فیض العلام فی عمل الشهور و وقایع الایام صفحه 181

صفحه 181

خانه آنحضرت باشند و بر احوال آنحضرت مطلع گردند و چند نفر طبیب را مقرر کرد که هر بامداد و پسین نزد آنجناب بروند و از احوال با خبر باشند .

بعد از دو روز برای پدرم ، خبر آوردند که مرض آنحضرت ، صعب شده است و ضعف بر او مستولی گردیده است ، پس بامداد سوار شد و نزد آنحضرت رفت و اطباء را امر کرد که از خدمت آنحضرت دور شوند و قاضی القضاه را طلبید و گفت : ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان که پیوسته نزد آنحضرت باشند(64) و پیوسته ایشان ملازم خانه آنحضرت بودند تا آنکه بعد از گذشتن از ایامی از ماه ربیع الاول ، سنه 260 ، آن حضرت وفات کرد .

چون خبر وفات آنحضرت در شهر (سامره ) منتشر شد ، قیامتی در آن شهر برپا شد . از جمیع مردم ، صدای ناله و شیون بلند گردید . خلیفه در صدد تفحص فرزند سعادتمند آن حضرت در آمد . جمعی را فرستاد که بر دور خانه آن حضرت حراست نمایند و جمیع حجره ها را تفحص کنند و - مهر نمایند ، شاید آن حضرترا بیابند و زنان قابله را فرستاد که کنیزان آن حضرترا تفحص کنند که مبادا ، حملی در ایشان باشد ، پس یکی از زنان گفت که یکی از کنیزان آن جناب را احتمال حملی هست . خلیفه ، (نحریر خادم ) را بر او موکل گردانید که بر احوال او مطلع باشد ، تا صدق و کذب آن سخن ، ظاهر شود .

بعد از آن ، در تهیه جنازه

بر آمدند و جمیع بازارها بسته شد ، صغیر و کبیر ، وضیع و شریف خلایق در جنازه آن برگزیده خالق جمع آمدند . پدرم با سایر وزراء و نویسندگان و اتباع خلیفه و بنی هاشم و علویان به تجهیز آن جناب حاضر شدند و در آنروز ، (سامره ) مانند صحرای قیامت بود از کثرت ناله و شیون و گریه .

مردم چون از غسل و کفن آن جناب فارغ شدند ، خلیفه (ابوعیسی ) را فرستاد که بر آن جناب نماز کند ، چون جنازه شریف را برای نماز بر زمین گذاشتند (ابوعیسی ) نزدیک آمد و کفن را از روی مبارک آن حضرت دور کرد و برای رفع تهمت خلیفه ، جماعت حاضرین را نزدیک طلبید و گفت : بیائید و نظر کنید ، این حسن بن علی ، فرزند زاده (امام رضا) است که بر فراش خود ، بمرگ خود مرده است و کسی آسیبی باو نرسانیده است و در مدت مرض او ، اطباء و قضاه معتمدان و عدول حاضر بوده اند و بر احوال او مطلع گردیده اند و بر این معنی ، شهادت میدهند ، پس پیش ایستاد و بر آن حضرت نماز کرد و بعد از نماز ، آن حضرت را در پهلوی پدر بزرگوار خود دفن کردند .

بعد از آن ، خلیفه متوجه تفحص و تجسس فرزند آن حضرت شد ، زیرا که شنیده بود که فرزند آن جناب بر عالم ، مستولی خواهد شد و اهل باطل را منقرض خواهد کرد . چندانکه تفحص کردند ، خبری از آن حضرت نیافتند و آن کنیز را که

گمان حمل باو میبردند ، تا دو سال تفحص احوال او میکردند و اثری ظاهر نشد .

فقیر گوید که موافق روایت (ابوالادیان ) : در وقت نماز بر جنازه امام حسن (ع ) (جعفر کذاب ) پیش ایستاد که بر آن حضرت نماز بخواند ، چون خواست که تکبیر بگوید ، طفلی گندمگون ، پیچده موی ، گشاده دندان و مانند پاره ماه ، بیرون آمد و ردای (جعفر) را کشید و او را از آن موقف دور کرد و بر پدر بزرگوارش نماز کرد . چون (جعفر) این واقعه را برای (معتمد) خلیفه نقل کرد ، (معتمد) خدمتکاران خود را فرستاد و آنان (صیقل ) کنیز حضرت امام حسن (ع ) را گرفتند که آن طفل را بما نشان ده . او انکار کرد و از برای رفع مظنه ایشان ، گفت : من حملی دارم از آن حضرت . باین سبب او را به (ابن ابی الشوارب ) قاضی سپردند که چون آن فرزند متولد شد ، بکشند . بناگاه (عبدالله ابن یحیی ) وزیر ، مرد و (صاحب الزنج ) در (بصره ) خروج کرد و ایشان بحال خود ، در ماندند و کنیز از خانه قاضی بخانه خود آمد .

در روایت دیگر است که امام حسن (ع ) در شب وفات خود ، نامه های بسیار بدست مبارک ، به اهل (مدینه ) نوشت و در وقت وفات ، نزد حضرت حاضر نبود ، مگر جاریه او (صیقل ) و (عقید) غلام او و آنکسی که مردم بر او مطلع نبودند ، یعنی صاحب الامر(ع ) .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه