شصت توشه عرفانی از دعای ابوحمزه ثمالی صفحه 106

صفحه 106

چون حلاج را برای کشتن آوردند، نخست دست راستش را بریدند سپس دست چپش را آنگاه پایش را؛ حلاج ترسید که از رفتن خون، رویش به زردی گراید دست بریده را به چهره کشید تا زردی را پنهان دارد و شعری سرود بدین مضمون که من تن به هجران ندادم جز اینکه می دانستم که وصل مرا حیاتی دوباره می­بخشد.(1)

توشه ی چهل و هفتم: ایستگاه های رستاخیز

سیدی من لی و من یرحمنی ان لم ترحمنی؟ و فضل من اؤمّل ان عدِمتُ فضلک یوم فاقتی؟

والی من الفرار من الذنوب اذا انقضی اجلی؟

سیدی لا تعذّبنی و انا ارجوک.

سرورم، من که را دارم؟

و اگر تو رحمم نکنی چه کسی بر من رحم آورد؟

و روز تنگدستی اگر فضلت را نداشته باشم به امید فضل چه کسی باشم؟

و اگر مهلتم پایان یابد از گناهان به سوی که بگریزم؟

سرورم، عذابم مده که من به تو امیدوارم.


1- . کشکول شیخ بهایی /211.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه