مقدمه
يكي از مسائل مهم در علوم قرآني بررسي و رد عقايد باطل پيرامون قرآن است. از جمله اين عقايد باطل، مساله تحريف قرآن است. اهميت اين بحث از آنجا ناشي ميشود كه بنابر قول به تحريف، علوم قرآني متزلزل ميگردد و حجيت آن از بين ميرود. علاوه بر اين در هيچ مساله اي حتي در خود مساله تحريف، ديگر نميتوان به آيات قرآني تمسك جست. قايلان به تحريف به دو گروه تقسيم ميشوند: عدهاي احتمال تحريف را در تمام آيات ممكن ميدانند; اگر چه در عدم تحريف بسياري از آيات قرآني يقين دارند. دسته دوم فقط در برخي از آيات قايل به تحريفاند و در بقيه، احتمال تحريف را نميدهند. آنچه در اين نوشتار خواهد آمد نظري اجمالي استبه ادله تحريف ناپذيري قرآن از ديدگاه علما و طبيعي است كه استدلال به آيات فقط مختص گروهي خواهد بود كه احتمال تحريف در كل قرآن را نميدهند. به همين جهت در آغاز با ادله عقلي، عدم امكان تحريف در كل قرآن بيان خواهد شد و سپس به عنوان دليل، به آيات و رواياتي كه بر عدم امكان تحريف قرآن دلالت دارند، تمسك خواهيم جست و در پايان با بيان يك بحث تاريخي به مساله مزبور اشارهاي خواهيم داشت.
ادله عقلي
1- بديهي [1] است كتابي كه مرجع اول براي انسانها در تمام ابعاد و شؤون بوده و شريعتبر آن بنا شده، و اسلام در اصول، فروع و در مسائل اعتقادي خود، بر آن مبتني است، بايد از هر گونه احتمال تغيير و تبديل مبرا باشد; زيرا با متزلزل شدن آن، كليه معارف وابسته به آن هم متزلزل ميگردد; در نتيجه، دين حجيت خود را از دست ميدهد و اصولا" پس از قبول خاتميت پيامبر «صلي الله عليه و آله» و اينكه آيين اسلام آخرين آيين الهي است و رسالت قرآن تا پايان جهان بر قرار خواهد بود، چگونه ميتوان باور كرد كه خدا اين يگانه سند اسلام و پيامبر خاتم را پاسداري نكند؟ [2] . سيد مرتضي «رحمه الله» اينگونه استدلال ميكند: "علم به صحت نقل قرآن درست مانند علم به شهرها، حادثههاي بزرگ، وقايع عظيم و كتابهاي مشهور است; افزون بر اينكه انگيزه مسلمانان بر حفظ و حراست و نقل قرآن بيشتر از انگيزه آنان در حفظ حوادث بزرگ و كتابهاي مشهور است. "... قرآن معجزه پيغمبر اكرم «صلي الله عليه و آله» است. لذا علماي مسلمين حداكثر زحمتخود را در حفظ و حراست آن كشيدهاند تا آنجا كه هر كجا از نظر قرائت اختلاف نظري بوده، در كتابهايشان ضبط و ذكر كردهاند. و از آنجا كه علم به ابعاض قرآن (آيات و سور) مانند علم به قرآن است، همانطور كه در اصل قرآن شكي نيست، در صحت نقل آيات و سورههايش هم شكي نميتواند باشد. بنابر اين شما ميبينيد علما در مورد كتاب سيبويه يا مزني، آنقدر توجه ميكنند كه اگر چيزي به آن كتابها ملحق شده، آن را شناسايي و جدا كنند و بدانند كه آن مطلب از اصل كتاب نبوده و ملحق گشته است. حال آنكه توجه همين علما به قرآن خيلي بيشتر از توجه آنان به كتاب سيبويه است". [3] . بنابر اين محال است علما در مورد كتابهاي ديگر توجه و حساسيت به خرج دهند و به قرآن اعتنايي نكنند و بگذارند تحريف آن را فراگيرد. عجيب آن است كه عدهاي سلامت احاديث و حفظ و بقاي آن را در محدوده زبانها و نوشتهها در كتابها، در مدت هزار و دويست سال، باور دارند ولي حكم به نقص قرآن ميدهند! 2- بنابر قاعده لطف، قرآن بايد مصون و محفوظ از هرگونه تحريف باشد; چرا كه با احتمال ورود هرگونه باطل در آن يا هر گونه تغيير و تبديل، بندگان با تمسك و عمل به آن، به خداوند نزديك نميشوند و اين بالطف بودن قرآن منافات دارد. 3- غرض خداوند از نزول قرآن هدايت و رساندن انسانها به صراط مستقيم است و در صورت تحريف در قرآن، انسانها به هدايت و غرض نهايي خلقت دسترسي پيدا نميكنند. و اين نقض غرض مولاي حكيم است. 4- خداوند امر به باطل و متابعت از باطل نميكند و حكمت او ايجاب ميكند، مطالب باطل يا غلط بيان ننمايد و از آنجا كه خداوند امر به تبعيت از قرآن كرده است اگر قايل به تحريف قرآن باشيم بناچار بايد قايل به امر كردن خداوند به باطل شويم و اين خلاف است. 5- در صورت قبول مساله تحريف، نسبت دادن تمام آيات به خداوند درست نخواهد بود و قرآن از حجيت خواهد افتاد; زيرا حجيت قرآن در صورتي است كه بتوان آن را به خداوند نسبت داد.
استدلال به آيات
1- مساله اعجاز قرآن: اعتقاد ما اين است كه قرآن معجزه جاويداني است و بشر عاجز از آوردن كلامي به فصاحت و بلاغت آن است. عجز انسان به تحدي در همه جهات است. قرآن نه تنها از جهت فصاحت، بلاغت، نظم و اسلوب كلام معجزه است، بلكه از جهات ديگري چون استدلال و احتجاج (دليل و حجت آوردن بر مطالب)، تشريع احكام و قوانين، اخلاق، سلامت از تناقض و اختلاف، جنبه تاريخي و خبر دادن از امور آينده و... نيز معجزه است. شيخ محمد جواد بلاغي «رحمه الله» ميفرمايد: "فصاحت و بلاغت قرآن، حجتبودن قرآن بر ادعاي رسالت و اعجاز آن، كافي است". [4] ماهيت قرآن، فصاحت، بلاغتش و محتوايش معجزه است و جن و انس از آوردن مثل آن، عاجزند. "قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان ياتوا بمثل هذا القرآن لاياتون بمثله لوكان بعضهم لبعض ظهيرا". [5] اين مطلب (تحدي و معارضه با قرآن) را خداوند در مواضعي از قرآن ذكر نموده تا در هر دوره از تاريخ اين ندا شنيده شود و عجز بشر در هر زمان ثابت گردد. اين تحدي هر ادعاي زيادي و تبديلي را در سور و آيات قرآن، باطل ميكند زيرا آنچه به قرآن اضافه شده، كلام خدا نيست و كلام تبديل كنندهاش خواهد بود و همانگونه كه در قبل ذكر شد، اسناد آن به خدا درست نخواهد بود و نتيجه آن ميشود كه قرآن قطعي الصدور نباشد; حال آنكه اين مخالف اجماع است. اخباري كه شيخ نوري را بر اين گمان واداشته كه در قرآن تبديل صورت گرفته، اخبار ضعيفي هستند. از جهت ديگر ما تمامي آيات را با اوصافي ميبينيم كه قرآن به آن تحدي كرده استبدون آنكه آيهاي از آن، اوصاف مذكور را از دست داده باشد. هيچ خطبه، رساله و محاورهاي نظم، اسلوب، فصاحت و بلاغت قرآن را ندارد. و اگر در آيه "افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا" [6] به اختلاف نداشتن قرآن تحدي شده اين خصوصيت در عصر ما نيز هست. اگر با معارف يا اخبار غيبي، اخلاق يا قوانين و احكام و جنبه شرعياش تحدي مينمايد قرآن عصر ما نيز داراي همين اوصاف است. مرحوم علامه طباطبايي «رحمه الله» معتقدند كه هيچ يك از اسامي قرآن در دلالتبر آثار و شؤون قرآن مانند اسم "ذكر" نيست. اين وصف از جامعترين اوصافي است كه قرآن براي خود قايل شده و از آن جهت كه ذكر است - از روز نزولش تا آينده نه باطلي در آن رخنه ميكند و نه نسخ و تغيير و تحريفي خاصيت ذكر بودنش را از بين ميبرد. چنانكه خداي متعال ميفرمايد: "ان الذين يلحدون في آياتنا لايخفون علينا افمن يلقي في النار خيرام من ياتي آمنا يوم القيامة اعملوا ما شئتم انه بها تعملون بصير ان الذين كفروا بذكر لما جاءهم و انه لكتاب عزيز لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد". [7] . لذا مرحوم علامه «رحمه الله» [8] اين را عمدهترين دليل بر عدم تحريف قرآن ميدانند و ميفرمايند: قرآني كه امروز در دست ماست همه آن صفات را كه خداي تعالي در قرآن براي كلام خود آورده، واجد است و همانگونه كه قرآن زمان نزول قول فصل و رافع اختلاف در هر چيزي هست [9] قرآن زمان ما نيز هست. اگر آن ذكر، هادي و نور است، اين نيز هست. اگر آن معجزه است و كسي نميتواند سورهاي مانندش بياورد، اين نيز هست و هر صفت ديگري كه آن دارد، اين نيز دارد; لذا ميفرمايند: قرآن كريم هر جا باشد و به دست هر كسي و از هر راهي به دست ما رسيده باشد، حجيت و دليلش با خودش است. قرآن خودش دليل بر كلام خدا بودنش ميباشد. 2- اما از ميان مهمترين آياتي كه ميتوان به واسطه آنها بر عدم تحريف قرآن استدلال نمود، به چند نمونه اشاره ميكنيم: 1- "انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون" [10] . علامه طباطبايي «رحمه الله» ميفرمايند: سياق صدر اين آيه سياق حصر است و حصر در آن ناظر به گفتار مشركان است كه قرآن را هذيان ديوانگي و رسول خدا «صلي الله عليه و آله» را ديوانه ناميده بودند; همچنين ناظر به پيشنهاد مشركان است كه نزول ملائكه را خواسته بودند تا آن را تصديق نموده، قرآن را بعنوان كتابي آسماني و حق بپذيرند. بنابراين معناي آيه "و خدا داناتر است" اين ميشود كه تو اين ذكر را از ناحيه خودت نياوردهاي تا مردم عليه تو قيام كنند و بخواهند آن را بزور و قلدري خود باطل سازند و تو در نگهدارياش به زحمتبيفتي و سر انجام هم نتواني آن را نگهداري; همچنين از ناحيه ملائكه نازل نشده تا در نگهدارياش محتاج آنان باشي، بلكه ما آن را نازل كردهايم و تدريجا نازل كردهايم و خود نگهدار آن هستيم (و انا له لحافظون) و به عنايت كامل خود آن را با صفت ذكريتش حفظ ميكنيم. پس آيه شريفه بر مصونيت قرآن از تحريف دلالت ميكند -. علاوه بر آنكه دلالت دارد بر زنده و جاوداني بودن آن ذكر و محفوظ بودن آن از زوال و فراموشي، و مصون ماندن آن از زيادتي كه ذكريتش را باطل كند يا نقصي كه اين اثرش را از بين برد يا جابجايي آياتي كه ديگر ذكر و مبين حقايق معارف الهي نباشد -. و همانطور كه خود خدا تا ابد هست ذكرش نيز هست. لام در "الذكر" لام عهد ذكري است، (يعني همان ذكري كه قبلا" اسمش برده شد در آيه 6 همين سوره "و قالوا يا ايها الذي نزل عليه الذكر انك لمجنون" كه قرينه بر مراد خداي تعالي از كلمه ذكر در آيه حفظ ميباشد). و مراد از وصف الحافظون حفظ در آينده است. چون اسم فاعل ظهور در آينده دارد. اين گفته كه اگر قرآن به جهت وصف ذكريتش طبق دلالت اين آيه مصون از تحريف مانده، بايد بر مصونيت انجيل و تورات نيز دلالت كند - ولي آنها محفوظ نمانده و تحريف شدهاند پس قرآن هم تحريف پذير است - به وصف لحافظون و لام عهد در الذكر پاسخ داده ميشود كه ذكريت ذكر، علت حفظ خدايي نيست، بلكه خدا در اين آيه تنها وعده حفظ اين ذكر را (قرآن) كه رسالتش تا پايان جهان برقرار خواهد بود، ميدهد. خلاصه آنكه اين آيه ضماني است براي رسول خدا «صلي الله عليه و آله» و عهدي است از خدا بر اين كه قرآن سالم باقي مانده و محفوظ از دستبرد نامحرمان خواهد ماند، تا زماني كه اسلام باقي است. حكمت تكليف نيز اين بقا و سلامت ابدي را اقتضا ميكند. [11] . نظير اين ضمان در آيات ديگر نيز وارد شده، از جمله آيات 16 تا 19 سوره قيامت كه خداوند ميفرمايد: "لا تحرك به لسانك لتعجل به - ان علينا جمعه و قرآنه فاذا قراناه فاتبع قرآنه - ثم ان علينا بيانه - " كه خداوند حضرت را از شتاب و عجله در حفظ و ضبط آيه نهي ميفرمايد - زيرا پيامبر «صلي الله عليه و آله» به جهت ضبط و حفظ آيه شتاب ميكردند تا مبادا آيهاي فراموششان شود يا ضايع گردد -. و به او اطمينان ميدهد كه خودش آيات را حفظ و صيانت مينمايد و ميفرمايد: "سنقرئك فلاتنسي - الا ما شاءالله انه يعلم الجهر و ما يخفي" [12] . ممكن است گفته شود كه استدلال به اين آيه صحيح نيست، زيرا ممكن است همين آيه خودش از موارد تحريف باشد، در نتيجه استدلال به آن موجب دور شود; دور نيز باطل است. در جواب اين اشكال بايد گفت، اين شبهه براي كسي پيش ميآيد كه عترت طاهر و مقام ولايت اهل بيت رسول خدا «صلي الله عليه و آله» را نميشناسد; چرا كه اين بزرگواران به همين قرآن تمسك ميجستند و اصحاب را نيز به همين كار امر ميفرمودند، امري كه كشف از حجيت همين قرآن مينمايد; علاوه بر آنكه اجماع همه علما و مفسران بر عدم تحريف اين آيه، جواب گويايي براي اين شبهه است و آنان كه به گمان خود دست بر مواضع تحريف قرآن گذاشتهاند به صحت اين آيه و اينكه در آن تبديل و زيادتي نبوده، اعتراف دارند. آيه دوم: " و انه لكتاب عزيز- لاياتيه من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد". [13] . اين آيه شريفه بر عدم ورود باطل در كتاب و عدم امكان تبديل آيات دلالت ميكند و دلالتش واضحتر از آيه اول است; زيرا همه علما، حتي دشمنان، اعتراف دارند كه مطلق تغيير در قرآن، باطل محسوب ميشود و به همين جهت تحريف از كاملترين و تمامترين مصاديق باطل است. در نتيجه وقتي امكان ورود باطل در قرآن طبق ظاهر آيه منتفي شد، امكان ورود تحريف در آيه نيز منتفي ميشود. [14] . با توجه به دو آيه فوق و آيات تحدي كه گفته شد، و همچنين آياتي كه اوصاف قرآن در آن وارد شده است، هر گونه احتمال تحريف قرآن منتفي ميگردد.
استدلال به اخبار
دليل اول: در روايات زيادي ميبينيم قرآن به عنوان يك معيار سنجش قابل اطمينان، به مسلمانان معرفي شده است، مانند روايتي كه از پيامبر اكرم «صلي الله عليه و آله» نقل شده كه فرمودهاند: "تكثر لكم الاحاديث بعدي، فاذا روي لكم عني حديث فاعرضوه علي كتاب الله فما وافق كتاب الله فاقبلوه و ماخالف فردوه" [15] يا "ان علي كل حق حقيقة، و علي كل صواب نورا، فما وافق كتاب الله فخذوه و ما خالف كتاب الله فدعوه". شيخ علي بن عبدالعالي در رسالهاي كه در نفي تحريف قرآن نوشته ميگويد: "اگر حديثي بر خلاف دليل قاطع از كتاب و سنت متواتر و اجماع بيايد و تاويل آن حديث به برخي از وجوه امكان نداشته باشد، واجب است حديث كنار گذاشته شود. " [16] . مؤلف در كتاب اكذوبة تحريف القرآن از اين احاديث دو نتيجه ميگيرد: اول اينكه قرآن مقدم بر اخبار است و دوم قرآن ميزان در تصحيح اخبار است. و همين امر دلالت بر سلامت قرآن و عدم تحريف آن ميكند و الا امر به عرضه اخبار بر قرآن با وجود تحريف يا احتمال آن غير معقول است. كساني كه با استناد به بعضي روايات، قرآن را تحريف شده ميدانند، تمسك آنان به اين روايات مخالف با عمل به اين روايات است; زيرا از طرفي همانگونه كه گفته شد بعضي از آيات بر عدم تحريف قرآن صراحت دارد و از طرف ديگر بنابر مفاد روايت فوق اگر روايتي مخالف ظاهر قرآن باشد، بايد آن روايت را كنار گذاشت نه قرآن را; در نتيجه روايات دال بر تحريف كنار گذاشته ميشود. دليل دوم: روايات بسياري از طريق شيعه و سني از رسول خدا «صلي الله عليه و آله» نقل شده كه فرمودهاند: "فاذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن" در هنگام بروز فتنهها و براي حل مشكلات به قرآن مراجعه كنيد [17] و اين خود دليل بر عدم تحريف قرآن است. دليل سوم: روايت ثقلين - كه به قول عرب "اشهر من نار علي علم في تواتره" است - دلالتبر سلامت قرآن از تحريف مينمايد; زيرا رسول خدا «صلي الله عليه و آله» در اين حديث فرمودند: اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي، اهل بيتي، ما ان تمسكتم بهما، لن تضلوا بعدي ابدا" [18] ; بدرستي كه در ميان شما دو چيز گرانقدر باقي ميگذارم: كتاب خدا، و عترتم، مادام كه به آن دو تمسك جوييد هرگز گمراه نخواهيد شد. يا آنگونه كه اميرالمؤمنين «عليه السلام» ميفرمايند: "... وعليك لكتاب الله فانه الحبل المتين و النور المبين و الشفاء النافع و الري الناقع و العصمة للمتمسك و النجاة للمتعلق،... ". [19] . يا ميفرمايد: "واعلمو ان هذا القرآن هو الناصح الذي لا يغش، و الهادي الذي لا يضل، و المحدث الذي لا يكذب، و ما جالس هذا القرآن احد الا قام عنه بزياده او نقصان، زيادة في الهدي او نقصان في العمي، اعلموا انه ليس علي احد بعد القرآن من فاقه، لا لاحد قبل القرآن من غني، فاتشفوه من ادوائكم، و استعينوه علي لاوائكم فانه فيه شفاء من اكبر الداء و هو الكفر و النفاق و الغي و الضلال ". [20] . اگر محتمل بود قرآن دستخوش تحريف شود پيغمبر اكرم «صلي الله عليه و آله» يا ائمه اطهار «عليهم السلام» با اين شدت و تاكيد، مردم را به قرآن ارجاع نميدادند. رواياتي از اميرالمؤمنين «عليه السلام» و ائمه اطهار «عليهم السلام» به دست ما رسيده است مبني بر اين كه قرآن موجود در دست مردم همان قرآني است كه از ناحيه خدا نازل شده و دعوت آنان به تلاوت، بررسي و عمل به همين قرآن بودهاست. [21] . آنچه موجب گشته عدهاي از محدثان شيعه و حشويه و جماعتي از محدثان اهل سنت به تحريف قرآن عقيده داشته باشند، رواياتي است كه ظاهر آنها دلالت بر تحريف دارد. اين روايات بر چند گونه است: 1) دستهاي از اين روايات، اشاره به تحريف معنوي قرآن ميكند; منظور از تحريف معنوي آن است كه آيهاي خلاف مفهوم واقعي آن تفسير و معني شود كه گاه از آن به سوء تاويل تعبير ميشود; مثلا" در تفسير علي بن ابراهيم از "ابوذر" چنين ميخوانيم: هنگامي كه آيه "يوم تبيض وجوه و تسود وجوه" نازل شد پيامبر «صلي الله عليه و آله» فرمود: روز قيامت از مردم سؤال ميكنند كه با ثقلين (قرآن و عترت پيامبر) چه كرديد؟ ميگويند: اما الاكبر فحرفناه و نبذناه وراء ظهورنا... " ما ثقل اكبر (قرآن) را تحريف كرديم و پشتسر انداختيم كه منظور از تحريف در اينجا همان دگرگون ساختن معناي قرآن و پشتسر انداختن آن است; [22] همچنانكه طبرسي در تفسير قول خداي تعالي "يحرفون الكلم عن مواضعه" ميگويد: يعني تفسير ميكنند كلام را بر غير از آن چيزي كه فرستاده شده و صفت نبي را تغيير ميدهند. [23] (سوء التاويل) همچنانكه امام باقر «عليه السلام» ميفرمايند: "و كان من نبذهم الكتاب ان اقاموا حروفه و حرفوا حدوده فهم يروونه و لا يرعونه... " يعني ايشان الفاظ و عبارات را حفظ ميكردند ولي با سوء تاويل آيات را به معناي غير واقعي تاويل ميبردند كه اين همان پشتسر انداختن كتاب خداست; زيرا در واقع به مدلول قرآن عمل نميشود. 2) بخشي از اين روايات بيان مصاديق براي عناوين كلي در آيات بوده است; مثل روايتي كه احمد بن محمد بن ابينصر نقل ميكند: حضرت رضا «عليه السلام» قرآني به من داد و فرمود: در آن نگاه كن پس من آن را باز كردم و در آن سوره "لم يكن الذين كفروا" را خواندم و در آن نام هفتاد نفر از قريش را با نام پدرانشان يافتم. مرحوم فيض «رحمه الله» در شرح اين روايت گويد: شايد مقصود از ذكر اين نامها در مصحف تفسير براي "الذين كفروا و المشركين" بوده، نه اينكه جزو آيات قرآن بوده باشد. اخباري از اين دسته كه اضافات يا تغييراتي در آيات را از ائمه «عليهم السلام» نشان ميدهد تفسير وتاويل آيات است كه از طريق وحي به آنها رسيدهاست. از همين جا مساله استدلال به رواياتي كه جمع آوري قرآن توسط حضرت علي «عليه السلام» و عرضه آن به صحابه و مخالفت و عدم استقبال صحابه و خلفا از آن را نقل ميكنند، روشن ميگردد; چرا كه با دقت در همين روايات روشن ميشود كه قرآن نزد علي «عليه السلام» بطور كلي با ديگر قرآنها تفاوت نداشت، بلكه اين تفاوت در سه چيز بود: 1- تنظيم سور بنا بر ترتيب نزول 2- تابتشان نزول آيات - كه عدهاي از انتشار همين نگران بوده و با آن مخالفت ورزيدند -. 3- جمع آوري تفسير آياتي كه از پيامبر شنيده بودند و همچنين آيات ناسخ و منسوخ. 3) دستهاي ديگر از اين روايات، آنهايي است كه قطعا مجعول است و براي بياعتبار ساختن قرآن به دست دشمنان و منحرفان يا افراد نادان ساخته و پرداخته شده است; مانند روايات متعددي كه از احمد بن محمد بن سياري نقل شده است كه عدد اين روايات به صد و هشتاد و هشت روايت بالغ ميشود و مرحوم حاجي نوري در كتاب فصل الخطاب تعداد زيادي از آنها را نقل كرده است. [24] . 4) برخي ديگر مربوط به اختلاف در قرائت است كه با توجه به معناي تحريف لفظي موضوعا از مساله ما خارج است. [25] . برخي افراد با توجه به همين روايات شبهه تحريف قرآن را مطرح نمودهاند.