صحیفه رضویه صفحه 283

صفحه 283

عرض کردم: آری بخدا قسم.

فرمود: برخیز و بیرون برو.

سپس با دست مبارکش بر آن بندها و زنجیرها زد و آن ها را باز نمود و دست مراگرفت و از آنجا بیرون آورد، نگهبانان و غلامان مرا می دیدند ولی قدرت حرف زدن نداشتند واز در خانه خارج شدم، سپس فرمود:

برو در امان خدا و بدانکه هرگز به او نمی رسی و او هرگز به تو نمی رسد.

اباصلت گفت: پس از آن جریان، تاکنون مأمون را ندیدم.(1)

روایت دیگر درباره شهادت حضرت امام رضاعلیه السلام

هرثمه بن اعین گفت: شبی در حضور مأمون بودم تا چهار ساعت از شب گذشت،آنگاه اجازه بازگشت به من داد، بازگشتم، و چون نیمی از شب گذشت کسی درب خانه را کوبید، یکی از غلام هایم پشت در رفت، به او گفت: به هرثمه بگو: آقایت رااجابت کن.

هرثمه گفت: با شتاب برخاستم و لباس هایم را پوشیده و به سوی آقایم حضرت امام رضاعلیه السلام شتافتم، غلام پیشاپیش من داخل شد و من پشت سر او وارد شدم، در این هنگام سرورم حضرت امام رضاعلیه السلام را دیدم که در صحن خانه اش نشسته است، به من فرمود:

ای هرثمه. گفتم: لبّیک ای مولای من.

فرمود: بنشین، و من نشستم.

فرمود: گوش بده و خوب بخاطر بسپار. ای هرثمه؛ هنگام کوچ کردن من بسوی خداوند تبارک و تعالی فرا رسیده و نزدیک است به جدّم و پدرانم علیهم السلام ملحق شوم و کتاب عمر من به پایان رسیده است و این شخص طغیانگرِ سرکش


1- 162. عیون اخبار الرضاعلیه السلام: 244/2، و نظیر آن در الثاقب فی المناقب: 489.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه