درس هایی از دعای ندبه صفحه 25

صفحه 25

الهی اند _ به پرواز درمی آیند و ظهور آن گرامی را از خدایش می طلبند.

18: مقایسه

عَزیزٌ عَلَیَّ أنْ اَرَی الْخَلْقَ وَ لا تُری وَ لا اَسْمَعَ لَکَ حَسیسآ وَ لا نَجوی

عَزیزٌ عَلَیَّ أنْ تُحیطُ بِکَ دُونَیِ البَلْوی وَ لا یَنالَکَ مِنّی ضَجیجٌ وَ لا شَکْوی

بر من بسی گران می آید که مردم را ببینم، ولی حضرت تو را به چشم نبینم، و از جناب تو هیچ صدایی و نجوایی نشنوم!

بر من بسی گران می آید که رنج بر تو رسد نه بر من، و ناله و شکوای من به حضرتت نرسد!

انسان، به طبع خود، مدنی و اجتماعی آفریده شده است، از اُنس با دیگر مردمان لذّت می برد و دوری از دیگر انسان ها را برای خود عذاب و شکنجه ای بزرگ می داند.

امّا از سوی دیگر، نامردمی ها، جور و جفاها و تجاوزها به حقوق دیگران، به حدّی زیاد است که گل زیبای معاشرت با دیگران را در دیدگان انسان های روشن بین، هم چون خار جلوه می دهد. انسانی که دل در گرو ارزش های الاهی دارد، آن گاه که پیرامون خود، چیزی جز ستم و جنایت و حق کشی نمی بیند، تلخیِ انزوا را بر لذّت معاشرت ترجیح می دهد.

زبان حال چنین کسی این است که :

بس که حُزن،ازهمه بیزارم ونیکو مَثَلی است         که به چشمِ دلِ ماتم زده،گُل، خار آید.

این مقایسه، آن گاه دردناک تر می شود که ببینیم حجّتِ بر حقِّ خدا، وارث «خُلق عظیم» رسول، صاحب صولت حیدری و عصمت فاطمی، در زندان غیبت، به این صحنه ها می نگرد، و اذن تصرّف گسترده در امور انسان ها ندارد.

انسان روشن بین و ژرف نگر، این همه ستم را در سراسر جهان می بیند، در حالی که موعود عدالت در پس پرده ی غیبت است.

این است که از ژرفای جان، گرانباریِ درون را فریاد می کشد: سنگین است بر من که همه، اهل غفلت و ستم و نامردمی را ببینم، امّا آن حجّت حق را _ که دیدنش سبب تذکّر به خدای بزرگ، فریادش بنیان کَنِ ظلم و مقدمش طلیعه ی گسترش عدالت در جان و جهان آدمیان است _ نبینم.

کی آن روز فرا می رسد که مانند فرزدق در وصف امام زمانمان دهان گشاییم، و به جای «اَیْنَ... اَیْنَ» بگوییم: «هذا... هذا...»؟

اللّهمَ طال الانتظار

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه