امام حسین علیه السلام وارث انبیاء (شرح زیارت وارث) صفحه 126

صفحه 126

فرزند بزرگ آنها روی ویلچر نشسته است. او خود شروع به صحبت کرد و گفت: شما تعجب می کنید که ما که اهل سنت هستیم و مادر ما نیز کشته شده چرا به شما که شیعه و اهل کربلا هستید احترام می گذاریم. اجازه بدهید اول قصه فلج شدن خودم را برایتان بگویم.

من یکی از فرماندهان بلند مرتبه ارتش عراق بودم . من با داماد صدام «حسین کامل حسین» ارتباط نزدیک داشتم و در تدارک بمباران کربلا بودیم . این مأموریت به من واگذار شد و هر دو با لباس ارتش و چکمه های نظامی وارد حرم امام حسین شدیم. داماد صدام کنار ضریح رفت و با پا به ضریح زد و گفت: من یک حسین تو هم یک حسین، ببینم کداممان زورمان بیشتر است.

من از حرف او ناراحت شدم همان شب خواب امام حسین علیه السلام را دیدم. حضرت به من فرمودند کار او تمام شد و تو هم دیگر نمی توانی از جای خود بلند شوی.

از خواب که بیدار شدم دیدم قدرت بر حرکت ندارم و معلوم شد که فلج شده ام و از آن روز تا به حال که مشاهده می کنید با ویلچر جابجا می شوم. اما داماد صدام به اردن پناهنده شد و بعد با وعده های صدام به عراق بازگشت و صدام او را اعدام کرد و صدام من را خواست و گفت برو جنازه او را ببین. وقتی رفتم بالای سر جنازه او با چشمهای خود دیدم سگها داشتند جنازه او را می خوردند.

و او بعد از این قصه عجیب به ما گفت: شما کربلائیها قدر خود و مولایتان امام حسین را بدانید و در کربلا به من دعا کنید شاید با لطف آن حضرت من هم شفا بگیرم و از ویلچر بلند شوم.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه