صحیفه مهدیه صفحه 195

صفحه 195

دینت را و نیز سنّت پیامبرت را به وسیله او ظاهر فرما تا هیچ حقّی از ترس هیچ کسی أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ . أَللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَیْکَ فی دَوْلَهٍ کَریمَهٍ تُعِزُّ بِهَا پوشیده ندارد . خدایا ؛ ما به سوی تو مشتاق هستیم در مورد دولتی باکرامت ، الْإِسْلامَ وَأَهْلَهُ، وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَأَهْلَهُ، وَتَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاهِ که اسلام و اسلامیان را بدان عزیز نمایی و نفاق و اهلش را خوار و ذلیل کنی ، و ما را در آن دولت ، از فراخوانان إِلی طاعَتِکَ وَالْقادَهِ إِلی سَبیلِکَ ، وَتَرْزُقُنا بِها کَرامَهَ الدُّنْیا به فرمانبرداریت ، و از رهبران راه خودت قرار ده ؛ و کرامت دنیا وَالْآخِرَهِ. أَللَّهُمَّ ما أَنْکَرْنا مِنْ حَقٍّ فَعَرِّفْناهُ، وَما قَصُرْنا عَنْهُ فَبَلِّغْناهُ. و آخرت را روزیمان فرما. خدایا؛ آنچه از حقّ و حقیقت را که نشناختیم، به ما بشناسان و به آنچه دست نیافتیم، ما را به آن برسان.

در این جا برای امام

عصر صلوات اللَّه علیه دعا کن ، و دشمنانش را نفرین نما ، و حاجتت را درخواست کن ، و سخن آخرت این گونه باشد :

أَللَّهُمَّ اسْتَجِبْ لَنا ، أَللَّهُمَّ اجْعَلْنا مِمَّنْ تَذَکَّرَ فیهِ فَیَذَّکَّرَ .(44)

خداوندا ؛ )دعای ما را( به اجابت برسان ، خداوندا ؛ ما را از کسانی قرار ده که تذکّر دهند و متذکّر شوند .

حکایت صلوات ضرّاب اصفهانی

سیّد بزرگوار علیّ بن طاووس رحمه الله می گوید : ذکر صلواتی بر پیامبر و آل او علیهم السلام )در عصر جمعه( که از مولای مان حضرت مهدی ارواحنا فداه روایت شده است )و به قدری اهمیّت دارد که( اگر تعقیب نماز عصر را به خاطر عذری ترک کردی آن را ترک نکن ، به دلیل جریانی که خداوند ما را بدان مطّلع نمود .

گروهی که در چند مورد از آن ها پیش از این یاد کردم ، با سلسله سندشان به جدّم ، ابی جعفر طوسی رحمه الله به من خبر دادند که گفت : به من خبر داد حسین بن عبیداللَّه از محمّد بن احمد بن داود و هارون بن موسی تلعکبری که گفتند : به ما خبر داد ابوالعبّاس احمد بن علی رازی در آن چه در کتابش »الشفاء والجلاء« روایت کرده از ابی الحسین محمّد بن جعفر الأسدی رضی الله عنه که گفت : حدیث کرد برای من حسین بن محمّد بن عامر اشعری قمی ، و او گفت : حدیث کرد برای من یعقوب بن یوسف ضرّاب غسّانی به هنگام بازگشت از اصفهان و گفت :

من در سال 281 ه ق حجّ گزاردم در حالی که با گروهی از سنّی های شهرم بودم . وقتی

به مکّه رسیدم گروهی از آن ها پیش دستی کرده منزلی را در کوچه ای میان بازار شب )اسم آن بازار بوده( برای مان اجاره نمودند ؛ و آن خانه خدیجه و معروف به »دار الرضا« بود ، و پیرزنی گندمگون در آن جا سکونت داشت ؛ از او )وقتی دانستم که آن جا »دار الرضا« نام دارد( پرسیدم : با صاحبان این خانه چه نسبتی داری؟ و چرا خانه را بدین نام خوانده اند؟

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه