داستانهایی از اذکار وختوم و ادعیه مجرّب جلد اول صفحه 65

صفحه 65

بِسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ وَلا حَولَ وَلا قُوَهَ اِلاّ بِاللّهِ العَلیِّ العَظیم اَللّهُمَّ اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعین قَدتَری ما اَنَا فیهِ فَفَرِج عَنّی یا کَریم .

برخلاف انتظار دیدم که اهل بیت حقیر به طرفی که راه کوفه

می رود متوجه شده و می گوید : این میرزاعلی نیست ؟ !

بنده نگاهی کردم دیدم از او خبری نیست و گفتم : من که چیزی مشاهده نمی کنم ، بریم نزدیک ، کمی پیش رفتیم اما از میرزاعلی اثری نبود ، مجدداًخانواده اشاره کرده گفت : این میرزاعلی نیست ؟ ! به همین ترتیب با راهنمایی غیبی رفتیم نزدیک ، تارسیدیم به حدود موقف (ایستگاه ) اتوبوسهای مسجد کوفه .

مشاهده کردم یک نفر به فروختن پرتقال مشغول است و با آنکه می دانستم ماشین های کربلای معلّی همان وسط میدان است ، اما به زبانم جاری شد و از او سؤ ال کردم ماشین های کربلا کجا هستند ؟

اشاره کرد به یک گاراژ قدیمی که قبل از دائر شدن خط واحد دولتی مورد استفاده بود و گفت : مگر نمی شنوی صدا میزند کربلا کربلا .

ما که مانند غریق بودیم ، به همان طرف که او اشاره کرد رفتیم . در انتهای آن گاراژ قدیمی جنب یک قهوه خانه ، مشاهده نمودیم که اثاثیه در کناری است و بچه شیرخواره که خیلی نگران حال او بودیم در خواب است و میرزاعلی نیز کنار اثاثیه با خیال راحت لمیده و مشغول پیچیدن جیگاره (سیگار) است ودستور چای داده است . (55)

ماءمور سنگدل

ایشان فرمودند :

چندی قبل یکی از مدرسین محترم حوزه علمیّه قم به بنده کمترین برخورد کرد و گفت :

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه