فرهنگ اخلاقی معصومین علیهم السلام حرف (آ) صفحه 34

صفحه 34

2. موعظه ابوذر

روزی ابوذر غفاری کنار خانه کعبه به این اندیشه فرو رفت که: «سکوت بی فایده است. بهتر است مردم را موعظه کنم. باید آنان که اهلند، سخن بگویند؛ زیرا پیامبران و اولیای الهی آمده اند تا مردم را هدایت کنند و این هدایت نیز باید با گفتار و کردار همراه باشد. اکنون که مردم در مسجد الحرام جمعند و مرا می شناسند و به سخنان من گوش می دهند، بهتر است از فرصت استفاده کنم.» از این رو، بر خاست و کنار کعبه ایستاد. آن گاه با صدای رسای خویش، چنین گفت: «ای مردم! من جُندب فرزند جنادَه غفّاری هستم. نزد برادر خیرخواه و مهربانتان بیایید تا شما را پندی گویم.» مردم به گِردش حلقه زدند و مشتاقانه منتظر ماندند تا این صحابی با وفای پیامبر، سخن بگوید. همه اورا تشویق می کنند: «ابوذر! ما را موعظه کن!»

ابوذر که فرصت را مناسب دید، با خود اندیشید از چه بگوید؟ از نماز یا روزه و جهاد یا... . با خود گفت: «بهتر است از چیزی سخن به میان آورم که مردم را به سوی خوبی ها بکشاند؛ از آخرت. از منزلگاه همیشگی انسان ها چگونه باید سخن گفت و چه مقدمه ای بچینم که دل ها آماده شود؟» در همین حال، به ذهنش رسید که چون این مردم، اهل سفرند و همراه قافله، سخن را با همین مطلب آشنا با ذهنشان آغاز کنم، بدین ترتیب، ابوذر از مردم می پرسد: «ای مردم! اگر کسی از شما عازم سفری باشد، آیا به اندازه ای که به مقصد برسد، زاد و توشه تهیه می کند؟» همه گفتند: آری. آن چه مورد نیاز است بر می داریم تا به سلامت به مقصد برسیم. ابوذر با پی گرفتن سخن خود می گوید: «ای مردم! سفر راه قیامت دورترین سفرها است. پس چرا برای این سفر، زاد و توشه بر نمی دارید؟» گفتند: ای ابوذر! برای این سفر، چه باید تهیه کرد و چه توشه ای لازم است؟ بگو تا بدانیم. ابوذر می گوید:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه