا تو این گروه را رها نمی کنی تا با ما باشی؟ عمر سعد جواب داد : می ترسم خانه ام را خراب کنند و املاکم را از من بگیرند. امام به او گفتند: من خانه تو را خواهم ساخت و بهتر از آنچه داشته ای به تو خواهم داد. عمر بهانه های دیگری آورد. امام حسین علیه السلام که مشاهده کردند عمر از تصمیم خود بر نخواهد گشت ، از جای برخواسته و فرمودند: ای پسر سعد! خداوند جان تو را بزودی در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. به خدا سوگند می دانم که از گندم عراق جز به مقدار اندکی نخوری! ای عمر می پنداری عبید الله ولایت ری و گرگان را به تو خواهد سپرد؟ پس بدان که هرگز به آرزوی خود نخواهی رسید. ای پسر سعد ! هر چه می توانی انجام ده ولی بدان که پس از من روی شادی در دنیا و آخرت نخواهی دید. صحبت های امام حسین علیه السلام 232
- همین امر سبب شد تا جمع منافقین توطئه های آشکار خود را آغاز نموده و نفاق و دورویی خود را هویدا کنند. عده ای از این منافقین گرد هم جمع شدند و با خود گفتند : پیامبر به تصمیم دارد که خلافت را در اهل بیت خود قرار دهد و ما باید مانع این کار شویم. چهار نفر از این جمع ، داخل کعبه با هم عهد و پیمان بستند که پس از فوت پیغمبر به یا کشته شدن ایشان، نگذارند امر ولایت در خاندان پیامبر قرار گیرد . این عده از منافقین حتی در یک نقشه خائنانه تصمیم گرفتند که در مسیر بازگشت پیامبر ناله از مکه به مدینه ، ایشان را به شهادت برسانند، تا در هنگام رحلت ایشان حضرت علی علیه السلام و دیگر صحابه در اطراف پیامبر نباشند و مسئله ولایت و وصایت حضرت علی علیه السلام برای بار دیگر تکرار نگردد . در نوبتی دیگر همین عده از فرمان پیامبر یه مبنی بر ترک مدینه و حضور در لشگر اسامه سرپیچی کردند. در لحظات پایانی حیات پیامبر بانه نیز، هنگامی که ایشان سعی داشتند مسئله ولایت حضرت علی علیه السلام را به صورت مکتوب برای مردم مطرح کنند و آنها را از گمراهی نجات دهند، با بیان اینکه پیامبر علیه السلام ( العیاذ بالله ) هزیان می گویند، مانع از تحقق خواست پیامبر شدند. حال آنکه مطابق نص شریف آیات قرآن، هر آنچه پیامبر می گوید وحی الهی است ؛ وَمَا یَنْطِقُ 244
- زیارت عاشورا و آثار شگفت 252
- 24 - امام منصور از اهلبیت علیهم السلام ، ولی عصر صاحب الزمان علیه السلام هستند 253
- آنها برخواست و آنها را رسوا ساخت تا اینکه او را به شهادت رساندند. توابین ، به رهبری سلیمان بن صرد خزائی ، که از عدم یاری امام حسین علیه السلام پشیمان بودند، زدودن این ننگ را در قیام و انتقام از قاتلان سید الشهدا علیه السلام دانستند. آنها پس از توبه به زیارت قبر امام حسین علیه السلام رفتند و در آب فرات غسل شهادت نمودند و به نبرد با لشکر شام برخواستند تا به شهادت رسیدند. مختار ثقفی نیز با هدف خونخواهی امام حسین علیه السلام قیام کرد و با شعار یا لثارات الحسین به مبارزه با قاتلین سید الشهداء عل برخواست . به کیفر رساندن شمر ، عبید الله بن زیاد، عمر سعد، خولی ، سنان ، و ده ها تن از سران لشکر یزید گوشه ای از نتایج قیام مختار بود. مختار تمام کسانی را که در روز عاشورا با اسب بر بدن امام حسین علیه السلام و شهدا تاخته بودند، دستگیر کرد و دست و پایشان را بست و به زمین میخکوب کرد و اسبها را بر بدنهایشان تاخت تا پیکرهایشان در هم شکست و به هلاکت رسیدند. اما این گوشه ای از سزای دنیوی آن نابکاران از خدا بی خبر بود. مشیت الهی تا این جا بسنده نکرده و این آخرین قیام و آخرین انتقام از خون سید الشهدا علیه السلام نبود. قیام بر علیه بنی امیه تا سرنگونی کامل این خاندان ادامه یافت و تا ظهور امام منصور از اهلبیت علیهم السلام امام زمان علیه السلام ، و 254
- 26سلام بر حسین علیه السلام 259
- تَاللَّهِ لَا یَحْکُمُ فِینَا ابْنُ الدَّعِی 261
- فصل پنجم: نحوه خواندن زیارت عاشورا زیارت عاشورا دعای علقمه 273
- اشاره 273
- چند نکته در مورد متن زیارت عاشورا و نحوه خواندن آن 274
- زیارت عاشورا 278
- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکُمْ مِنّی جَمیعاً سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ 279
- وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ و َاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فیها 280
- وَ اَکْرَمَنی بِکَ اَنْ یَرْزُقَنی طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ و َآلِهِ 281
- بَرِئْتُ اِلَی اللَّهِ وَ اِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ اَتَقَرَّبُ اِلَی اللَّهِ ثُمَّ اِلَیْکُمْ بِمُوالاتِکُمْ وَ مُوالاهِ وَلِیِّکُمْ 282
- وَ اَسْئَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ اَنْ یَرْزُقَنی طَلَبَ ثاری مَعَ اِمامٍ هُدیً ظاهِرٍ ناطِقٍ [بِالْحَقِّ] مِنْکُمْ 283
- اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ 284
- اَللّهُمَّ فَضاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَ مِنْکَ وَ الْعَذابَ [الاَْلیمَ] اَللّهُمَّ اِنّی اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ فی هذَا الْیَوْمِ وَ فی مَوْقِفی هذا 285
- دعای علقمه 288
- أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ وَ عَلَیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ بِحَقِّ فَاطِمَهَ بِنْتِ نَبِیِّکَ وَ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ 290
- أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَکْشِفَ عَنِّی غَمِّی وَ هَمِّی وَ کَرْبِی 291
- وَ مَقْدُرَهَ مَنْ أَخَافُ (بَلاَءَ) مَقْدُرَتَهُ عَلَیَّ وَ تَرُدَّ عَنِّی کَیْدَ الْکَیَدَهِ وَ مَکْرَ الْمَکَرَهِ 292
- حَتَّی تَشْغَلَهُ عَنِّی بِشُغْلٍ شَاغِلٍ لاَ فَرَاغَ لَهُ وَ أَنْسِهِ ذِکْرِی کَمَا أَنْسَیْتَهُ ذِکْرَکَ 293
- وَ مَهْرَبُهُ (إِلَی سِوَاکَ) وَ مَلْجَؤُهُ إِلَی غَیْرِکَ (سِوَاکَ) وَ مَنْجَاهُ مِنْ مَخْلُوقٍ غَیْرِکَ 294
- وَ لاَ جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیَارَتِکُمَا وَ لاَ فَرَّقَ اللَّهُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمَا 296
- إِنِّی أَنْقَلِبُ عَنْکُمَا مُنْتَظِراً لِتَنَجُّزِ الْحَاجَهِ وَ قَضَائِهَا وَ نَجَاحِهَا مِنَ اللَّهِ بِشَفَاعَتِکُمَا لِی إِلَی اللَّهِ فِی ذَلِکَ فَلاَ أَخِیبُ 297
- مَا شَاءَ رَبِّی کَانَ وَ مَا لَمْ یَشَأْ لَمْ یَکُنْ وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّهَ إِلاَّ بِاللَّهِ 298
- آئِباً عَائِداً رَاجِعاً إِلَی زِیَارَتِکُمَا غَیْرَ رَاغِبٍ عَنْکُمَا وَ لاَ مِنْ (عَنْ) زِیَارَتِکُمَا 299
- منابع و مآخذ 300
- داستانهای شگفت، آیت الله دستغیب 301
- فهرست کتاب 302
- فهرست کتاب 303
- فهرست کتاب 304
- فهرست کتاب 305
- فهرست کتاب 306
- فهرست کتاب 307
- فهرست کتاب 308
- فهرست کتاب 309
٣- فلسفه تکرار سلام در زیارت عاشورا
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِساَّءِ الْعالَمینَ
یکی از نکات جالب در زیارات و برای مثال زیارت عاشورا، تعدد سلام ها بر امام حسین ما در ابتدای زیارت و بخش های بعدی زیارت می باشد. این در حالی است که در جامعه تکرار سلام را یک امر خلاف عرف و امری ناپسند قلمداد می کنند. اشاره به این نکته ضروری است که هر گاه کسی دارای کمالات برجسته و متعددی باشد، جا دارد که برای هر یک از آن کمالات سلامی جداگانه به آن شخص داده شود و این امر نه تنها ناپسند نیست، بلکه نشان دهنده شناخت و معرفت نسبت به آن شخص و ادب و احترام نسبت به کمالات او می باشد. اینگونه صفات آنقدر والا و بلند مرتبه هستند که سزاوار است برای هر کدام از این صفات جداگانه سلام فرستاد. در قرآن هم این مسئله اینگونه بیان شده:
«وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا (33)»(1)
امام زمان(عج) نیز در هنگام زیارت جد خود اینگونه بیان می فرمایند:
1- مریم، 33.