حکیمانه: مجموعه لطایف و حکایات ... صفحه 124

صفحه 124

پادشاهی، حکیمان را فرا خواند و گفت: «مرا چیزی بیاموزید که اگر غمگین باشم، در آن بنگرم و غم دل بزداید و اگر بسیار شاد باشم، در آن بنگرم و فریفته روزگار نباشم.» حکیمان مدتی مشورت کردند و سرانجام نگینی بر انگشتری او ساختند که روی آن نوشته بود: «این نیز بگذرد».(1)

عده ای پیش انوشیروان رفتند و گفتند: «پادشاها! چیزی برعهده ما بگذار که بتوانیم آن را حفظ کنیم و آن چیز، پر منفعت باشد.» انوشیروان گفت: «راستی نگه دارید که راهنمایی نیک است و هیچ کاری پاینده تر از راستی در دو چیز نیست: یکی در گفتار و یکی در کردار».(2)

درویشی صاحب همت با پادشاهی دارای شوکت گفت وگو می کرد. روزی احساس کرد که پادشاه با او سرگران است و به او توجهی ندارد. تلاش کرد تا سبب را دریابد. فهمید که آمد و شد زیاد او نزد پادشاه، ملال آور شده است. پس از آمدن نزد پادشاه و نشست و برخاست با او خودداری کرد. روزی پادشاه او را در گذرگاهی دید و از او پرسید: «چه شد که از ما بریدی؟» درویش گفت: «چون دانستم که نیامدن، موجب حال پرسی سلطان از من است و آمدن، موجب اظهار ملال».(3)

د) قضاوت

مردی مالی نزد دیگری به امانت نهاد و به حج رفت. وقتی بازگشت و مالش را طلب کرد، امانت دار انکار کرد. صاحب مال نزد قاضی رفت و شکایت کرد. قاضی گفت: «این کار، پنهان کن!» آن گاه امانت دار را خواست و به او گفت: «مال شخص غایبی پیش من است و من امانت داری تو را


1- . طنز و رمز در الهی نامه، ص 228.
2- . اندرز حاکمانه، ص 59.
3- . بهارستان، ص 59.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه