زیارت عاشورا و آثار شگفت صفحه 67

صفحه 67

خواندم. مجددا باغبان بازگشت و به من گفت: هنوز هم که نرفته ای؟ گفتم: نه. صبح شده بود. باغبان به من گفت: من تو را به قافله خواهم رساند. باغبان بر الاغی سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و فرمود: تو هم سوار شو . من نیز سوار شدم و عنان اسب خود را کشیدم، ولی اسب حرکتی ننمود. باغبان به من فرمود: دهانه اسبت را به من بده و پس از آن بیل را به دوش چپ خود گذاشت و دهانه اسب مرا بدست راست گرفت و به راه افتاد . اسب در نهایت تمکین از آن باغبان متابعت می کرد. کمی همراه باغبان رفتم. پس از گذشت لحظاتی ، باغبان دست خود را بر زانوی من گذاشت و فرمود: «شما چرا نافله نمی خوانید، نافله ، نافله، نافله» سپس فرمود: «شما چرا عاشورا نمی خوانید؟ عاشورا ، عاشورا ، عاشورا» و بعد فرمود: «شما چرا جامعه نمی خوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه». در آن لحظات من معنی آن حرف ها را درست متوجه نمی شدم. هنگام

حرکت نیز حس می کردم که بر مسیری دایره ای شکل حرکت می کنم. اما چند لحظه بیشتر نگذشته بود که باغبان روی خود را برگرداند و به من فرمود: آنها رفقای شما هستند که در کنار آن نهر آب فرود آمده اند و مشغول وضو و آماده ساختن خود برای خواندن نماز صبح می باشند . من از الاغ پائین آمدم و خواستم سوار اسب خود شوم ، ولی نتوانستم .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه