فیض العلام فی عمل الشهور و وقایع الایام صفحه 315

صفحه 315

و چون از نماز عشاء فارغ شدم ، افطار کردم و خوبیدم چون دل شب شد ، برخواستم بنماز شب و چون از نماز فارغ شدم ، دیدم (نرجس ) هنوز در خواب است و حادثه ای هم بر او رخ نداده ، پس نشستم مشغول تعقیب شده ، پس خوابیدم دوباره فزعناک از خواب برخواستم باز (نرجس ) در خواب بود ، پس برخواست و مشغول نماز شب شد و من چون آثاری در (نرجس ) ندیدم در دلم چیزی گذشت که صدای حضرت عسکری علیه السلام بلند شد که ای عمه ! تعجیل منما ، امر ولادت نزدیک شد ، من شروع کردم بخواندن (الم سجده ) و (یس ) که ناگاه (نرجس ) بحالت فزع بر خواست ، من نزدیک او شدم و گفتم : اسم الله علیک ، آیا در خودت چیزی احساس میکنی ؟

گفت : بلی ای عمه !

گفتم : قلب خود را جمع کن ، این علامت همانستکه بتو گفتم ، پس مرا و (نرجس ) را سستی خواب گرفت و وقتی بیدار شدیم که آنمولود مسعود بدنیا آمده بود ، پس جامه را از روی او برداشتم ، دیدم که در سجده است و مناحد خود را بر زمین گذاشته ، پس او را در بر گرفتم ، دیدم نظیف و پاکیزه است ، پس صدای پدرش بلند شد که ای عمه ! بیاور پسرم را . من بردم او را بنزد آنحضرت ، پس آنجناب دستهای خودرا در زیر ران و کمر او گذاشت و قدمهای او را بر سینه خود نهاد ، پس زبان خود را

در دهان او گذاشت و دست بر چشم و گوش مفاصل او مالید و فرمود : ای پسرک من ! تکلم کن ، حضرت حجه گفت : (( اشهدان الااله الاالله وحده لا شریک له و اشهدان محمدا رسول الله ))

پس صلوات فرستاد بر امیرالمؤ منین (ع ) و سایر ائمه تا پدر بزرگوار خود و ساکت شد . امام حسن ، فرمود : ای عمه ! ببر او را بنزد مادرش تا سلام کند بمادرش و دوباره او را بیاور . من بردم او را نزد مادرش ، چون سلام کرد بر او ، برگردانیدم او را بخدمت پدرش . حضرت فرمود : ای عمه ! چون روز هفتم شد بنزد ما بیا .

(حکیمه ) گفت : چون داخل صبح شدم ، رفتم خدمت حضرت امام حسن تا سلام کنم بر او ، پرده را پس کردم تا سید خود ، حضرت حجه ، را به بینم ، او را ندیدم . گفتم فدایت شوم کجا شد ؟ فرمود : سپردیم او را بآنکه سپرد باو مادر موسی ، موسی را ، چون روز هفتم شدت خدمت آنحضرت رسیدم و سلام کردم و نشستم . آنجناب فرمود : پسرم را بیاور نزد من ، پس آنمولود را در میان خرفه گذاشته بخدمت پدرش بردم باز مثل روز اول کرد با او ، پس زبان در دهان او گذاشت مثل آنکه او را بشیر یا عسل غذا بدهد ، پس فرمود : تکلم کن ای پسر من !

حضرت حجه ، شهادت گفت و صلوات بر رسول و امیرالمؤ منین و ائمه فرستاد تا پدر بزرگوارش

، پس این آیت مبارک از قرآن تلاوت کرد :

(( بسم الله الرحمن الرحیم و نرید ان نمن الی قوله تعالی ، ماکانوایحذرون . ))

و در این روز ، سنه 237 ، وفات کرد : (اسحق بن ابراهیم ) معروف به (ابن راهویه ) استاد (بخاری ) ، (مسلم ) و (ترمذی ) و مشهور بحفظ حدیث و فقه .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه