شرح زیارت جامعه کبیره صفحه 148

صفحه 148

در راه خدا آزاد کردم. افرادی که بخیل بودند خیلی تعجّب کردند و گفتند: آیا برای یک شاخۀ گل، آزادش کردید؟! حضرت فرمودند:

«هکذا ادّبنا اللّه»؛ خدا این گونه ما را تربیت کرده است.

عنایت به یک ناصبی

یک سنّی ناصبی و یک شیعه با هم همسایه بودند. ناصبی، شیعه را خیلی اذیّت می کرد و به او و به حضرت علی علیه السّلام خیلی اهانت می کرد. شیعه به ناصبی گفت: اذیّتم نکن وگرنه شکایتت را به مولا علی علیه السّلام می کنم. ناصبی هم می گفت: برو شکایت کن، مگر مولایت می تواند کاری بکند؟ شیعه هم هرچه نزد حضرت می آمد، جواب نمی گرفت. تا این که یک روز، فرد ناصبی خیلی او را اذیّت کرد و گفت:

دیدی مولایت نتوانست کاری بکند؟ شیعه هم با گریۀ فراوان به حرم مولا آمد و عرضه داشت: یا امیر المؤمنین! دیگر خسته شده ام چرا کاری نمی کنید؟ مگر نمی بینید چقدر به شما اهانت می کند؟

و از حرم بیرون آمد. شب که خوابید در عالم رؤیا، حضرت را زیارت کرد. حضرت فرمودند: بیا و از او درگذر و از ما نخواه که او را گوشمالی بدهیم. این شخص می گوید: آقاجان! خیلی مرا اذیّت کرده و اهانت های زیادی هم به شما نموده است. حضرت می فرماید:

درست است، ولی یک حقّی به گردن ما دارد؛ زیرا یک روز هنگامی که سوار بر اسب بود یک مرتبه چشمش به گنبد و بارگاه من افتاد و به

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه