- مهمانی خدا 1
- پیش گفتار 1
- ماه رحمت 2
- قرآن نعمت الهی 3
- روح لطیف 4
- کلاس انسان سازی 5
- به اندازه وسع 6
- تذکار 7
- حلول ماه 9
- ریزش گناهان 10
- رسیدن به خدا 12
- وجوب روزه 16
- اقسام روزه 17
- پاکی عمل 25
- درخواست تقرّب 26
- دوری از دنیا 27
- عمده ترین مسأله 41
- مخلوق اول 42
- گوش شنوا 43
- ولایت، روح عبادت 43
- روزه یا صبر 48
- ثمره شجره طیّبه 49
- محضر استاد 50
- تأثیر خودسازی 51
- برنامه ای برای حرکت 53
- انسان و دو جنبه مهم 56
- حکایت 59
- نعمت و شکر آن 60
- توجه به خودسازی 62
- خدایا پاکم نما 62
- هدف خلقت 64
- بیداری 68
- چرا تکبر؟ 69
- خدایا عقابم مکن 71
- غنایم بخش 77
- با صادقین 79
- کنترل نفس 83
- یک سئوال 84
- گوهر وجود 85
- همراهی با خوبان 87
- شاگرد قرآن 89
- پرهیز از بد اخلاقی 90
- زنده واقعی 92
- شب رهایی 94
- وفای به عهد 98
- بدترین مرض 104
- مانع حق گویی 105
- نمونه ای از تاریخ 107
- تربیت الهی 111
- نزدیک و نزدیکتر 112
- مبارزه در دو جبهه 119
- محاسبه نفس 125
- ساعت تفکر 128
- بهره حلال 129
- غرور فرعون 140
- بزرگترین افتخار 145
- حماسه اخلاص 146
- سلام بر خوبان 147
- خانه زاد خدا 148
- شب قدر در احادیث قدسی 151
- امام صادق و شب قدر 153
- ویژگی های حضرت خدیجه 157
- زینب قهرمان کربلا 158
- همسر شایسته 163
- سلام وداع 165
- دوستان دانا 166
- زندگی پسندیده 167
- سرمایه بزرگ 171
- رفیق همراه 175
- نیروی معنوی 178
- سعادت مندان این ماه 183
- میقات امت پیامبر 184
- ماه فیض، کرامت و ضیافت 189
- آثار تربیتی و اخلاقی روزه برای بشر 190
- مزد افطاری 192
- شیاطین در زنجیر 194
- بهترین اعمال 194
- یا علی تو جانِ منی 195
- فضیلت شبهای قدر 201
- اشاره 203
- غسل های ماه رمضان 203
- اعمال دیگر ماه رمضان 206
- صدقه و افطاری دادن در ماه رمضان 207
- آداب سحر ماه رمضان 208
- شب قدر 211
- الف: فضیلت شبهای قدر 211
- ب: سیره اهل بیت علیهم السلام در شب قدر 212
- ج: اعمال مشترک شب قدر 213
- د: اعمال مخصوص شبهای قدر 215
ص: 70
1- 1. «المناقب»، ج1، ص178؛ «بحار الانوار»، ج18، ص382.
2- 2. صافات، 6.
ناسوتی هم در انسان هست.
«ثم رددناه اسفل سافلین»(1) یا «اولئک کالانعام بل هم اضل»(2) بیان گر این جنبه ناسوتی و مادی انسان است.
حکایت
شخصی می گوید پس از تحصیل با یکی از رفقایم از نجف اشرف برمی گشتم. پیش خودم فکر کردم که در شهر ما دیگر کسی مثل من وجود ندارد و پیدا نمی شود؛ چرا که من چند سالی به نجف رفتم و درس خوانده ام و الان دیگر یکه تاز میدان شهر هستم. یک مرتبه دیدم بدون اینکه حرفی بزنم، آن اهل دل که همراه من بود برگشت و به من گفت: «تو با یک، باربر هیچ فرقی نداری». خیلی تعجب کردم که او دارد از دل من حرف می زند. پرسیدم: «چطور؟» گفت: «به خاطر اینکه تو هنوز تزکیه نشده ای». کسی که بار گذاشته اند روی دوشش و پشت سرش را نمی بیند و اگر کسی دست روی شانه اش بگذارد باید برگردد تا او را بشناسد. تو هم باید برگردی تا بشناسی. اگر برنگشته شناختی، آن موقع یکه تازی و معلوم می شود که حقایق را می بینی و درک می کنی»!
الآن که دو تا اصطلاح بلد شدی این دو تا اصطلاح، یک معرفی نامه، مدرک، حکم و... انسان را به جایی نمی رساند.