فیض العلام فی عمل الشهور و وقایع الایام صفحه 148

صفحه 148

و ذکر و صبر بر شدائد ممتاز بود و در روایتی وارد شده که (بنوالحسن ) اوقات نماز را نمیدانستند مگر به تسبیخ و او راد او ، چه او پیوسته مشغول ذکر بود و بحسب او را در خود که موظف بود بر شبانه روز ، میفهمید دخول اوقات نماز را . وقتی عمویش (عبدالله ) از ضجرت حبس و ثقالت قید و بند (علی ) را گفت که می بینی ابتلاء و گرفتاری ما را ، از خدا نمیخواهی که ما را از این زندان و بلا نجات دهد . (علی ) زمان طویلی پاسخ نداد ، آنگاه گفت : ای عم ! همانا از برای ما در بهشت درجه ایست که نمیرسیم بآن درجه مگر به این بلیه یا بچیزیکه اعظم از این باشϠ. و هم از برای (منصور) در که ایست در جهنم که نمیرسد بآن مگر آنکه بجا آورد بما آنچه را که می بینی از بلایا . پس اگر میخواهی صبر میکنیم بر این بلایا و شدائد و بزودی راحت میشویم چه آنکه مرگ نزدیک شده است و اگر میخواهی دعا میکنیم بجهت خلاصی ، لکن (منصور) بآن در که ، که در جهنم دارد نخواهد رسید .

گفتند : صیر میکنیم . پس سه روز بیشتر نگذشت که در زندان جان دادند و راحت شدند و (علی ین الحسن ) بحالت سجده از دنیا رخت کشید . (عبدالله ) گمان آنکه او را خواب ربوده ، گفت : فرزند برادرم را بیدار کنید ، چون او را حرکت دادند ، دیدند بیدار نمیشود . دانستد که وفات کرده و

سنین عمرش در آنوقت بچهل و پنج رسیده بود .

در این روز ، سنه 1021 ، وفات یافت در اصفهان عالم زاهد کامل (ملا عبدالله بن حسین تستری ) ساکن در اصفهان و صاحب مدرسه کبیره خود در جنب مسجد (نقش جهان ) .

گویند قریب صد هزار نفر در تشییع جنازه او جمع شده بودند و مثل روز عاشواء مردم نوحه و گریه میکردند و در جوار (اسماعیل بن زید بن الحسن )(ع ) او را بخاک سپردند و بعد از یکسال او را بکربلا حمل کردند .

او شاگرد (مقدس اردبیلی ) و استاد (مجلسی اول ) است و از تاءلیفات او است کتاب شرح قواعد و از زهد آن بزرگوار نقل شده که هیچگاه مرتکب مباحات نگشت بلکه هر علمی که میکرد با واجب وبده یا مستحب و گفته اند که عمامه ای بچهارده شاهی خریده بود و چهارده سال بر سر داشت .

(مجلسی اول ) گفته که من با استادم (ملا عبدالله ) روزی رفتیم خدمت (شیخ ابوالبرکات ) واعظ ، در جامع عتیق اصفهان و او مردی معمر بود و قریب صد سال عمر کرده بود چون بر او وارد شدیم ، تکلم کرد از جمال حرفهای او آن بود که گفت : من از (شیخ علی محقق ) بغیر واسطه روایت میکنم . آنگاه اجازه داد بجناب مولانا . بعد امر کرد یک کاسه شربت قند آوردند و در نزد مولانا نهادند ، چون نظر مولی بر آنان افتاد ، فرمود : منکه مریض نیستم و این شربت هم مال مریض است . (ابوالبرکات ) آیه قل من حرم الله خواند

پس عرض کرد شما رئیس مومنین میباشید و اینها بجهت مؤ منین خلق شده است . مولانا عذر خواست و فرمود من هنوز خیال نمیکردم که آب قند را غیر از مریض هم میخورد .

این (ملا عبدالله ) غیر از (ملا عبدالله بن محمود تستری ) خراسانی ، عالم زمان (شاه طهماسب صفوی ) است که درس سنه 997 ، طایفه او زبکیه بمشهد ریختند او را گرفتند و به بخارا و ماوراء النهر بردند و با علمای آنجا مباحثه کرد و بر همه غالب شد آنگاه فرمود : من شافعی میباشم ، قبول نکردم ، و او را شهید کردند و بدنش را آتش زدند . رحمه الله علیه .

روز : 27

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه