- پایه های حکومت واحد اسلامی 1
- پایه های حکومت واحد اسلامی 1
- به سوی حکومت هزار میلیون مسلمان(1) 1
- برقراری حکومت اسلامی یک واجب است 3
- حاکم بزرگ با انتخاب مسلمانان 5
- پی نوشتها 7
- تراژدی مسلمانان 7
- امت در کشاکش تراژدی و راه علاج 8
- روش رواج فرهنگهای منحرف 11
- چرا کشورهای اسلامی در گذشته آزاد بودند و امروزه در بندند ؟ 13
- پی نوشتها 16
- بالابردن رشد فکری امت اسلام 17
- رشد فکری 17
- چگونه ذهنیت اسلامی را بسازیم 18
- تبلیغ اسلامی در کشورهای بیگانه 21
- مسلمانان را آموزش دهیم پیش از آنکه اغیار آنان را آموزش دهند 23
- تبدیل فرهنگ جاهلیت به فرهنگ اسلامی 27
- فرهنگ خالق معجزه ها است 32
ما می توانیم به اهمیت پیروی از فرهنگ اصیل اسلامی در یکی از داستانهای مربوط به آیت الله العظمی مرحوم شیرازی در دوران انقلاب سال1920 در عراق پی ببریم ، زیرا این داستان به ما نشان می دهد که پیشینیان چگونه در پیروی از فرهنگ اسلامی صلابت و استواری از خود نشان می دادند و چگونه با پشتوانه این فرهنگ از خود مقاومت فوق العاده نشان دادند .
این داستان را رئیس شهرداری منتخب انگلیسها در شهر کربلا نقل کرده است ، او یک فرد مسلمان بود ولی به خاطر جهل سیاسی و مذهبیاش انگلیسها او را گمراه کرده بودند و در نتیجه پست رئیس شهرداری را که از جانب آنان برای وی درنظر گرفته شده بود پذیرفت ، او می گوید :
(کوکس کمیسر عالی بریتانیای کبیر در عراق اظهار تمایل کرده بود که به محضر آیت الله شیرازی رهبر انقلاب عراق برسد ، امّا ایشان به شدت درخواست او را رد کرده و گفته بودند تا زمانی که بریتانیا کشور عراق را به استعمار خود در
آورده است به وی اجازه ملاقات نمی دهم) .
و علی رغم فشارهای شدیدی که در این رابطه بر امام شیرازی وارد گردید ولی ایشان همچنان بر عقیده خود استوار بوده و اجازه ملاقات به وی ندادند .
و بالاخره پس از آنکه (کوکس) از ملاقات با امام شیرازی مأیوس گردید از من (رئیس شهرداری کربلا) خواست که به خانه امام بروم و در آنجا بمانم تا او سرزده وارد خانه شیرازی شود ، چون اگر ایشان از نیت او باخبر می شدند در را بر روی او می بستند ، و اجازه ورود به وی نمی دادند .
رئیس شهرداری کربلا به دنبال سخنان خود می افزاید به خانه امام رفتم ، ایشان به من خوش آمد گفتند و پیش خدمت ایشان چای برایم آورد ، و پس از مدت کوتاهی (کوکس) کمیسر عالی بریتانیا وارد خانه شد و من باعجله و دست پاچگی خدمت امام شیرازی عرض کردم کوکس کمیسر عالی آمده است ، انتظار داشتم امام از او احترام کنند و برای او بایستند ، لکن ایشان در جای خود مانده و تکان هم نخوردند و سر خود را بالا نبرده و نگاهی به او نکردند .
کوکس بر روی فرش به زمین نشست ، و چند کلمه ای با امام سخن گفت ، اما ایشان هیچ پاسخی به او نداده و نگاهی هم به او نیانداختند .
کوکس مدتی مکث کرد و چون پاسخی نشنید و حتی پیشخدمت امام برای او چای نیاورد ، از جای خود برخاست و در حالی که صورتش از خجلت و عصبانیت سرخ شده بود خانه امام را ترک نمود .
در اینجا به امام عرض کردم :