تنهای باهم: اعتکاف صفحه 1

    صفحه 1

    مدت زیادی بود که راضیه با بی حوصلگی و افسردگی، روزها را به شب می رسانید؛ تا جایی که در غذا و خوراک و ارتباط او با اطرافیان نیز تأثیر گذاشته بود. این وضع در چند روز اخیر بیشتر شده بود چون بی خوابی شب ها هم به آن اضافه شده بود، با این که روزها خسته و کوفته بود و شب با خستگی به رختخواب می رفت؛ اما بعد از چند لحظه دوباره افکاری که در ذهن داشت به سراغ او می آمد و خواب را از چشم او می ربود و نهایتاً نزدیکی های صبح خوابش می برد، به همین خاطر بیدار شدن صبح برای او در دانشگاه هم خیلی مشکل بود. حوصله حرف زدن و گرم گرفتن با رفقایش را نداشت؛ در ساعاتی هم که کلاس نبود گوشه ای را پیدا می کرد و در افکار خودش غوطه ور می شد، پرسش هایی را در ذهنش مطرح می کرد و به آن ها جواب می داد و بعد به پاسخ های خودش ایراد می گرفت. در این حال و هوا بود که دید چند نفر از دوستانش در گوشه ای از دانشگاه زیر سایه درختی جمع شده اند و طوری سرهایشان را به هم نزدیک کرده اند و با هم حرف می زنند که

    کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
    نرم افزار موبایل کتابخانه

    دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

    دانلود نرم افزار کتابخانه