فرهنگ اخلاقی معصومین علیهم السلام حرف (آ) صفحه 202

صفحه 202

پرسید: کی هستی؟ گفت: من جابرم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: چرا معطل و سرگردانی؟ وی گفت: یا رسول الله! شترم از راه مانده است. حضرت فرمود: عصا داری؟ گفت: بلی. رسول اکرم صلی الله علیه و آله عصایش را گرفت و به کمک آن عصا، شتر را حرکت داد. سپس آن را خوابانید. آن گاه دستش را رکاب ساخت و به جابر گفت: سوار شو.

جابر سوار شد و با هم راه افتادند. در این هنگام، شتر جابر تندتر حرکت می کرد. پیغمبر صلی الله علیه و آله در میانه راه جابر را مورد ملاطفت قرار می داد. جابر شمرد و دید که در مجموع بیست و پنج بار برای او طلب آمرزش کرد...». (1)

3. فرار از بستر

«... شبی پیامبر همین که خواست بخوابد، جامه و کفش های خود را پایین پایش نهاد. سپس به بستر رفت. پس از درنگی کوتاه... آهسته حرکت کرد و کفش های خویش را پوشید. در را باز کرد و آهسته بیرون رفت.

عایشه هنوز بیدار بود و خوابش نبرده بود. این جریان برای عایشه خیلی عجیب بود؛ زیرا شب های دیگر می دید که پیامبر از بستر برمی خیزد و در گوشه ای از اتاق به عبادت می پردازد. با خود گفت من باید بفهمم او کجا می رود...

عایشه جامه های خویش را پوشید و مانند سایه به دنبال وی به راه افتاد. دید پیامبر یکسره از خانه به طرف بقیع رفت و در گوشه ای ایستاد.

پیامبر سه بار دست ها را به سوی آسمان بلند کرد. بعد راه خود را به طرفی کج کرد... آن گاه به طرف خانه راه افتاد. عایشه مثل برق پیش از پیغمبر، خود


1- داستان راستان، ج 1، داستان 34.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه