تنهای باهم: اعتکاف صفحه 2

    صفحه 2

    انگار نقشه عملیات جنگی را می کشند و مواظب هستند تا کسی از آن مطلع نشود. با خودش گفت درسته که من فعلاً حوصله نشست و برخاست با آن ها را ندارم، ولی تعجب از آن هاست که حالا که این طور در مورد یک چیز مشترک با هم تبادل نظر می کنند چرا به من خبر نداده اند، به همین جهت کمی برایش گران تمام شد و خود را به جمع آن ها نزدیک کرد، تا دوستانش متوجه شدند که راضیه به آن ها نزدیک می شود، سرهای خود را از هم جدا کردند و خودشان را به آن راه زدند، اما راضیه از آن ها پرسید چه خبر است؟ حالا ما نامحرم شدیم اگر خبری هست به من هم بگویید. سمانه نگاهی به راضیه کرد و گفت: خبری که به درد تو بخورد نیست و حرف توی حرف آورد و موضوع را عوض کرد.

    راضیه متوجه شد که خبری هست ولی از او مخفی می کنند به همین خاطر به افکار پریشان و پرسش هایی که در ذهنش داشت موضوع جدید دیگری نیز اضافه شد. بعد از ظهر که به خانه رفت هر کاری کرد نتوانست خود را کنترل کند به همین خاطر با سمانه تماس گرفت و اولش او را حسابی دعوا کرد، بعد به او گفت: وقتی امروز صبح از شما سؤال کردم که چه خبر است یک کلام می گفتید چه شده من هم راضی می شدم، حالا آن ها نگفتند از تو انتظار داشتم که همان وقت یا بعدش بگویی! ولی هرچه منتظر شدم تماس نگرفتی، حالا جون بکن

    کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
    نرم افزار موبایل کتابخانه

    دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

    دانلود نرم افزار کتابخانه