شصت توشه عرفانی از دعای ابوحمزه ثمالی صفحه 20

صفحه 20

خواست تو از من این است که خود را در هر چیز به من بشناسانی تا در هیچ چیز نسبت به تو نادان نباشم.(1)

همه موجودات چون فیض الهی و نور رحمانی و تجلّی ذات و صفات او هستند، دل انسان ها را به آن منبع فیض فرا می خوانند.

در آن خلوت که هستی بی نشان بود

وجودی بود از قید دویی دور

دل آرا شاهدی در حجله غیب

برون زد خیمه زاقلیم تقدّس

به هر آیینه ای بنمود رویی

به کنج نیستی، عالم نهان بود

زگفتگوی مائی و تو مهجور

منزه دامنش از تهمت و عیب

تجلّی کرد در آفاق و انفس

به هر جا پر شد از وی گفتگویی

و چون آغاز حقیقت عشق از سوی خداوند است جذبه او همه چیز را به سوی او می کشاند. لطف حق بود که به ما اندیشه و خرد داد و عنایت او بود که پیامبران و کتاب های آسمانی را فرستاد و در عالم اختیار ما را به سوی خود فرا خواند.

تاکه از جانب معشوق نباشد کششی

کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد

خواجه عبدالله گوید:

الهی!

تو را نداند کس،

تو را تو دانی و بس!

ای سزاوار ثنای خویش،

و ای شکرگزار عطای خویش،


1- .[1] الهی علمت باختلاف الاثار و تنقّلات الاطوار انّّ مرادک منّی ان تتعرّف الی فی کل شیئ حتی لااجهلک فی شیئ. /دعای عرفه.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه